گفت‌وگو با یکی از همکاران شهید فخری‌زاده:

نگاه بین‌المللی با هدف اقتدار ملی 

شهید فخری‌زاده مواضع مختلف سیاسی را با تفکر ملی در کنار هم قرار می‌داد

نخ تسبیح منافع ملی

وقتی که تحقق منافع ملی چشم‌انداز فعالیت‌های شخص یا سازمانی قرار می‌گیرد چارچوب‌ها کاملا مشخص و شفاف است، دیگر نیازی نیست که هر روز رنگ عوض کنی و برای خوشایند فلان مسئول یا فلان جناح حرف و سخن دیگری را به زبان بیاوری.
کد خبر: ۱۴۳۳۷۰۸
 
پرداختن به این شیوه تنها از عهده سربازانی برمی‌آید که دلبسته سیاست و میز و صندلی‌های وزارتی و مدیریتی نیستند. عرصه خدمت برای آنها در ارتقای کشور، خشنودی ملت و رضایت رهبری خلاصه شده است و دستیابی به منافع ملی و مصالح عمومی، تنها ملاحظات آنها برای انجام فعالیت‌های‌شان است. شهید محسن فخری‌زاده نیز از همین قبیله بود و در طول خدمتش هرگز از استقلال و منافع ملی کشور کوتاه نیامد و سر آن معامله نکرد تا این‌که جانش را نثار اعتلای نام ایران کرد. با این‌که شهید فخری‌زاده به اقتضای شغل حساس همواره گمنام می‌زیست و اطلاعات خاصی درخصوص مواضع سیاسی ایشان منتشر نشده است اما فعالیت در آن مسئولیت خطیر باعث شده بود که مسائل ملی کشور را فارغ از جناح‌ها و خط‌کشی‌های معمول سیاسی ببیند و ظرفیت‌های انسانی، علمی و فکری کشور را جهت مصالح ملی کشور بسیج کند. 
(س. مطلبی‌زاده) که بیش از ۲۰ سال از عمر کاری‌اش را در کنار شهید فخری‌زاده گذرانده است در تشریح نحوه مدیریت این دانشمند شهید می‌گوید: در بحث مدیریت و رهبری نخ تسبیح بودند و هرکسی می‌توانست یک مهره ارزشمند و عقیق این تسبیح باشد. یکی از هنرهای ایشان این بود که قادر بودند افرادی با رفتارها و مواضع سیاسی متفاوت را کنار خود نگه دارند و از ظرفیت‌های آنها استفاده کنند؛ یکی چپ بود و دیگری راست، یکی فقط شخصیت علمی بود، یکی آدم اجرایی بود و تفکرات آنها بعضا با یکدیگر تفاوت ۱۸۰ درجه‌ای داشت. گاهی اوقات می‌گفتم چگونه می‌توانند این تفاوت دیدگاهی را در جلسات راهبری که داشتیم، تحمل ‌کنند؟ این مقوله یکی از قابلیت‌های فوق‌العاده خوب شهید فخری‌زاده بود. رویه معمول این است که نیروهای چپ افراد چپی می‌آورند و اگر راست باشند با نیروهای راستی کار می‌کند. افرادی که از سوابق و پیشینه علمی برخوردار هستند سعی می‌کنند افرادی را که هیچ موضع سیاسی ندارند و فقط بُعد علمی دارند به‌کار گیرند. شهید فخری‌زاده فقط یک هدف را دنبال می‌کردند با اینکه افراد صاحب‌نظر در حوزه‌های مختلف را با تفکر ملی در کنار هم قرار دهند تا از این مجموعه برای دستیابی به منافع ملی بهره‌برداری کنند. 

صادقانه می‌گویم آقای فخری‌زاده یک‌سری مشخصات فردی داشت که شخصا نظیرش را در هیچ‌کسی ندیدم. معمولا انسان‌ها دو جور هستند؛ دسته نخست شامل آدم‌هایی می‌شود که نظریه‌پرداز، تئوریسین و صاحب منش، فکر و اندیشه هستند و فرد یا افراد دیگری باید تفکرات آنها را اجرایی کند و گروه دوم نیز مشتمل بر افراد عملگرا و دارای قدرت اجرایی می‌شود که برای انجام فعالیت باید از تفکرات سازنده بهره بگیرند. 

فیلسوف شهید
آقای فخری‌زاده تنها کسی بود که این دو ویژگی را با هم داشتند؛ از یک‌سو روح لطیف و طبع شاعرانه داشتند و شعر می‌گفتند و حافظ‌شناس بودند و از طرف دیگر فلسفه علم می‌دانستند و به نوعی فیلسوف بودند. شهید فخری‌زاده فلسفه را خیلی خوب می‌شناختند و در مباحث فیزیک نظری صاحب اندیشه بودند. معمولا افرادی که این تفکرات را دارند، آدم‌های نظریه‌پردازی هستند ولی این دانشمند شهید همزمان با نظریه‌پردازی، آدم بسیار عمل‌گرایی هم بودند. مدیری که کار اجرایی بلد بودند و مفاهیم کنترل پروژه را می‌دانستند، بلد بودند در آزمایشگاه کار کنند و انسانی بودند که بر مدیریت زمان، مدیریت جلسه و مدیریت بحران اشراف داشتند‌. تلفیق این دو ویژگی را فقط در ایشان دیده بودم. ما آدم‌های عملگرای زیادی داریم که خیلی قوی هستند، آدم‌های نظریه‌پرداز موفق و قدرتمندی هم داریم اما وجود این دو ویژگی‌ را در یک فرد ندیده‌ام و اگر باشد هم بسیار به‌ندرت است. در محور شخصیت‌ها هم به‌طور نسبی از محور کامل سمت چپ و سمت راست برخوردار بودند، چرا می‌گویم نسبی چون به اعتقاد من هیچ انسانی کامل نیست و همه افراد مجموعا یک‌سری نقاط قوت و ضعف دارند، از همین‌رو و براساس ویژگی‌هایی که بیان کردم، انسانی مشابه ایشان ندیدم. 

توجه به همسر
به یاد دارم شهید فخری‌زاده از سال ۱۳۸۷ ـ ۱۳۸۵ هر هفته جلسه‌ای دو سه بار به‌صورت جدی ورزش می‌کردند تا این‌که همسرشان به‌دلیل این‌که شهید فخری‌زاده چند بار مورد حمله تروریستی قرار گرفته بودند دچار فشارهای استرسی و عصبی شدیدی شدند و شهید فخری‌زاده برای این‌که زمان بیشتری را با خانواده بگذرانند، ورزش را به‌طور کامل کنار گذاشتند. خیلی خوب فوتبال بازی می‌کردند، دروازه‌بان درجه یک، شجاع و جسوری بودند که از دروازه مثل ناموس‌شان دفاع می‌کردند و در این زمینه خیلی بی‌باک بودند. در یک مقطعی از ایشان پرسیدم چرا ورزش را کنار گذاشتید در حالی‌که خیلی جدی ورزش می‌کردید؟ در پاسخ گفتند: احساس کردم خانواده‌ به‌خصوص همسرم حق دارند و باید وقت بیشتری را به آنها اختصاص بدهم. شهید فخری‌زاده سعی داشتند تا زمان بیشتری را به همسرشان اختصاص دهند و در همین راستا می‌گفتند: زمانی که برای ورزش صرف می‌کردم را برای انجام کارهای اداری و جمع و جور کردن آنها می‌گذارم و در عوض شب‌ها همراه با خانمم پیاده‌روی می‌رویم. غرضم از بیان این مطلب این است که ایشان ارزش زیادی برای ورزش قائل بودند اما اگر لازم بود اولویت را به خانواده و همسرشان می‌دادند و این تعهد و توجه برای من بسیار آموزنده بود. 

برنامه‌ریزی دقیق
شهید فخری‌زاده، مدیران و پرسنل سازمان را هم جزئی از خانواده خود می‌دانستند. یک‌سری دایره‌ متحدالمرکز را تصور کنید؛ دایره کوچک خانواده فرد، دایره بزرگ‌تر شامل مدیرانی می‌شود که با او کار می‌کنند و خانواده بزرگ‌تر در‌برگیرنده سازمان است و وزارت دفاع برای‌شان خانواده بزرگ‌تر تلقی می‌شد. شهید فخری‌زاده فوق‌العاده منظم بودند و برنامه‌ریزی مناسبی برای وقت‌شان داشتند تا حدی که کسی را ندیدم که به اندازه ایشان منظم باشد. مدام برنامه‌های‌شان را یادداشت و در تمام جلسات برای خودشان صورتجلسه تنظیم می‌کردند تا در جلسات بعدی به یادداشت‌های خودشان ارجاع دهند. همیشه می‌دانستیم که آقای فخری‌زاده دقت زیادی به محتوای جلسات دارند، بنابراین این امکان وجود نداشت که یک جلسه حرفی بزنید و در جلسه دیگری حرف متناقضی را مطرح کنید چون ایشان هم بر زمان جلسه نظارت داشتند و هم توجه کاملی به محتوای ارائه شده می‌کردند. ایشان واقعا نسبت به تک‌تک افراد سازمان تعلق‌خاطر داشتند؛ پای مدیران‌شان می‌ایستادند و اگر کسی مشکلی داشت واقعا پیگیر موضوع می‌شدند تا آن را حل‌و‌فصل کنند. من با افراد دیگری هم دورا دور کار کردم اما کسی را ندیدم که به این سفت و سختی پیگیر کارکنانش باشد تا حدی که اگر مسأله‌ای برای پرسنل‌شان ایجاد می‌شد سعی می‌کردند آن را حل کنند و واقعا برای این کار وقت می‌گذاشتند. درخصوص این موضوعات آدم متعصبی بودند و ممکن بود به‌دلیل این تعلق‌خاطر از ضعف‌های موجود چشم‌پوشی کنند. 

مرد عمل
شهید فخری‌زاده از آن دست مدیرانی بودند که اگر حرفی می‌زدند حتما به آن عمل می‌کردند، در حالی‌که متاسفانه به سخن کتبی بسیاری از مدیران نمی‌توان اعتماد و به آنها استناد کرد. بنده حداقل ۲۰ سال با ایشان کار کردم و حتی یک مورد پیش نیامد که ایشان قول و قراری بگذارند و آن را نقض کنند. این ویژگی فوق‌العاده مهم است. به‌کرات مدیرانی را می‌بینیم که امروز حرفی را می‌زنند و فردا پای حرفی که زدند، نیستند. به خاطر همین بود که بسیاری از افرادی که با آقای فخری‌زاده کار می‌کردند حاضر نبودند که ایشان را رها کنند چرا که می‌گفتند می‌توان به ایشان اقتدا کرد و تکیه زد. محال بود که حرف و عمل این مرد در تناقض با یکدیگر باشد و این موضوع یکی از خصلت‌های بسیار خوب ایشان در بحث مدیریتی بود. بحث معیشت و مشکلات مادی کارکنان و کارمندان هم برای‌شان بسیار مهم بود و اگر کاری از دست‌شان برمی‌آمد، دریغ نمی‌کردند و به‌طور کلی آدم بسیار لارج و بلندطبعی بودند. بارها این شعر را برای من خوانده بودند که «زآب خرد ماهی خرد خیزد، نهنگ همان به که به دریا گریزد» همیشه می‌گفتند اگر کوچک باشید و کوچک فکر کنید، آبی هم که در آن شنا می‌کنید، کوچک خواهد بود. آب کوچک، ماهی کوچک دارد. اگر نهنگ هستید باید به دریا بروید. می‌خواستند به ما بگویند که بزرگ باشید و در سطح کلان و ملی نگاه کنید و بزرگ‌اندیش باشید. این مباحث محور تفکرات ایشان بود. ایشان آدمی جسور، جنگنده و شجاع بودند و از مسائل و مشکلات نمی‌ترسیدند و برای آن راه‌حل پیدا می‌کردند. شهید فخری‌زاده اولین کسی بود که خودشان را با مشکلات مواجه می‌کردند و همین رویکرد باعث می‌شد تا بقیه مدیران هم به ایشان اقتدا کنند. کسی نبودند که پشت سر مدیر خود قایم شوند یا کسی را جلو بیندازند. همیشه پیشگام بودند. این شیوه نگرش متعلق به کسانی است که تفکر رهبری دارند. رهبر باید پیشرو باشد و از اندیشه‌های جلوبرنده و نو، برخوردار باشد. 

برنامه‌ریزی کلان
همیشه این‌طور بود که اگر موضوعی را بیان می‌کردید روی آن مسأله متمرکز می‌شدند، درباره‌اش فکر می‌کردند و می‌گفتند برنامه من در‌خصوص این موضوع این است و این راه و اندیشه را برای رسیدن به حل  مسأله پیشنهاد می‌کنم. من این کاراکتر را کمتر در مدیران دیده‌ام که برنامه کلان داشته باشند و بتوانند مسائل بزرگ را به مسأله‌های کوچک‌تر تقسیم کرده و آن را حل و فصل کنند. شهید فخری‌زاده در بحث مدیریت و رهبری نخ تسبیح بودند و هرکسی می‌توانست یک مهره ارزشمند و عقیق این تسبیح باشد. یکی از هنرهای ایشان این بود که قادر بودند افرادی با رفتارها و مواضع سیاسی متفاوت را کنار خود نگه دارند و از ظرفیت‌های آنها استفاده کنند؛ یکی چپ بود، یکی راست بود، یکی فقط شخصیت علمی بود، یکی آدم اجرایی بود و تفکرات آنها بعضا با یکدیگر تفاوت ۱۸۰ درجه‌ای داشت. گاهی اوقات می‌گفتم چگونه می‌توانند این تفاوت دیدگاهی را در جلسات راهبری که داشتیم، تحمل ‌کنند؟ فکر کنید هرکسی از یک سمت به موضوع نگاه می‌کند، غر می‌زنند، اوقات تلخی می‌کند، بدعنقی می‌کند ولی ایشان تحمل می‌کردند. چرا‌؟ چون می‌دانستند این توانایی را دارند که برآیند بردارهای این افراد را در یک سمت همراستا کنند.
 
 تمرکز بر تفکر ملی
این مقوله یکی از قابلیت‌های فوق‌العاده خوب ایشان بود و این ویژگی را در کسی ندیدم. رویه معمول این است که نیروهای چپ، افراد چپی می‌آورند و اگر راست باشند با نیروهای راستی کار می‌کنند. افرادی که از سوابق و پیشینه علمی برخوردار هستند، سعی می‌کنند افرادی که هیچ موضع سیاسی ندارند و فقط بعد علمی دارند را به کار گیرند. شهید فخری‌زاده فقط یک هدف را دنبال می‌کردند و آن این بود که افراد صاحب‌نظر در حوزه‌های مختلف را با تفکر ملی در کنار هم قرار دهند تا از این مجموعه برای دستیابی به منافع ملی بهره‌برداری کنند. ایشان این کار را به‌خوبی انجام می‌دادند. معمولا آدم‌هایی که جسور و شجاع هستند، صبور نیستند اما حوصله شهید فخری‌زاده سر نمی‌رفت. نیم ساعت یا یک ساعت می‌نشستند تا یک نفر حرف بزند. ایشان با رفتار و منش خود به ما درس صبر می‌دادند. این قابلیت را داشتند که در جلسات کمیته راهبردی یا شورای سازمان از همه ظرفیت‌ها استفاده کنند. 
این کار یک هنر است که آقای فخری‌زاده از آن بهره‌مند بودند و سعه‌صدر و صبور بودن‌شان اینجا نمایان می‌شد. بعضا مشکلاتی برای مدیران یا پرسنل پیش می‌آمد، مثلا فردی که از اعضای هیات علمی دانشگاه بود، می‌خواست برای فرصت مطالعاتی به خارج از کشور برود و مشکل مالی داشت. ایشان تمام توان‌شان را برای حل مشکلات همکاران‌شان می‌گذاشتند و به آنها با نگاه برگشت به کشور و خدمت به کشور کمک می‌کردند و علی‌رغم این‌که آدم علمی بودند نسبت به آدم‌هایی که احساس می‌کردند از ارزش و شأنی برخوردار هستند فوق‌العاده متواضع بودند، نسبت به شخصیت‌های علمی یک صبوری و حلمی در ایشان وجود داشت تا بتوانند از ظرفیت‌های علمی آنها استفاده کنند و در این مسیر غرولند و ناز و عشوه احتمالی آنها را می‌پذیرفتند. 
بسیاری از مدیران ما در وزارت دفاع این تحمل را ندارند و ترجیح می‌دهند که عطای این افراد را به لقای‌شان ببخشند ولی ایشان این کار را نمی‌کردند. 
در بحث ارادت به رهبری ما بارها و بارها دیده بودیم که ایشان در صحبت‌های خود به تعابیر و تاکیداتی که حضرت آقا در سخنرانی‌ها یا در دیدارهای شخصی به آن پرداخته بودند، استناد می‌کردند و تمام توان خود را به‌کار می‌بردند تا مطالبات مقام معظم رهبری را اجرایی کنند. این مسأله همواره در جلسات عمومی، خصوصی و شورای سازمان مورد توجه بود.

 انس با ادبیات
انس با ادبیات به‌صورت ژنتیکی از پدرشان مرحوم حسین فخری‌زاده به ایشان رسیده بود. گویا پدرشان هم مثل شهید فخری‌زاده عاشق حافظ بودند و این ارادت را از ایشان به ارث برده بودند، این علاقه به ادبیات را در فرزندان‌شان هم ایجاد کرده بودند.
شخصا آدمی هستم که به تک‌تک کلمات دقت ندارم و بیانم مرتبط با برداشتی است که از کلیت جمله و مطلب داشتم ولی شهید فخری‌زاده توجه کاملی داشتند که ضمیر را کجا به کار ببرند و جایگاه فعل کجاست. 
ایشان به تک‌تک کلمات توجه داشتند و گاهی اوقات می‌گفتند این کلمه را درست به‌کار نبردید. شناخت کامل ادبیات باعث شده بود که بسیار دقیق و شمرده‌شمرده صحبت کنند. کتاب زیاد می‌خواندند و اهل مطالعه کتاب‌های علمی و ادبی بودند. یکی از تفنن‌های ایشان انس با ادبیات بود و این هم‌نشینی روح ایشان را جلا بخشیده بود. آدم بسیار متدین و متشرعی بودند که به نماز و روزه تقید داشتند و به واجبات و محرمات پایبند و متعهد بودند‌.
آقای فخری‌زاده یک فرد امروزی بودند. دنیای دیجیتال را خیلی خوب می‌شناختند و بلد بود‌ند از فناوری‌های جدید برای بهبود کار و فضای مدیریتی خود استفاده کنند. نگاه‌شان این بود که اینها ابزارهایی هستند که من برای خدمت کردن بهتر، مدیریت خوب و هندل کردن کارها از آن استفاده می‌کنم. لذا از فناوری خوب استفاده می‌کردند و این نگرش، ریشه در نگاه مدیریتی ایشان داشت تا بتوانند کنترل پروژه انجام دهند و بر برنامه‌ها نظارت داشته باشند تا مطلبی را فراموش نکنند. این مدیریت با آن نظم فکری و زمانی که داشتند تلفیق می‌شد و به‌ این ترتیب هیچ چیزی از دست‌شان درنمی‌رفت. 

جسور اما لطیف
خیلی به طبیعت، کوه، حیوانات و‌... علاقه‌مند بودند. به یاد دارم چند کندوی زنبور عسل دیده بودند و می‌خواستند بدانند اینها چطور تخم‌ریزی و زادوولد می‌کنند تا قوانین حاکم بین آنها را بشناسند. در هر چیزی ورود می‌کردند و درباره جزئیات آن نیز کنجکاو می‌شدند و دوست داشتند بیاموزند. با طبیعت خیلی خوب بودند و علی‌رغم این‌که آدم جسوری بودند اما روح لطیفی داشتند.
 این پارادوکس‌ها بود که ایشان را برای من جذاب می‌کرد، این‌که آدمی شجاع و نترس باشی اما دل رقیق و روح لطیفی داشته باشی و عمل‌گرا و کاربلد باشی. معمولا این آدم‌ها اندک هستند، من فردی با این دایره وسیع توانایی‌ها ندیدم. همین ویژگی‌های شهید فخری‌زاده باعث شده بود که نتوانم به ایشان نه بگویم. وقتی به اتاق ایشان می‌رفتم و کاری از من می‌خواستند، ممکن بود مخالف باشم اما نظرم را بیان می‌کردم ولی وقتی درباره موضوعی به جمع‌بندی می‌رسیدند، نمی‌توانستم نه بگویم چون احساس می‌کردم توانایی‌ها و قابلیت‌های‌شان از من بیشتر است و حتما دلیلی دارد که این پیشنهاد را می‌دهند و من متوجه آن علت نشده‌ام. احترام خاصی برای ایشان و سخن‌شان قائل بودم و ضمن احترام به افرادی که آنها را می‌شناسم چنین حسی را درباره احدی ندارم. 
من این مطلب را نزد کسی نگفتم و شاید کسی این را نداند که اختلاف سنی من و شهید فخری‌زاده زیاد نبود و ایشان یک سال از من بزرگ‌تر بودند اما نگرش من به ایشان نگاه استاد ـ شاگردی بود. شهید فخری‌زاده مدیری توانمند، مدبر، متعهد و راستگو بودند و جزو معدود افرادی بودند که حرفش دو تا نمی‌شود و به تعهدات خود عمل می‌کنند. شهادت ایشان یک آسیب جدی به ما وارد کرد. 

آدم دوست‌داشتنی 
شهید محسن آدمی دوست‌داشتنی‌ بود و اگر غریبه‌ای از سازمان با ایشان تماس می‌گرفت یا نزدشان می‌آمد تا جلسه‌ای در سازمان داشته باشند حتی اگر وی را نمی‌شناختند، اول با او جلسه می‌گذاشتند بعد با خودی‌ها. ما پاسخگو بودن و تکریم کسی که خواسته او را ببیند را در سیره رفتاری ایشان می‌دیدیم. برخی اوقات ما گله می‌کردیم برای کسی که از بیرون آمده وقت می‌گذارید و ما اینجا پشت در دفتر شما ایستاده‌ایم. البته دلیل این رفتارشان را می‌دانستم؛ نگاه‌شان این بود که او نمی‌داند من چه مشکلاتی دارم و قطعا نیاز یا مشکلی داشته که خواسته مرا ببیند و باید ابتدا او را ببینم و شما خودی هستید. البته نسبت به خودی‌ها هم خیلی دقت داشتند و گاهی اوقات این مسأله افراطی می‌شد که به نظرم یکی از ضعف‌های شهید فخری‌زاده همین مسأله بود.
شهید فخری‌زاده بسیار آداب‌دان بودند و با افراد با احترام و تکریم برخورد می‌کردند و نگاه‌شان این بود که چه کاری می‌توانم انجام دهم. یکی از چیزهایی که من از ایشان یاد گرفتم همین مسأله بود و معتقد بودند کسی که نزد من آمده حتما مسأله‌ای دارد و باید ببینم چه کاری می‌توانم انجام دهم تا مسأله او حل شود و نقش من برای حل مسأله او چه چیزی می‌تواند باشد. این خیلی مهم است چون می‌توانستند این‌طور برخورد کنند که این موضوع من نیست و اولویت ندارد و این‌گونه مسأله را از سر خود باز کنند اما شهید فخری‌زاده طبع بلندی داشتند و تلاش می‌کردند تا بتوانند گره‌ای را باز کنند. 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها