به گزارش
جام جم آنلاین، ماجرا از آنجا آغاز شد که در روز ۱۷ دی که همزمان با رویداد کشف حجاب بود و در گوشه و کنار ایران هم در اعتراض به این اقدام حکومت پهلوی اعتراضاتی صورت گرفته بود نویسندهای بی نام و نشان با اسم مستعار احمدرشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات مقالهای تحت عنوان «استعمار سرخ و سیاه» نوشت و بدترین اهانتها را به رهبر نهضت اسلامی و مردمی ایران نسبت داد. این موضوع از آن جهت اهمیت دارد که به رغم خشمی که رژیم پهلوی از امام خمینی داشت و حتی در مقاطعی نسبت به دستگیری، زندانی کردن و حبس خانگی و در نهایت تبعید ایشان اقدام کرد تا آن موقع حداقل در رسانههای رسمی کشور تعابیری ناشایست درباره امام خمینی و سایر مراجع بکار نمیرفت.
درباره احمد رشیدی مطلق
اینکه احمد رشیدی مطلق کیست سوالی است که با وجود گمانه زنیهای زیاد و البته اظهارات برخی از عوامل آگاه هنوز پاسخ نهایی درباره آن ارائه نشده است.
علیاصغر حاجسیدجوادی از نویسندگان آن دوره در کتاب داستان یک توطئه به این نکته اشاره میکند که این مقاله از هیات تحریریه روزنامه اطلاعات نبود و هیچیک از اعضای هیات تحریریه از محتوای این نوشته شوم و سراپا نامردانه و عاری از کوچکترین علامت شرافتمندی و اخلاق اطلاع نداشت.
شخص دیگری که در این باره اظهار نظر کرد داریوش همایون روزنامه نگار سابق و وزیر اطلاعات و جهانگردی وقت بود که البته بسیاری انتشار مقاله را به او نسبت میدادند. وی در این باره در خاطرات خود مینویسد: مقاله روزنامه اطلاعات که نه نخستین و نه آخرین اشتباه در یک سلسله دراز اشتباهات بود و در آن به [امام]خمینی بهعنوان نماینده ارتجاع سیاه و دارای اصل و نسب غیر ایرانی اشاره شده بود، به دستور شاه و در دفتر مطبوعاتی هویدا ـ وزیر دربار ـ تهیه گردید که مرتبا از سالهای پیش مقالاتی برای انتشار در مطبوعات تهیه میکرد و به چاپ میرساند. متن اولیه مقاله به دستور خود شاه تغییر یافت و تندتر نوشته شد. مطالب اساسی شاه همان بود که خود شاه چند سال پیش در مصاحبه با یک مجله آمریکایی درباره [امام]خمینی گفته بود. مقاله از دفتر وزیر دربار، پس از مذاکره تلفنی خود او برای من، در یک کنگره حزبی فرستاده شد و من در شرایطی که امکان خواندن مقاله نبود، آن را تقریبا بلافاصله به خبرنگار اطلاعات که اتفاقا در آن نزدیکی بود، دادم.
وی البته درباره انتساب اتهام انتشار این مقاله توهین آمیز ضمن رد چنین موضوعی و برای تبرئه خود اضافه کرد: در دوران پیش از سقوط رژیم، هرگونه توضیح از این دست، مایه ناتوانی رژیم و لطمه خوردن به خود شاه میشد. از این رو، من هیچ پاسخی به اتهامات ندادم و به رئیس دفتر مخصوص شاه نیز گفتم که خاطر شاه را از این بابت مطمئن سازد که واقعیات مربوط به چاپ آن مقاله محفوظ خواهد ماند. اکنون دیگر آن ملاحظات در میان نیست.
نویسنده مقاله هر کسی بود با نوشته اش احساسات و عواطف مذهبیها و انقلابیونی که رهبرشان سالها در تبعید به سر میبرد با خواندن این مقاله برانگیخت. در قسمتهایی از این مقاله با حمله مستقیم به مذهب و امام خمینی و به چالش کشیدن اعتقادات مردم مسلمان ایران آمده بود: سرآغاز انقلاب شاه و ملت در روز ششم بهمن ۲۵۲۰ شاهنشاهی [۱۳۴۰]، استعمار سرخ و سیاه ایران را که ظاهرا هر کدام در کشور ما برنامه و نقشه خاصی داشتند، با یکدیگر متحد ساخت که مظهر این همکاری صمیمانه در بلوای روزهای پانزدهم و شانزدهم خرداد ۲۵۲۲ [۱۳۴۲]در تهران آشکار شد.
نویسنده مقاله سپس به عوامل شکل گیری قیام مردم در ۱۵ خرداد پرداخت و نوشت: مالکان که برای ادامه تسلط خود همواره از ژاندارم تا وزیر، روضهخوان تا چاقوکش را در اختیار داشتند، وقتی با بیتوجهی عالم روحانیت و در نتیجه مشکل ایجاد موج علیه انقلاب روبهرو شدند و روحانیون برجسته حاضر به همکاری با آنها نشدند، درصدد یافتن یک روحانی برآمدند که مردی ماجراجو و ... باشد و بتواند مقصود آنها را تامین کند و چنین مردی را آسان یافتند. با این نشانهها معلوم بود که اشاره نویسنده مقاله به امام خمینی است که با الفاظی اهانت آمیز از ایشان یاد میکند.
چرا حکومت شاه دست به چنین کاری زد؟
رژیم پهلوی که با ترفندهای گوناگون از قبیل زندان و تبعید نتوانسته بود از نفوذ امام خمینی (ره) رهبر روحانی انقلاب مردمی ایران جلوگیری کند، با خوش باوری تصور میکرد که پس از شهادت مرموز مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی و سالها پس از تبعید حضرت امام (ره) و قیام خونین پانزده خرداد ۴۲ شور انقلابی مردم فروکش کرده است و اکنون زمان تسویه حساب با مخالفان سیاسی فرارسیده است.
این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که انتشار این مقاله در شرایطی صورت گرفت پنج روز از سفر جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا به ایران و دیدار با شاه در کاخ نیاوران و نوشیدن جام شراب به افتخار جزیره ثبات خواندن ایران نگذشته بود و این قوت قلبی که محمدرضا پهلوی گرفته بود به او این احساس را بخشید که دیگر جایی برای نگرانی از تکاپوهای مخالفان سیاسی وجود ندارد و الان زمان آن رسیده که با رهبری نهضت مردمی و اسلامی ایران برخورد کند.
گزارشهای ساواک هم حاکی از این است که انتشار آن مقاله توهین آمیز اقدامی شخصی نبود بلکه پشت پرده آن حکایت از تصمیمات خطرناک رژیم پهلوی دارد. این مساله در یکی از گزارشهای ساواک هم مورد تایید قرار گرفت. در این سند آمده است: «شایع است بعد از مسافرت کارتر دولت جهت سرکوبی طلاب و روحانیون مخالف، تعمداً مبادرت به درج این مقاله کرده تا بتواند مسببین آشوب اخیر در سراسر کشور را شناسایی و بازداشت کند.»
تدارک رژیم برای برخورد با مخالفان در این مقطع صرفا محدود به انتشار مقاله مذکور در روزنامه اطلاعات نبود بلکه حکومت پهلوی علاوه بر انتشار این محتوا در روزنامههای سراسری به درج مقالاتی در مطبوعات محلی نیز اقدام کرد. از جمله در یکی از روزنامههای مشهد، آفتاب شرق، مطالبی بر علیه امام خمینی منتشر شد.
اما حوادث بعدی بخوبی نشان داد که این بندبازیها حاصل ناپختگی و ناموزونی سیاستهای پهلوی و همچنین ارتکاب یک خطای استراتژیک بود.
قم؛ شهر خون و قیام
سرآغاز حماسه شهر مقدس قم بود. درست همان روز انتشار مقاله در ساعت شانزده و نیم تظاهراتی در قم با حضور ۲ هزار نفر در مسجد اعظم این شهر برگزار شد.
در کتاب از سیدضیا تا بختیار واکنش مردم در همان روز چنین به تصویر کشیده شده: عصر هنوز کامیون حامل روزنامههای اطلاعات برای قم و اصفهان از دروازه قم وارد نشده بود که مردم به آن هجوم بردند و در لحظهای، روزنامهها به آتش کشیده شد. قبلا از تهران، خبر چاپ این مقاله به قم رسیده بود.
یکی از ناظران وقایع قم در این باره میگوید: روز کشف حجاب بود... چیزی از نشر روزنامه نگذشته بود. شاید نیم ساعت طول نکشید که آقایان روحانیون متوجه شدند و با خواندن تیتر و بقیه آن، توهین به حضرت امام را دیدند. روحانیون نتوانستند تاب بیاورند، بنای اعتراض گذاشتند. روزنامهها را پاره کردند، جمعیت جمع شدند و شعار دادند: مرگ بر اطلاعات، اطلاعات تعطیل باید گردد. درود بر خمینی، یا مرگ یا خمینی. به هر صورت پلیس دخالت کرد و مردم متفرق شدند؛ ولی نه اینکه مساله خاتمه یافته باشد.
فردای آن روز اعتراضات شدت بیشتری به خود گرفت و مردم و روحانیت حضور میدانی بیشتری در سطح شهر داشتند. از یکسو علما دروس حووزی را تعطیل کردند و از سوی دیگر بازاریان قم هم به جمع معترضین پیوستند و مراجع هم با اعلام حرمت شکنی اعتراض شدید خود را اعلام کردند.
تجمع اولیه در بیت آیت الله گلپایگانی شکل گرفت و ایشان با لحنی اندوهگین در طلیعه سخنانش آیه استرجاع را بر زبان راند. این جا بود که بعض مردم ترکید. صبح روز نوزدهم تعطیلیها ادامه پیدا کرد و جمعیت زیادی به مسجد اعظم آمدند و از آنجا دسته دسته به بیوت مراجع رفتند.
این اعتراضات البته با توصیه بزرگان حوزه و مراجع در قالب راهپیمایهای آرام در سراسر قم شکل گرفت و جرقه نهایی روز نوزدهم دی اتفاق افتاد و در ساعت ۱۶ جمعیتی بالغ بر ۱۰ هزار نفر در مدرسه خان و مسجد اعظم تجمع کردند و تظاهراتی هم در خیابان صفائیه این شهر شکل گرفت. بعد از ظهر روز نوزدهم ماموران شهربانی و ساواک به روی مردم آتش گشودند و جمعیت معترض هم با ماموران درگیر شدند. غروب آن روز فضای شهر قم رنگ خون و گلوله گرفت و برخی از مردم شهید و تعداد زیادی هم زخمی شدند.
علاوه بر قم، در شهرهای دیگر از جمله نجف آباد، اصفهان، تبریز، آبادان و مشهد نیز تظاهرات اعتراضآمیزی نسبت به مقاله روزنامه اطلاعات برگزار شد.
رسانههای تبلیغی و مطبوعات آن زمان البته واکنشی بسیار سطحی نسبت به این رویداد بزرگ داشتند و در تیترهای خود تعبیر «سرکوب اغتشاش قم» را برای این حادثه خونین بکار بردند. این بی تفاوتی البته باعث نشد خاطره این روز تلخ از اذهان مردم انقلابی ایران زدوده شود. در پی شکل گیری قیام ۱۹ دی، نهضت به شهرهای دیگر ایران نیز کشیده شد و حماسه چهلمها در سراسر کشور شکل گرفت. این همبستگی زنجیرهای که از قم آغاز شد تا تبریز، یزد، جهرم، تهران، مشهد و دیگر شهرهای ایران را در بر گرفت و تا پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن استمرار پیدا کرد.