او و محسن جامبزرگ معاون گردان غواصی جعفر طیار در این عملیات بهشدت مجروح شدند و از معدود بازماندگان این واقعه هستند.حمید حسام، نویسنده همدانی که آثاری چون «غواصها بوی نعنا میدهند»، «بهشت تخریب»، «دهلیز انتظار»، «فقط غلام حسین باش» و «تازیانههای سلوک» را در کارنامه دارد، در «هفتاد و دومین غواص» روایتگر زندگی کریم مطهری فرمانده گردان غواصی جعفر طیار لشکر انصارالحسین همدان شده تا غبار گمنامی را از چهره «کربلای ۴» بزداید؛ کربلایی که شهدایش، کربلای بزرگتری بهنام «کربلای ۵» را در دوران دفاعمقدس رقم زدند. ۳۷ سال پیش در شامگاه چهارم دی سال ۱۳۶۵ دلاورمردان خطه دارالمجاهدین همدان بههمراه دیگر رزمندگان دل به دریای اروند زدند تا بار دیگر با حماسهآفرینی ضربهای سنگین و مهلک را بر دشمن وارد کنند.گرچه آن شب زمستانی زمزمههایی مبنی بر لو رفتن عملیات به گوش میرسید اما از آنجا که قرار بود این عملیات در ساعت ۲۲ و ۳۰ دقیقه شامگاه سوم دیماه سال ۶۵ آغاز شود، غواصان همدانی همراه دیگر رزمندگان خطشکن وارد آب شدند و به طرف مواضع دشمن در جزیره امالرصاص حرکت کردند.
در آن شب تاریخی و البته تلخ، غواصان سه گردان ۱۵۳ به فرماندهی حاجمحسن ترکاشوند، ۱۵۵ به فرماندهی شهید سردار ستار ابراهیمی و جعفر طیار به فرماندهی کریم مطهری از لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) تحت فرماندهی قرارگاه قدس در محدوده لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) یعنی از نوک جزایر امالرصاص در ساحل دشمن (آنسوی اروند) تا فاصله سه کیلومتری حد لشکر انصارالحسین(ع) (کشتی سوخته) برای حضور در عملیات خود را آماده کردند.با آغاز عملیات گرچه غواصان به آرامی در آب خروشان اروند شنا میکردند اما دشمن به لطف اطلاعاتی که نیروهای نفوذی و ماهوارههای جاسوسی آمریکا در اختیارشان گذاشت با تمامی امکانات و با آمادگی کامل منتظر بودند تا دست به کشتار و قتلعام وحشیانه رزمندگان ایرانی بزنند.
با نزدیک شدن به نقطه رهایی، دشمن با پرتاب پیدرپی منور، آسمان شب را مانند روز روشن کرد و با این کار توانست غواصان را شناسایی و آنها را آماج گلولههای آتشین خود قرار دهد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
خیلی خوشحال بودیم که خبر متأهل شدن علیآقا را میشنیدیم. چند روز بعدعلیآقا ازطریق مادر محمود حمیدزاده با یک خانواده مذهبی آشنا شد و قرارومدارها رابرای عقد گذاشتند. علی آقامحمدی هم درپختن این آش به قول خودش سهمی داشت. روز عقد، به غیراز خانواده علیآقا، با چهل-پنجاه نفر ازبچههای واحد اطلاعات عملیات برای مجلس عقد رفتیم. خطبه عقد را آیتا... آقانجفی میخواند. علیآقا از اول تا آخر مجلس سرش پایین بود وهمه ما شک نداشتیم که توفانی به عظمت همه دلتنگیهایش برای شهدا در درونش میجوشد. مجلس که تمام شد باهمان لباس دامادی رفت به خانه دونفر از شهدای محل که حجله پسرانشان هنوز سر کوچه بود و تا چند روز ذکرش شده بود که من شرمنده مادران شهدا شدم.
چاپ هشتم این کتاب با ۶۴۰ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۲۰۰ هزار تومان عرضه شده است.