باخطوط برجسته میخواهم اعلام کنم اگر سینمای ایران بنا به این منظر و رویکرد فرهنگی متعلق به تحولات انضمامی انقلاب اسلامی سال۱۳۵۷سنجیده شود به تحول عمیق روی نموده که نهتنها معنای سقوط ندارد که برعکس، طرد سینمایی پیرامونی و سقوط آن به سود رشد سینمایی مستقل و رها از سیطره غرب است.
تقلید از سینمای رو به افول مدرن
سینمای دهههای۷۰و۸۰ نسبت به تمام تاریخ سینمای ایران، دربردارنده تحولی بزرگ بود. اما نسبت به آرمان سینمای مستقل در انقلاب اسلامی و آینده پیشران آن در جهان اسلام دچار التقاط، خودباختگی و تقلید از سینمای رو به افول مدرن، محسوب میشود که بدون نفی آن، قدمی نمیشد به جلو برداشت. دولتهای غربگرا نمیتوانستند این گام نو را بردارند. بردگان سینمای غرب قادر به درک معنای سقوط ضروری سینمای دهه۸۰ نیستند اما اهل تفکر و اهل انقلاب اسلامی خوب میدانند بدون سقوط آن سینما که البته نسبت به گذشته قله و نقطه اوج بود، سینمای همتراز جایگاه انقلاب اسلامی در جهان، نمیتوانست جوانه زند. البته فقدان تفکر در مدیریت سینما به معنای این تحول، میتواند دوباره همان سینمای غربگرا را با همه انحطاط ایدئولوژیک و ابتذال لودگیهایش احیا کند. در عوض با طرد نیروهای خودفروش و برده و کارگزار چاکری شیطان بزرگ و هستی غربزده سینما، ما گام در آفرینش قله تازه و اوجی مستقل و برتر در سینما خواهیم گذاشت که با ارزشهای انقلاب اسلامی و تصویر الهی از انسان همنواست و جهان را به تغییر و نظام موعود رها از نیستانگاری، خشونت فساد و تباهی دعوت میکند.
ارزشها و بحرانهای سینما
اکنون لازم است درباره دو نکته بیشترصحبت کنیم. اول شناخت ارزشهای سینمای دهههای ۷۰و۸۰ ایران و دوم شناخت ضعفها و بحرانهای آن. بر ابن مبنا ما خواهیم توانست افق اوج دیگر را طراحی و در آن مسیر نو حرکت کنیم و دریابیم برخلاف تصور غربگرایان سقوطی درکار نیست و تنها طردضروری دشمن فرهنگ پیشرو اسلام انقلابی درمیان است. وقتی به دهه۶۰ بازمیگردیم. خوب بهیاد میآوریم آن زمان هم بحران بلوغ به نام بحران سقوط و افول از سوی مخالفان نظام دینی معرفی میشد اما از دل گریز سینماگران طاغوتزده و بیچیزی ظاهری انقلابیون، سینمایی عالیتر زاده شد، امروز هم نگاه غلط فهمی درست از گسست سلبریتیهای طاغوتزده ندارد.
دخالتگری تا پدیداری سینمایی آبرومند
سینمای دهه ۷۰ زاده زهدان سینمای دهه ۶۰ است. تلاش تیم انوار/ بهشتی و نفر سومشان، برای راهاندازی سینمایی که با یک انقلاب اسلامی دچار پاشیدگی چندوجهی شده، تلاشی سخت و دشوار بود. اینکه روش و افق تحول در ذهن رهبران این تغییر چه بود ونگاه انتقادی چه تلقی از این حرکت مقتدرشان داشت، خود بحثی جداست. مسلم است که طی نوشتارهای برنامهای و مصاحبههای رسانهای، گوشههای گفتنی وتوجهی فکری عیان شده است. مسلما درآغاز کارهدف محروم کردن جریانات فکری گوناگون نبود بلکه مراقبت از عدم زیرپا نهادن خطوط قرمز جمهوری اسلامی بود. تیم انوار/ بهشتی موفق شدند سازمان ناظر، راهنما، یاریدهنده و در پارهای مواقع دخالتگر پدید آورند تا سینمایی آبرومند راه بیندازند. در دل این سینما البته فیلمسازان مسلمان درچارچوب آزادیهای موجود، آثاری مهم آفریدند. ژانر کاملا بومی دفاعمقدس با تداوم زندگی رزمندگان در فضای جدید، داستانهای تازهای برای روایت پیدا کرد. این سینما نزدیکترین گونه به روح انقلاب بود. همه میدانند فاصله جهان یک هنرمند با حقیقت آرمانها همیشه امری بدیهی است. گونهای که در دهه۷۰ به اسم سینمای رویکردگرا ازآن نام بردهام، دومین جریان سینمایی مستقلی است که محصول شرایط مادی و معنوی انقلاب اسلامی دردهه۶۰ است و با سینمای کیارستمی و درپی او سینمای امیر نادری متولد شد و آن هم در دهه۷۰ ادامه یافت .
از سینمای رویکردگرا تا دفاعمقدس
در هم پاشیدگی ساختار پیشین سینمای ایران، حذف سرمایهداران فعال در سینما و ضرورت تهیه آثاری با سرمایه کوچک نیز فاصله و مغایرت ارزشهای انقلاب و جمهوری اسلامی با نظام اخلاقی سینمای غربگرا و ویژگیهای فاسد آن چون بهره از سکس و خشونت و نمایش روابط جنسی به مثابه کالایی سودآور در فیلم، که با اصول زیباییشناسی پارهای از سینماگران مقلد غرب هماوایی داشت و مدیریت دولتی سینما از آن مبری بود، هر دو طرف هنرمند خلاق اخلاقگرا و مدیران دولتی را به نوعی سینمای مدرن علاقهمند کرد که توجهی به نمایش این وجوه نداشت. مثلا زندگی روزمره که عباس کیارستمی با سبک شخصی خود یک سینمای رویکردگرا با اصرار در استفاده از فضای طبیعی در روایت، فیلمبرداری، کارگردانی، بازیپردازی و حتی تدوین و... را بنا نهاد و پیروانی پیدا کرد، از این دست بود. این سبک به یکی از دو سبک ایرانی در فیلمسازی پس از انقلاب تبدیل شد. هرقدر سبک فیلمسازی در فیلمهای دفاعمقدس با سینمای جنگی هالیوود فرق داشت، بیشتر از آن در سبک رویکردگرایی استقلال سبکی نویی دیده میشد که هم با سینمای دراماتیک و هم با سینمای کسانی چون گدار تفاوت داشت .
سوءاستفاده جریان لیبرال از سینمای ملی
روشن کردن ابعاد گوناگون گفته مجیدی درباره سینمای دهه ۷۰ گرایشهای گوناگون روشنفکری دینی و غیردینی در آن، مسأله نوع پوشیده غربگرایی زیر نقاب مخالفت با هالیوود و پیروی از نگاه پسااستعماری که خود تولید غرب بود و بر بومیگرایی تاکید داشت و سینماگر کشور پیرامونی از این نگاه عاریتی غربی سود میجست تا نشان دهد موافق بازگشت به خویشتن است و نداشتن پایگاه مستحکم معرفتی مستقل چون قرآن مجید و عترت همه و همه، سبب میشد این جریان روشنفکرانه به بومیگری و سینمایی با هویت ملی، با نگاه توریستی بنگرد. چنین است که اوج دهههای ۷۰ و ۸۰ در ذاتش یک تنزل معنوی نهفته است. جریان لیبرال از این نوع سینمای ملی تحت هدایت جشنوارههای غرب استفاده میکرد. چون هم نگاه و هم زبان روشنفکرانه مدرن این سینما با مدرنگرایی غربی آنان سنخیت داشت. پس این اوج از منظر انقلاب اسلامی تنها یک منزلگاه بین راهی برای کسب تجربه و حرکت به سوی قله واقعی سینمای اسلامی و انقلابی بود که اگر دریا را هم نشان میداد در آن حضور خدا را میدید و خود و دریا را در محضر خدا میدید. آن سینمای دهههای ۷۰ و ۸۰ جز موارد استثنایی چنین نبود. آثار خود مجیدی مانند بچههای آسمان و رنگ خدا و... . جدا از درستی و نادرستی فیلم چنین رویکردی داشتند. پس بهترین آثار دهههای ۷۰و ۸۰، آثار دراماتیک چون لیلا و آثار فراموش نشدنی مانند زندگی و دیگر هیچ کیارستمی عمدتا آثار سکولار و روشنفکرانه بودند از جنس آثار بزرگ سینمای اروپا در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی.
مجال بزرگ برای حرکت به سوی قله
امروز اگر مدیران این دولت معرفت، ایمان، دانش و ژرف انقلاب انتظار و پیشرانی اسلام جهانی را بشناسند، مجال بزرگی برای حرکت به سوی قله یک سینمای رفیع جهانی توانمند است. توانایی ایرانی جای تردید نیست. اگر دانشمندان و نیروهای ایمانی در قلمرو دانش هستهای و موشکی میتوانند به جایگاه قدرت بزرگ برسند. با ایمان و سازماندهی و کار و تلاش میتوان قله سینمای جهان را فتح کرد. این نگاه است که فاش میکند نگرش اصلاحطلبانه ناتمام و نومید و فاقد ژرفبینی مجیدی چرا سقوط را میببند و صعود آتی را باور ندارد. آنان که خواستند با تحریم و ترک سینمای ایران آن را ساقط کنند. از راز بزرگ انتظار سنجیده الهی در آینده سینمای ایران با خبر نیستند. با این تذکر که با تحولات تکنولوژیک سینمای فردا ربطی به ساختار قرن بیستمی سینمای کنونی نخواهدداشت. انقلاب اسلامی بر زمینه سقوط سینمای به پایان رسیده، سینمای سنجیده نویی را شکل میدهد.
عریانسازی روح وحشی تمدن مدرن
جمهوری اسلامی در اقیانوسی از مخالفت نفسپرستان و خودپرستان بتپرستی مدرن با قبر بر مشقت و جنایت و توطئه و رنجهای گوناگون پیش میرود. انواع رخدادهای داخلی و جهانی ضدانقلاب اسلامی و حضور لیبرالیسم در قدرت و اغتشاش غربگرایان، مانع حرکت آرام به سوی سینمایی متعال و قله تعالی الهی شد اما در این بحران الطاف خفیه خدا نهان بود. سینماگران یکسر دل به استکبار سپرده بنا به پروژه سیا، خود را عریان کردند و به ضدانقلاب متحد اسرائیل و آمریکا و اروپا پیوستند. بخش بزرگی از نخبگان سینمای ایران گفتند دیگی که برای من نجوشد کله سگ بجوشد. حتی انبوهی از سینماگرانی که مبری از افرادیگری زیسته بودند جو زده شدند و مثل اسرائیل، آمریکا و اروپا دست به تحریم ایران زدند! در حقیقت داوطلبانه خواست جمهوری اسلامی را با چهره خائن به مردم، ملت، استقلال و پیشرفت عمل کردند. این فضا با یک معجزه الهی مطلقا ساقط شد. معجزه مقاومت عظیم. معجزه عریانسازی روح وحشی تمدن مدرن و دولتهای بزرگ که سایه سرمایهجهانیصهیونیستی هستندواین هنرمندان خودفروش جاهطلب ابزار چنین سگان وحشی وکارگزار آنان گشتند و آن سینماگران گیج به چشم روح عریان این سقوط ضدانسانی و ضدبشری را دیدند.