گرهزدن بحث تحول ساختاری در سینما با تحول ساختاری کل جامعه اسلامی ایران امری عقلی، منطقی و مدلل با دلایل توسعه جامعه دینیاست.
هرچند که وجود نواقص در فکرهای متنوع متفکران و اندیشه جدی توسعه و تغییر اساسی و ممکن واقعگرایانه و راه درست آن از اسدآبادی تا پایاننامه دکتر عبدالکریم رشیدیان در خصوص دولت در ایران که در سوربن دفاع کرد و در زمان خود کار پژوهشی قابلی بود تا آرای طباطبایی تا نگاه دکتر عبدالکریمی و انواع آرای جریانات مختلف حزبی و ایدئولوژیک و فلسفی و سیاسی امری طبیعی است. مقصود من که دستکم طی نیمقرن از ابتداییترین ادراک توسعه تا تغییر ساختار پیرامونی جامعه ایران مطالعه و تفحص کردهام و دستکم دو دهه است که درباره ضرورت تغییر ساختار در ایران با فهمی نو مینویسم آن است که طی یک فرآیند تاریخی موضوع تغییر ساختاری در ایران مطرح شد و رشد کرد و این موضوع تازهای نیست اما راهحل بس مهم و گوناگون است.
افق دید امام(ره) درباره حقیقت و استراتژی
انقلاب اسلامی هرگز ناآگاه درباره ضرورت تغییر ساختاری نبوده ولی از بن، نگرشی متفاوت با مدرنها داشته است. این امر درباره توسعه سینما هم صحت دارد. بسیاری همین نکته را ندیده میگیرند و حذف میکنند. عدم درک مفهوم متمایز تغییر ساختی در نگاه امام(ره) کانون خطای مدرنهاست و من پس از نقد نواقص دیدگاه اینان آن را توضیح خواهم داد و خواهم گفت چرا در میان همه نظرات موجود منتقد، افق دید امام درباره حقیقت و استراتژی تغییر از عمق و جامعیت برخوردار است. نگاهی که تغییر را از انسداد کانتیمدرن میرهاند و با وضع ابدی انسان پیوند میدهد و به راه الهی میپیوندد که در طول راه انبیا و نبی خاتم و باخبر از کنه و حقیقت تغییر و تحریف باطل از تعبیر تغییر و رشد و توسعه است.
چرا راههای تغییر ساختاری جز صراط مستقم حق، ذاتا دچار بحران و گمگشتگی و فساد میشوند و تغییر ساختی مدرن هم عینا به معنی کور کردن آگاهی و گامنهادن در ورطه دوزخ و فسادی است که دنیای مدرن را فرا گرفته است. این سخن مطلقا به معنی نفی تغییر ساختی و اصلاح امور و بهبود مادی زندگی نیست بلکه تحول حیات با توجه به امر زندگی دنیوی در مسیر زندگی پاک و غفران اخروی و جاودانه است. البته انسان غیرمعصوم که راه رشد فردی و اجتماعی قرآن را میپذیرد به سبب عدم معصومیت تحول موعود، میتواند کژراهی کند و بحران بیافریند. فرق این بحران با بحران تفکر مدرن آن است که این بحران به سبب خطا در اجرا و عدم تهذیب عقل و عمل است نه از سرشت هدایت اسلام. ولی بحران راه توسعه مدرن از خود عقل مدرن و سرشت مدرنیتهی دنیاگرا و نقص آن برمیخیزد. در سینما هم این تمایز قطعی است. بحران فساد و نیست انگاری سینمای مدرن و توسعه آن ذاتی است اما بلبشوی رشد سینما در ایران نه از دین بلکه از خود ماست و از فساد و جهل و بدبینی ما نشأت میگیرد و از التقاط و تقلید و شبه مدرنیسم ما.
آرمان اخلاقی تا امر دینی در کنون جهان
از بزرگترین اشتباهات مدرنها، آن است که از انقلاب حرف میزنند اما دید مدرنشان، الهیات انقلاب را حذف میکند در حالیکه الهیات انقلاب اسلامی در بردارنده راهحلهای آن است. این حذف با همه ناسازگاری نگرشی در عمقش میراث کانتی است. من میپرسم وقتی از انقلاب ایران در سال ۵۷ حرف میزنند از چه صحبت میکنند. چرا وجهه اسلامی آن را تهی تصور میکنند که باید با تصورات و گزارههای متفکران مدرن پر شود؟ چرا انقلاب برای آنان صرفا آرمان اخلاقی است که محتوایی دیگری ندارد یا ناتوان از درک مسائل بنیادین است؟
این برداشتها مبتنی بر یک پیشداوری ایدئولوژیک مدرن است. اسلام بهعنوان دین الهی دارای معارف بنیادین است که دو منبع و ثقل اساسی آن را با مسلمانان اعصار در میان گذاشته و هدایتشان کرده تا در هر زمان با نیروی عقل تفقه کرده و راه حل درست را بر اساس آن مبانی پیدا کنند. جستوجوی حقیقت، پژوهش در دانش، گفتوگو و دقت در سخن حکیمانه و عالمانه و راهحلها و پیداکردن مسیر درست انجام تکالیف اجتماعی از اساسیترین موضوعات اسلامی است. پیشداوری اینان در حذف راهحل اسلامی توسعه ریشه در پیشینه دیدگاهی درباره عصر دارد. در کتابهایشان ازجمله به اسم پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر طی روندی پیشرونده بالاخره به ناممکن بودن امر دینی در کنون جهان میرسند. حذف دین و صحبت از تعامل انقلاب همچون نیروی پرشور تغییر و عمل و مدرنیت و تفکر اصیل مدرن همچون محتوای نظری راه توسعه از همین جا نشأت میگیرد.
تحول بنیادین ساختار سینما
بدیهی است که جشنواره فجر چه با محتوای فیلمها و چه در جلسات حاشیهای طی گفتوگو از گفتمان راه تحول بنیادین ساختار سینما، مدافع تحول با قطب نمای هدایت قرآن و هدایت خاندان نبوت وروایت معصومانهشان است. هدف کشف حقیقت راه ایران که مایه خشنودی خدا باشد و حاکم کردن عقل بر نظم اجتماعی و تحول آن هدف والاست و ابزارهای تحقق آن ازجمله گفتوگوی رسانهای عالمان و روشنگری و راهحل حکمتآمیز و معقول باید گسترش یابد و راهنمایی ولی فقیه درخصوص آزاداندیشی و کشف بهترین راه رفع معضلات اساسی بنا به تفکر مضبوط و عالمانه باید اصل و فراتر از دوره انتخابات و ساختاری سازمانیافته در بطن جامعه ایران باشد.
اما مشکلات و تناقضات تفکر مخالف توسعه اسلامی کدام است؟ این تفکر و این متفکران در امر توجه به ضرورت تحول ساختاری و نفی نظم حاکم شبه مدرن یک قرنی ایران از کودتای استعماری ـــ انگلیسی و نوگرای ۱۲۹۹ و مدرنیزاسیون رضا شاهی که تثبیت حاکمیتی راه توسعه شبه مدرن با محوریت منافع قدرت سلطهجوی چپاولچی غربی بوده و در سینما هم چنین عمل کرده، دچار اشتباه فاحش و متاسفانه دچار یک روش خویشستایانه و سوبژکتیواند.
تصورشان با نوعی توهم آمیخته و تاریخ اندیشه تحول ساختاری ایران را از خود آغاز و گذشته را حذف میکنند. البته این حرف نافی احترام به ایشان در مقام انسانهای متفکر ایرانی نیست. اما تنها بخشی از همهاند. حتی در حوزه گفتوگو از ساختار شبهمدرن ایران فراتر از امر صرفا سیاسی یا مدیریتی اینان نه تنها متفکران باورمند و توانا در دانایی و تشخیص نیستند بلکه در اشکال گوناگون و نیروهای مختلف این موضوع مطرح بوده و عمده اختلاف بر سر راه نفی ساختار شبهمدرن ایران است.
فهرست مشعشعی از کسانی که برای اولینبار و سپس بعدها در زمان رضاشاه و محمدرضاشاه به اشکال گوناگون بیان موضوع یا بررسی مفصل آن طرح بحث کردهاند وجود دارد. از ابتداییترین توجه تا بدیهیات تطور ایدهها طی زمان و انباشته شدن قدم به قدم فکر توسعه.
اینکه این تحول ساختاری از تغییر رژیم سیاسی باید آغاز شود یا نه هیچ به معنای صرفا سیاسی دیدن ضرورت تحول نیست و اینکه امروز کسانی بر دوش همه این چالشهای یک قرنی و بیشتر و حتی آگاهی میرزای شیرازی و سیدجمالالدین اسدآبادی یا مراغهای با رسائل علمای مشروطه مانند شیخ فضلا... یا مدرس یا انقلابیون مشروطه همچون کرمانی و رفعت و بهار خیابانی و پسیان یا فروغی و بازرگان و سبحانی و مصدق و کاشانی ایستادهاند که راه تحول سیاسی را گام نخست تحول ساختاری و ساختار مولد و غیرشبهمدرن میدانستند، این حقیقت را نفی نمیکند که نفی مطلق شناختی راه توسعه و نگاه غیرتطوری به این آگاهی تاریخی براساس تجربه و تفکر زیسته، برداشتی سوبژکتیو از مسأله فکر تغییر و توسعه است.
میخواهم بگویم کسانی چون آقای عبدالکریمی و شاگردان ایشان در سینما مانند کیانیان، نه بر دوش این نیروهای توسعهاندیش بلکه حتی بر دوش تفکر ارانیها و مبارزه ایدئولوژیک درونحزبی گروههای چپ و رادیکال و حتی معاند با تفکر استالینی درباره ساختار پیرامونی ایران ایستاده است و انحراف و خامی و حتی تقلیدی بودن این راهها به معنی حذف تفکری غلط نیست که در لابهلای آن نکاتی قابل تأمل وجود داشتهاست.
کلید پیشرفت سینما
غلط بودن اندیشهها، دلیل و بیانگر صحتاندیشه خلقالساعه بودن فکر تغییر ساختاری نیست. یا اتکا به تحول سیاسی یا اقتصادی در افکار عنایت، احمد اشرف و بشیریه و پاکدامن و هما ناطق و قوام و... یعنی در اندیشه اساتید سیاست و اقتصاد و تاریخ و حقوق حتی در روشنفکران معاند اپوزیسیون خارج از کشور دلیلی بر عدم و بیتوجهی به نفی ساختار شبهمدرن نیست ـ هر چند که بسیاری ضمن درک ساختار شبهمدرن و پیرامونی اساسا قائل به راه دیگر نبوده و راه توسعه را در وضعیت تشکیل عالم مدرن و کشورهای پیشرو در توسعه همین الگو میدانند و تغییر را از این طریق مقدور میشمرند و غیر از این را اوهام و بازی روشنفکران ذهنیانگار و لفاظی فلسفهمآب میشمارند و در سینما هم همین رویکرد است که به ستایش پیروی از هالیوود و سینمای آمریکا میپردازد. اما باز میگویم موضوع مهم، تعریف جایگاه و معنا و راه درست و واقعگرایانه این تحول است. تحول در زیر سایه مدرنیته یک وهم و فکر سوبژکتیو است. پیشرفت برای ما فقط با اسلام و انقلاب عظیم اسلامی و نیروی عظیم و مؤمنانه مقاومتش واقعی خواهد شد.