ازطرف دیگر با توجه به تکثر رسانهها و تولید آثار فراوان در فضای مجازی به نظر میرسد میزان مراجعه مردم و در پی آن، حتی کارگردانان به کتابها برای اقتباس آثارشان کمتر از گذشته شدهاست. از اینرو، پرسشهایی در ذهنمان مطرح شد که شاید پاسخ آن بهدست یک استاد دانشگاه اهل رسانه و سینما باشد. احمد سفلایی، کارشناس ارشد ادبیات نمایشی و دکترای پژوهش هنر است. او مدرس و عضو هیأت علمی دانشگاههای مختلف و نگارنده کتابهای «آموزههای خیال»، «نگارههای خیال» و «نقشمایههای خیال» و بسیاری مقالات تألیفی و ترجمههای پژوهشی است. سفلایی در مقام کارگردان، نویسنده، طراح جلوههای ویژه و مدیر تولید در تولید آثار پویانمایی زیادی هم همکاری داشته و در یازدهمین دوره جشنواره بینالمللی پویانمایی تهران، دبیر بخش پایاننامههای برتر بوده است. او همچنین کتابی با نام «جانمایههای خیال» در دست تألیف دارد که به «بنشناسی اسطورههای ایرانی و کاربرد آن در اقتباس انیمیشن» میپردازد. قرارگیری در هفته کتاب و کتابخوانی برای ما بهانهای شد با این استاد دانشگاه در مورد ارتباط کتاب و سینما گفتوگو کنیم که در ادامه از نظر میگذرانید.
ما ادبیات و تاریخ کهنی داریم اما سینمای ما کمتر از این منبع غنی بهره میگیرد، بهویژه در آثار مکتوب و ادبیات. به نظر شما چه مؤلفههایی را باید در نظر بگیریم که اثری جذاب با بهرهگیری از کتاب، ادبیات و تاریخ کهن خلق شود؟
نکته اول این است که شما بهعنوان تولیدکننده اثر فرهنگی یک کلیت یا جریان فرهنگی را مد نظر داشته باشید. بهعنوان مثال، این وضعیت شبیه این است که شما از یک درخت بزرگ برگی را بکنید و توقع داشته باشید این برگ به شکل خودبهخود به یک درخت تبدیل شود، این اتفاق هیچگاه رخ نمیدهد. به هرحال، یک شیوه، روش و نگاه باید وجود داشته باشد که بتواند این درخت را تکثیر کرده و از آن درختان دیگری را به وجود آورد. نگاه ما معمولا به گنجینه ادبی و دیداریمان موضعی و مقطعی است، یعنی ناگهان تصمیم میگیریم درباره داستان رستم و اسفندیار یا هر شخصیت دیگری صحبت کنیم. متأسفانه چندان به این موضوع که داستان انتخاب شده چه پیوست فرهنگی همراه با خود دارد، توجه نمیکنیم. وقتی چنین اتفاقی میافتد، سعی میکنیم یک داستان را نعل به نعل روایت کنیم که بهطور طبیعی احتمال برقراری ارتباط با مخاطب امروزی و جوان که درام را به شیوه امروزی دیده کم میشود. گاهی هم سعی میکنیم بدون در نظر گرفتن ملاحظات و پیوست فرهنگی، خودمان از آن موضوع اقتباس آزاد داشته باشیم. این وضعیت مثل این است که شخصیتها را قرض میگیریم اما داستانی که برایش میسازیم، روایتی از خودمان است؛ چون گاهی به قدری استحاله شخصیتی در آثار اقتباسی به وجود میآید که اگر نام آن شخصیت را رستم نگذاریم و مثلا کیومرث باشد، هیچ ویژگیای از شخصیت رستم در این شخصیتها وجود ندارد. بنابراین، نیازمند توجه ویژه به یک جریان فرهنگی هستیم که هم محصول مکتوب و هم بصری داشته باشد و این محصولات بتوانند با مخاطبان امروزیشان که اغلب نسل جوان هستند، ارتباط صحیح و تأثیرگذاری برقرار کنند.
چرا به نسبت گذشته، اقتباس سینماگران از کتاب و ادبیات کمتر یا کمرنگتر شدهاست. این موضوع به کمبود وقت و حوصله در سینماگران برمیگردد یا ظهور رسانههای جدید مثل فضای مجازی؟
ماهیت جهان ارتباطی اطراف ما در حال تغییر است؛ یعنی به احتمال خیلی زیاد فرصت فراغت برای مطالعه بین آدمهایی که عادت به مطالعه داشتند یا وجود ندارد و یا کم شدهاست. بهطور طبیعی، نسل جوان و جدیدتر که چنین عادتی درونشان نهادینه نشده، آموزشی هم برای کتابخوانی در جامعه ارتباطی ندیدند. به عنوان مثال، وقتی میدیدم پدرم قصهای را برایم میخواند، به مطالعه علاقهمند میشدم. دیده شدن کتاب جزو عادتهایی بود که برایم ایجاد شد؛ یعنی معتقد بودم یکی از چیزهایی که در زندگی باید حضور داشتهباشد، کتاب است. در واقع مثل سابق کتاب و کتابخانه را به شکل فعال و پویا در منازل نمیبینیم و جزو ملزومات زندگی محسوب نمیشود. وقتی این اتفاق میافتد، هر اثر هر قدر هم پویا و به یاد ماندنی باشد و در فضای مکتوب تولید شود، خود به خود از معرض دید و تقاضای مردم خارج میشود. نکته بعدی این است که کارگردانان هم به عنوان بخشی از مردم با این گونه آثار ارتباطی برقرار نمیکنند یا اگر سر و کار پیدا کنند؛ کتاب موقعی در مرکز توجه است که بهدلیل پیشینه ادبی با استقبال مردم مواجه شدهاست. از طرفی، همین موضوع، ماجرا را سخت میکند که کارگردان بخواهد فضای اقتباس را پیش ببرد و با استفاده از جهان ادبیات یک اثر تصویری خوب را خلق کند. این موضوع موجب میشود رغبت کارگردان، حتی اگر خودش اهل ادبیات و مطالعه باشد، نسبت به اقتباس کاهش پیدا کند.
خیلی به ندرت اتفاق میافتد کارگردانان بتوانند بین متن داستانی و تصویر ارتباط خوبی برقرار کنند. چرا تجربه ارتباط درست بین متن و اثر اقتباسی که فیلم را موفق و درخشان میکند، در کارهای دیگرشان کمتر تکرار میشود؟
بخشی از فرآیند اقتباس مربوط به سواد و تسلط کارگردان به جهان ادبیات میشود و بخشی نیز به همسویی یک متن ادبی با محصول تصویری بازمیگردد؛ یعنی به عنوان یک مخاطب وقتی از دیدن یک اثر ادبی احساس رضایت میکنم که جهان ذهنی ساخته شدهام، با جهان عینی که فیلمساز پیش روی چشمم قرار میدهد، فاصله نداشتهباشد. وقتی این اتفاق نیفتد، ناخودآگاه از سمت تماشاگر نوعی پس زدن فیلم دیده میشود. اگر بخواهیم شاهد این ماجرا نباشیم، باید نوعی راهبرد تصویرسازی داشتهباشیم که در کارهای بعدی امکان تکرار آن وجود داشتهباشد. اگر این راهبرد که کد فرهنگی دارد، هربار دستخوش تغییر شود، آن آنالیز تصویری که قرار است در ذهن مخاطبان رخ دهد، هر بار دستخوش تغییر میشود و ممکن است یکبار همراه و یکبار دیگر نباشد. دلیل این است که هیچگاه راهبردی که برای تبدیل معنا به تصویر منجر میشود، شکل نگرفتهاست و شاید چندان معتقد به سواد و تخصص در این رابطه نباشند.
فکر میکنید رابطه سینما و کتاب چقدر میتواند به قهرمانپروری در سینما کمک کند، چون یکی از کارهای اصلی سینما معرفی حوزههای تمدنی است که گاهی مانند سریال «تاج و تخت» یک سرزمین خیالی شکل گرفته، اما متأسفانه برای ما که اسطوره و قهرمانان بسیاری در کتابهای ادبیات گذشته و معاصر داریم، چنین چیزی اتفاق نیفتادهاست.
چنین جهانی یک روزه به وجود نمیآید و براساس روندی شکل میگیرد. کافی است نگاهی به روند شکلگیری «ارباب حلقهها» تا «بازی تاج و تخت» بیندازید که چند سال یک مجموعه روی این موضوع زمان میگذارد تا این سرزمین خیالی را پیش ببرد. این گذر زمان برای شکلگیری چنین دنیایی لازم است و متأسفانه این حرکت آهسته و تدریجی درکشور ما شکل نگرفتهاست. ما خیلی در فرهنگ توقع داریم که موضوعی در مدت زمانی کوتاه، تأثیر ماندگار بر تماشاگر بگذارد. بنابراین، چون چنین توقعی از انجام یک کار فرهنگی داریم، به معنا و مفهوم ماندگار نمیرسیم و حوصله ادامه آن را نیز نداریم.
پیوند انیمیشن و اقتباس از کتاب
به دلیل اینکه کتابهای مصور، نوعی بستراجرایی تبدیلشدن به تصویر متحرک رادرفضای پویانمایی دارد، طبیعی است این اتفاق و همراه شدن پویانمایی با کتاب و اقتباس ازآن بیشتر است؛ ولی باز هم باحد مطلوب خود فاصله داریم. ضمن آنکه ما به ادبیات کهن در سینمای انیمیشن کمتوجه هستیم.