این درحالی است که صدرنشینی کیک محبوب من در جدول منتقدان وهم امیدواری جماعت اپوزیسیون اهل سینما و رسانه را بسیار افزایش داده و حتی آنها را به یقینی برای دریافت جایزه اصلی برلین رسانده بود اما شب اختتامیه طور دیگری رقم خورد و نظر داوران با برخی از منتقدان متفاوت بود. درنهایت تنها جوایزی که کیک محبوب من به کارگردانی بهتاش صناعیها و مریم مقدم و تهیهکنندگی سیدغلامرضا موسوی توانستند بهدست آورند، از بخشهای فرعی بود، جایزه کلیسای جهانی و جوایز هیأت داوران فیپرشی (فدراسیون بینالمللی منتقدان فیلم) که بهطور مشترک با سه فیلم دیگر آن را دریافت کرد. این دهنکجی جشنواره برلین به فیلمی چون کیک محبوب من، نشان داد که با همه سیاسیبازیهای رویدادهای سینمایی چون برلین، ونیز، کن و... بر اساس اولویت های سیاسی خودشان برنامه ریزی میشوند نه توهم اولویت گروه «قشری شبه روشنفکری» در ایران!
سرخوردگی رسانههای معاند
رسانههای معاند و مخالف جمهوری اسلامی که در این چند وقت اخیر و به محض حضور «کیک محبوب من» در بخش مسابقه هفتادوچهارمین جشنواره برلین، به انواع و اقسام بازیها و ترفندهای رسانهای برای ابراز نفرت و انزجار از ایران و هدایت مسیر داوری به سمت اهدای جایزه به این فیلم غیرقانونی پرداختند اما اعلام نتایج در شب اختتامیه باعث سرخوردگی جمعی این جماعت شد. بهعنوان نمونه میتوان به واکنش و خبررسانی بیبیسی فارسی اشاره کرد که با عنوان «خرسی که کیک محبوب را دوست نداشت» نارضایتی و سرخوردگی خود را بروز داد. در مقدمه خبر از آن هجمه رسانهای و تبلیغاتی و ناکامی غیرمنتظره بعدی اینگونه یاد شده است: «هفتادوچهارمین دوره جشنواره جهانی فیلم برلین، شنبهشب (بیستوچهارم فوریه، پنجم اسفند) به کار خود پایان داد. فیلم کیک محبوب من ساخته بهتاش صناعیها و مریم مقدم، سهمی از جوایز اصلی جشنواره نداشت.» حتی در ادامه خبر همین شکست هم کنایه به قوانین جمهوری اسلامی برجسته است و بهانهای برای عقدهگشایی میشود. دنباله خبر هم با دهنکجی به داوران جشنواره برلین همراه است، درحالیکه اگر همین داوران خرس طلایی را به کیک محبوب من اهدا میکردند، با ستایش بیبیسی فارسی و تمجید دیگر رسانههای معاند ایران روبهرو میشدند: «هیات داوران امسال با ترکیب غریب و نهچندان دلچسبش، دور از انتظارترین فیلمها را بهعنوان آثار برگزیده اعلام کرد.» خبرنگار بیبیسی فارسی، در ادامه به انتخاب فیلم برنده خرس طلایی که به موضوع مهم استعمار میپردازد، خرده گرفته و احتمالا موضوعاتی چون بیحجابی و شرب خمر و روابط آزاد زن و مردی کهنسال را مهمتر از مسأله استعمار میداند.
تغییر اولویتهای سیاسی
بله! فراموش نکردهایم همین جشنواره مشهور و معتبر وباسابقه برلین نخستین جشنوارهای بودکه در سال ۱۴۰۱ یکی از تریبونهای جهانی اغتشاشات شد و سینما و رسانههای رسمی ایران را تحریم کرد و بعدا جشنوارههای دیگری چون کن و ونیز هم به تبعیت از این جشنواره، در حرکتی کاملا سیاسی و مغرضانه، به مردم و سینمای ایران به شکل زشتی دهنکجی کردند و در عوض سینمای شایسته، آبرومند و قانونی ایران بر طبل بیقانونی و هنجارشکنی کوبیدند و سراغ نمایش آثاری غیرشرعی و غیرقانونی از سینمای ایران رفته بودند که بیش از اینکه فیلم باشند، بیانیههای سیاسی و مغرضانه و الکنی بودند. با این حال اگر دقت کرده باشید، حتی این حمایت سیاسی جشنوارههایی چون برلین، کن و ونیز از سینمای اپوزیسیون ایران، در حد و مرز سیاست های کلان فرهنگی آنها تعریف میشود و این به اصطلاح فیلمها یا اصلا به بخش اصلی این رویدادها راه پیدا نمیکردند یا اگر هم به فرض بهصورت استثنائی چنین اتفاقی میافتاد، با دستاورد و جایزه مهمی همراه نبود. در رفتار سیاسی این جشنوارهها مشکلی نیست چنانچه در کارنامه این جشنوارهها مثل همین برلین اهدای خرس طلایی به سیاست زده، ضعیف و خارج از تعریف سینما چون «تاکسی »ساخته جعفر پناهی و «شیطان وجود ندارد» ساخته محمد رسولاف و... به چشم میخورد و جزو نقاط سیاه سوابق این رویداد است اما گردانندگان این جشنواره پی بردهاند که بازی در زمین سیاست و چنین حمایتهای عیان و مبتذلی هزینه دارد و بهمرور مخاطبان این رویداد بهدلیل اتخاذ چنین سیاستهای سطحی و رویی برای اهدای جایزه، واکنشهایی در این خصوص خواهند داشت و چنین عملکردهایی باعث از سکه افتادن اعتبار این جشنوارهها خواهد شد. بر این اساس هر آنگاه که سیاست هایشان با محصولات سفارشی خودشان هم تضاد منافع پیدا کند به راحتی از آنها عبور میکنند در انتخاب فیلمها و اهدای جوایز، کیک محبوب من به یک درس عبرت بزرگ تبدیل شد تا حساب کار دست سازندگان این فیلم و دیگر سینماگران داخل کشور بیاید که تصور میکنند با دهنکجیهایی از این قبیل به شرع و قوانین ایران میتوانند اعتباری برای خود در میادین جهانی دستوپا کنند.
دکانها تخته شد
پیام جشنواره فیلم برلین این است که دیگر حتی دکانهای ممنوعالخروجی و صندلیهای خالی کارگردانان در جشنوارههای آنسوی آبها که بهدلیل فعالیتهای مجرمانهشان امکان خروج از کشور را ندارند و تبلیغات رسانهای برای مظلومنماییشان برای کسب اعتبار و دریافت جایزه و ... هم خریداری ندارد جشنوارههایی چون برلین، کن و ونیز خیلی راحت پشت آنها را خالی خواهند کرد. بهجز استثنائاتی، هنوز هم آن چیزی که برای این رویدادها بیش از هر چیزی اهمیت دارد، سینما و بیان درست سینمایی است نه عبور همهجوره از خطوط قرمز.
قابل توجه فیلمسازان مجیزگوی غرب
گاهی برای درک و دریافت درست نیات جشنوارههای معتبر جهانی همچون برلین، کن، ونیز و...نیاز به نگاهی تخصصی از بیرون و در همان جوامع است تا مباحثی چون تعصب احتمالی داخلی و نگاههای سیاسی داخل و خارج از کشور و منافع ناشی از آن خلل و خدشهای بر واقعیت ماجرا وارد و اصل موضوع را از دایره انصاف خارج نکند. چند روز پیش مدیر جشنواره فیلم برلین، ماریت ریسنبک در گفتوگویی با خبرنگار یکی از نشریات سینمایی داخل کشور از اهمیت سینمای ایران برای برلیناله حرف زد. منتها سخنان این مدیر سینمایی خواسته یا ناخواسته نشان از تفرعن و نیت پشت پرده جشنوارههایی چون برلین داشت که دنبال چه بهرهبرداریهایی از سینمای ایران هستند. این صحبتها با واکنش جواد کراچی، فیلمساز ایرانی ساکن آلمان همراه شد که به عنوان یک سینماگر مقیم آلمان و در جوار همان جشنواره برلین،واجد همان نگاه منصفانه،واقعگرا و بدون حب وبغض سیاسی است: «نباید اینقدر سادهلوح باشیم که فکر کنیم آنچه مسئولان کشورهای استعمارگر دیروزی و جنگافروزان امروزی، میگویند واقعیت فکر و اندیشه آنان هست. هزار چهرهای بودن و چندگانه عمل کردن آنان ابعاد بسیار تازه و گستردهای دارد و ما آسیاییها نیاز به شناخت بیشتر و تسلط بر زبان و فرهنگ آنان داریم.»در این مصاحبه یک جمله کلیدی که گویای خیلی از موضوعات است و روح توتالیتر و همهخواهانه آنها را بازگو میکند را به طور مثال ذکر میکنم:« چیزی که برای ساخت آثار بعدی خود به آن نیاز دارند تا بتوانند به کار خود در حوزه سینما ادامه بدهند.»این جمله را که با دقت میخوانیم و مفهوم حرف ایشان که در لابلای شارلاتانیسم پیچیده شده، آشکار میشود.بیپرده گفتهاند که برای پیشرفت کردن نیاز به تایید و جایزه گرفتن از ما دارند. اگر ما تایید نکنیم، کار از کار پیش نمیرود. بیان کردن بیپروای تمامیتخواهی در این جمله نشان میدهد که ما و فرهنگ کشور ما را جزیی از مستعمره خودشان میبینند.ای کاش خبرنگار شما سؤال میکرد که آیا سرنوشت روانشاد سهراب شهید ثالث و زندان رفتن پناهی و…نتیجه این گفتههای شماست؟مثالها و نامهایی که آوردهاند با یکدیگر همخوانی حرفهای ندارند. اصغر فرهادی را در کنار جعفر پناهی و محمد رسولاف قرار دادند؛ اینها دارای تناقض تکنیکی در کار هستند.اما چون از ما تاییدیه گرفتهاند، ما آنان را در سطح جهانی به عنوان کارگردان شناخته شده معرفی کردهایم؛شیوه داستانگویی فیلمسازان ایرانی را مورد تایید قرار دادهاند.اینجا باید با دقت توجه کنیم که چرا فیلمهای ضعیفی را که در اپیزودهای متفاوت ساخته میشدهاند و قادر به پیش بردن داستان بر اساس سیر و خط سینمایی نبودهاند، اما از منظر سیاسی و گذاشتن صندلی خالی در اختتامیه جشنواره و فضاسازی سیاسی علیه کشورمان بودهاند با خرس طلا و خرس نقرهای تشویق کردهاند تا اهداف خودشان را به دست بیاورند و سرنوشت فیلمساز عاشق شهرت و نام هم برایشان مهم نبوده است.وارونه کردن نقطه ضعف فیلمسازان مجیزگوی جایزه بگیر را به عنوان نقطه قوت کارشان معرفی کردن و در وصف داستانسرایی به شیوه آنان را خط تاکید کشیدن، نشاندهنده اهداف پلید و شوم آنان است.شهرت را با دریوزگی و نوکرصفتی مستعمرهگران دیروز و جنگافروزان امروزی به دست آوردن، اصلا هنر و افتخار نیست.هنر زمانی ارزشمند است که به وجودآورنده اثر در خدمت انسان و انسانیت باشد و نژاد، رنگ، پوست، ملیت و زبان حائز امتیازی برابر باشند.
کیکهای نامحبوب میروند و سینما میماند
سعید مستغاثی، مستندساز و کارشناس سینما که حتما خواننده نوشتههای خوب و خواندنی او در زمینه سینما در همین صفحات فرهنگی روزنامه جامجم هستید، در این چند وقت اخیر با اشراف سینمایی و نگاه تخصصی خود دو مطلب خوب درباره موقعیت کیک محبوب من در جشنواره فیلم برلین و پروپاگاندای رسانهای پیرامون این اثر در صفحه مجازی خود نوشته است که مطالعه آنها بهشدت پیشنهاد میشود. مطالبی که اگرچه ناظر به یک فیلم خاص است اما درعینحال قابلیت تعمیم به همه بهاصطلاح فیلمهایی دارد که بیش از اینکه فیلم و سینما باشند، نیش و کنایهای سطحی و سیاسی هستند. بهجز مطلبی با عنوان «تمام شد آقایان! اگر میتوانید دکان دیگری باز کنید!» که اشاره به دلایل ناکامی کیک محبوب من در داوری هفتادوچهارمین جشنواره برلین دارد، مستغاثی چند روز پیش نوشتهای هم با عنوان «کیکهای نامحبوب میروند و سینما میماند» نوشته بود که خواندن بخشهایی از آن در این مجال خالی از لطف نیست: «وقتی فیلم «ژی ژی» (یکی از نازلترین آثار سینمای موزیکال و وینسنت مینه لی) در اواخر دهه ۶۰، ۹ جایزه اسکار گرفت، شاید کمتر کسی این تصور را داشت که بعدا چندان اسم و نامی از آن (بهجز در مرورهای تاریخی) باقی نماند اما موزیکال «آواز در باران» بهرغم اینکه هیچ جایزه اسکاری نگرفت، ولی همچنان در پانتئون تاریخ سینما و اذهان دوستداران آن جای بگیرد. همین اتفاق در مورد بسیاری فیلمها افتاد که «نرخ روز» ملاکشان بود و نه هنر و سینما همچون «آرگو» که اگر کسی از آن یاد کند فقط از نقاط ضعف و جوایز فرمایشیاش میگوید.در سینمای ایران هم همین جریان وجود دارد. واقعا چند نفر فیلمهایی مثل «شیطان وجود ندارد» و «سه رخ» و حتی «دایره» و «عنکبوت مقدس» و ... را بهرغم جوایز متعدد و از آن مهمتر سیل پروپاگاندای رسانهای و خروارها تبلیغ شبکههای مجازی (و اینکه بهراحتی در دسترس هستند) را ولو در سطح یک نام به خاطر دارند؟و اصلا اسم امثال محمد رسولاف، جعفر پناهی و ... در کدام محافل سینمایی مطرح میشود مگر از جهت مسائل غیرسینمایی و حواشی ورای متن؟اما نام علی حاتمی و فیلمهایی «مثل مادر»، «کمالالملک» و «دلشدگان» و سریال «هزاردستان» و ... بهرغم اینکه در هیچ جشنواره جهانی هیچ جایزهای نگرفتند و در تبلیغ هیچکدام از این رسانههای زنجیرهای هم قرار نداشتند، ولی در روح و قلب اهل سینما و هنر از یک سو و یاد و خاطر بسیاری از مردم از سوی دیگر جای گرفتهاند.
حالا ماجرای این فیلم «#کیک_محبوب_من» است که انگار قصد داشته مثلا با نمایش دو سه تا پیرزن بیحجاب و یک صحنه رقص و یک صحنه مشروبخوردن، قال قضیه را کنده و بیخیال سینما و هنر شود.اگرچه در زمینه نرخ روز برخی جشنوارههای بهاصطلاح جهانی درست عمل کرده ولی نام و عنوانش مثل آن دیگرها (که از بعضیشان نام بردیم و البته این یکی به گرد آنها هم نمیرسد) بهزودی به فراموشی تاریخ سپرده خواهد شد و اثری از سازندگانش ثبت نخواهد شد!