در بازرسی از منزل صلاح، دو قبضه سلاح کلاش، یک قبضه سلاح امپیفایو، بیش از ۲۰۰فشنگ جنگی، دو قبضه نارنجک، کلت زیگزائور مجهز به صدا خفهکن جاسازیشده در جا کفشی پشت در و بخش زیادی از تراولهای سرقتی در جریان سرقتهای گذشته، کشف شد. دیگر همدستان صلاح نیز بدون درگیری و با شگردهای دیگر دستگیر شدند. خوشحال بودم بعد از گذشت پنج سال، بزرگترین و خطرناکترین باند سرقت مسلحانه ایران را کشف و دستگیر کردهایم و مطمئن بودم با این حجم از جنایت و سرقت مسلحانه، کار اعضای این باند تمام است. صبح به اداره رفتم و صلاح را برای بازجویی از بازداشتگاه آوردم. او بدون واهمه از عواقب سرقتهای خوفناکش؛ ریز به ریز جزئیات طرحریزیها و اقداماتش را گفت و همدستانش را نیز دعوت به بیان حقایق کرد.صلاح هدف از اعتراف را ابراز ندامت و تلاش برای جبران کارهای سابقش عنوان کرد. اعترافهای صلاح من را متوجه کرد که با یک مغز متفکر و طراح بزرگ نقشههای سرقت روبهرو هستم که در رشته تخصصیاش یک نخبه است. در خانه پسر جوان بیش از ۱۰۰حلقه سیدی از فیلمهای پلیسی خارجی به دست آمد که صلاح مدعی شد اکثر شگردهای سرقت را از طریق همین فیلمها آموخته و با بومی کردن دانش تخصصیاش، آنها را با وضعیت موجود منطبق کرده است.
صلاح در مورد نحوه انتخاب سوژههای سرقت، مدعی شد محلهایی را انتخاب میکردیم که بدون نگهبان مسلح بود یا اگر نگهبان داشت از آمادگی و هوشیاری لازم برخوردار نبودن، مثلا سلاح نگهبانان خودروی حمل پول در حالت ضامن و غیرمسلح بود و همین مسلح کردن سلاح، خودش چند ثانیه برای آنها زمان میبرد و فرصت کافی را به ما برای عملیات میداد. از او خواستم بیشتر توضیح دهد که تازه نطقش باز شد و گفت: یکی از خودروهای حمل پول را زیر نظر داشتیم که مبالغ زیادی پول را به صورت روزانه جابهجا میکرد اما با بررسی رفتار نگهبان مسلح، قید آن را زدیم! چون نگهبان مسلح فردی هشیار و سلاحش آماده به شلیک بود در نتیجه اقدام روی آن سوژه برای ما خطرناک بود. برخی از بانکها برای ما بهشت بود؛ چراکه نه نگهبان مسلح داشتند و نه دوربین. اگر هم دوربین داشتند، فاقد کیفیت لازم بود و قابلیت زوم و شناسایی چهره فرد را نداشت.
او که حالا مثل بلبل اعتراف میکرد، ادامه داد: در اقدامات اطلاعاتی پیش از سرقت تمام این موارد را چک میکردیم و به خاطر وجود دوربینهای بیکیفیت، گاه با صورت باز و بدون نقاب، سرقت را اجرا میکردیم. محلهایی را برای سرقت انتخاب میکردیم که راه فرار مناسبی داشته باشد و با خودروهای سرقتی کار را انجام میدادیم. پس از اجرای سرقت، با برنامه قبلی خودرو را در بین مسیر با خودروی دیگری تعویض میکردیم. اگر تمام موارد سوژه اوکی بود و تنها مانع، وجود نگهبان مسلح بود، پیش از اجرای سرقت و بدون هیچ هشدار و اخطاری، ابتدا نگهبان مسلح را به قتل میرساندیم و با برداشتن سلاحش سراغ ماموریت اصلی میرفتیم. در یکی از بانکها یک دکه روزنامهفروشی جلوی بانک بود که به بهانه خرید و مطالعه روزنامه ،جلوی بانک توقف و موقعیت بانک را بررسی میکردیم. ما برای سرقت به هرقیمتی میرفتیم، حتی کشتن افراد. پیشبینی محاصره و درگیری با ماموران را هم داشتیم و از همین رو با خودمان نارنجک حمل میکردیم. صلاح پس از تکمیل پرونده در اداره آگاهی به همراه همدستانش روانه زندان رجاییشهر و بعدا به جرم محاربه با حکم اعدام مواجه شد. صلاح در دوران زندان از گذشتهاش اظهار پشیمانی و ندامت کرد و با نوشتن توبهنامه از مسئولان قضایی طلب بخشش کرد. در طول دوران زندان، فردی گوشهگیر و منزوی بود و فقط از سردردهای شدید و عصبی شکایت داشت. مسئولان زندان نیز از حسن اخلاق و معاشرت وی کاملا رضایت داشتند. او با متقاعد کردن روحانی زندان، مسئولان زندان را مجاب کرد که برای درمان و مداوا، شامل تهیه عکس سیتیاسکن از سر، به درمانگاههای خارج از زندان انتقال داده شود. صلاح به همراه چند مامور مراقب به درمانگاه طرف قرارداد زندان واقع در عظیمیه کرج منتقل شد. باتوجه به حساسیت دستگاه سیتیاسکن نسبت به فلزات، ضروری بود دستبند و پابند فلزیاش باز شود که به محض گشودن قفلها از دست و پای «جان دلینجر ایرانی» یک فرد مسلح به ماموران حملهور شد و با تیراندازی آنان را خلعسلاح کرد و صلاح را با خود برد.
با ما تماس گرفته و گفتند «صلاح، فرار کرد». یکی از همکاران جواب داد: «به نظرم خیلی دیر فرار کرد!» خبر فرار و تصاویر بدون پوشش صلاح به عنوان مجرم خطرناک و محکوم به اعدام فراری در رسانههای کثیرالانتشار منتشر شد. بازهم به ما ماموریت داده شد تا او را با همکاری اداره اطلاعات جنایی و پلیس امنیت دستگیر کنیم.حدود سه ماه بعد از فرار صلاح، چهار نفر سرنشین مسلح یک دستگاه پراید با صورت باز و بدون پوشش، پس از توقف در پشت خودروی حمل پول بانک سپه شعبه سعدی کرمانشاه، بدون هیچ اخطاری بر روی راننده، نگهبان و دو نفر دیگر آتش گشودند و با به قتل رساندن آنان مبلغ ۲۷۰میلیون پول نقد را به سرقت بردند. در این سرقت چهار نفر در دم کشته شدند. موضوع به حدی حائز اهمیت بود که داد شورای امنیت ملی درآمد. باتوجه به شناسایی شدن صلاح، تمام دستگاههای امنیتی برای شکار وی دستبهکار شدند. ۲۰روز پس از سرقت آخر، مخفیگاه صلاحالدین و باندش در خیابان ۲۲بهمن کرمانشاه شناسایی شد. به همراه یگان ویژه کرمانشاه و اداره آگاهی این شهر ساعت ۵ و ۳۰ دقیقه صبح به مقر سارقان آدمکش شبیخون زدیم. خواب آرام ساکنان محل با صدای رعدآسای گلوله آشفته شد و دستور تخلیه منازل صادر شد. گانگسترهای صلاح به آتش متقابل پرداختند و سخت مقاومت میکردند. آتش تا ساعت۱۰صبح ادامه داشت و در جریان درگیری، یکی از ماموران پلیس به شهادت رسید و یک نفر از اهالی محل مجروح شد. همچنین دو نفر از اعضای گروه صلاح مجروح و تسلیم شدند. هرچه گرمای خورشید بیشتر میشد، مردم بیشتری در نزدیکی محل درگیری جمع میشدند. صلاح خیال تسلیم شدن نداشت و مقاومت میکرد، به طوری که تدابیر لازم برای بهکار بردن آرپیجی نیز نیز بهکار رفت. پس از خاموش شدن آتش سلاح سرکرده باند، دو نفر از ماموران به مخفیگاه وی ورود کردند که با جسم بیجان صلاح مواجه شدند. باتوجه به استراتژی صلاح، چنین به نظر میرسید که او مغز خود را با آخرین گلولهاش هدف قرار داده تا زنده به چنگ ماموران نیفتد.در مخفیگاه باند صلاح مبالغ قابلتوجهی سلاح و پول نقد به دست آمد. سه نفر ازهمدستان او پس ازسیر مراحل قانونی و در کمتر از یک سال در میدان گاراژ(آزادی) کرمانشاه به دار آویخته شدند تا طومار پرونده صلاح و باندش برای همیشه درهم پیچیده شود.