احتمالا نام هوشنگ مرادیکرمانی را با قصههای مجید شنیدهاید. یادتان میآید؟ همان نوجوان اصفهانی بامعرفت، ماجراجو و صدالبته خرابکاری که با مادربزرگش (بیبی) زندگی میکند. آقای نویسنده کتاب مشهور دیگری هم دارد به نام شما که غریبه نیستید. این کتاب خاطرات و اتفاقات زندگی آقای مرادیکرمانی از سالهای کودکی تا نوجوانی است.
داستان کتاب، ماجرای پسری بهنام هوشنگ است که با لهجه محلی «هوشو» (هوشنگ کوچولو) صدایش میزنند. او از ششماهگی و بعد از فوت مادرش، کنار آغبابا (پدربزرگ پدری)و ننهبابا(مادربزرگ پدری) و در روستای سیرچ (ازتوابع کرمان) زندگی میکند. هوشنگ برخلاف ظاهر آرامش، درونی پرهیجان و گاهی آشوبگر دارد. پرحرفیها و فضولیهایش باعث شده هیچکس دل خوشی از او نداشته باشد. پسری سر به هوا و خیالاتی که میانه خوبی باکتاب ومجله دارد اما یکجا بند نمیشود. او با شیطنتهایش مدام دردسر درست میکند. مثلا چه کار میکند؟ ازبریدن دم گربه گرفته تا فلج کردن یک خفاش وآتشزدن خانهشان در سیرچ!
زبان کتاب آنقدر ساده و صمیمی است که یکهو به خودتان میآیید و میبینید وسط ماجراهایش سر خوردهاید! طنز کتاب باعث میشود خیلی زود از هوشنگ خوشتان بیاید و با او رفیق شوید. همزمان که ازبازیگوشیهایش به هیجان میآیید از فقر، محرومیت و حتی خرافاتی که او و سایر اهالی روستا گرفتارش هستند دلتان میگیرد اما هوشنگ به این راحتیها کم نمیآورد و سعی میکند با همه این سختیها، سرشار از زندگی و هیجان باشد. اصلیترین مخاطبان این کتاب، گروه سنی۱۵تا۱۸سال است اما ماجراهای پرکشش هوشنگ احتمالا ردههای سنی مختلفی را دور خودش جمع میکند. راستی تا یادم نرفته، اگر برای خودتان چای آماده کردید حتما قبل ازخواندن کتاب میل کنید چون احتمالا وسط خواندن متوجه میشوید چایتان حسابی یخ کرده است!