به تعداد اگر بگوییم، سال گذشته ۱۷۵هزار دانشآموزابتدایی، ۱۹۷هزار دانشآموز متوسطه اول و ۵۵۶هزار دانشآموز متوسطه دوم به مدرسه نرفتهاند که ارقام درشت و قابل بحثی محسوب میشوند. ترکتحصیل در مقطع ابتدایی هرچند همیشه حساسیتزاتر از دو مقطع دیگر بوده اما وقتی به آمارها مینگریم تعداد ترکتحصیلها در این دوره به نسبت کل دانشآموزان ابتدایی کشور بسیار کمتر از ترکتحصیلیهایی است که در دو مقطع متوسطه اول و دوم اتفاق میافتد. در این میان گوی سبقت در بازماندگی از تحصیل را دانشآموزان ۱۵ تا ۱۷ سال ربودهاند چرا که از سه میلیون و ۵۵۲ هزار دانشآموزی که سال تحصیلی گذشته باید در دبیرستانها مشغول تحصیل میشدند فقط دو میلیون و ۸۶۶ هزار نفر به تحصیل پرداختهاند. این آمارها جمعیتی بزرگ از افراد کمسواد را نمایش میدهد؛ جمعیتی که سال به سال بازتولید میشود و مشخص نیست که پس از خروج از مدرسه دقیقا چه سرنوشتی پیدا میکنند.
پسرها، پیشتاز ترک تحصیل
دخترها در فرهنگهای سنتی و توسعهنیافته معمولا قربانیان شماره یک و در اولویت ترکتحصیل هستند. آمارهای مرکز آمار ایران نیز تداوم ترکتحصیل دختران در مقاطع مختلف تحصیلی را تایید میکند بهطوریکه در سال تحصیلی گذشته در مقطع ابتدایی ۷۸هزار دختر شش تا ۱۱سال، در متوسطه اول ۹۹هزار دختر و در مقطع متوسطه دوم ۲۶۱هزار دختر نوجوان ۱۵ تا ۱۷ سال با درس و مدرسه خداحافظی کردهاند. البته آمارها نشان میدهد تعداد پسرانی که در همین بازه زمانی، تحصیل را بوسیده و کنار گذاشتهاند بهمراتب بیشتر از دخترهاست چرا که در سال تحصیلی ۱۴۰۲-۱۴۰۱ در مقطع ابتدایی ۹۶هزار، در متوسطه اول ۹۸هزار و در متوسطه دوم ۲۹۵ هزار پسر ترکتحصیل کردهاند. بنابراین بازماندگی از تحصیل در کشورمان پدیدهای مربوط به هر دو جنس است و حتی پسرها بیشتر از دخترها از چرخه آموزش کنار میروند؛ حقیقتی که میطلبد درباره چرایی آن و راههای کنترل این وضعیت بحث شده و اقدامات عملی صورت بگیرد.
ساختاری که دافعه دارد
درباره اینکه چرا دخترها و پسرهای شش تا ۱۷سال کشور که افراد در سن تحصیل و لازمالتعلیم شناخته میشوند، درس خواندن را رها میکنند و پی سرنوشت خویش میروند به عوامل متعددی میتوان اشاره کرد. یکی از این عوامل به ساختار نظام آموزشی کشورمان برمیگردد که محمدصادق عبداللهی، کارشناس مسائل آموزش و پرورش آن را تحلیل میکند. او در گفتوگو با جامجم تصریح میکند: «بسیاری از بیانگیزگیهای تحصیلی در برنامه درسی ریشه دارد؛ برنامهای که با جغرافیاهای گوناگون و شرایط زیست مختلف دانشآموزان کشورمان تناسب ندارد. اگر آمارهای مربوط به بازماندگی از تحصیل در مناطق مختلف کشور در دسترس باشد، تاثیر جغرافیا و شرایط و ارتباط آن با برنامه درسی بهخوبی روشن میشود. مروری بر سالنامههای آماری البته نشان داده است که در مناطق مرزی، محروم و حاشیهای کشورمان ترکتحصیلها بیشتر از سایر نقاط اتفاق میافتد که گویای این حقیقت است که برنامه درسی و ساختار نظام آموزشی عامل مهم این اتفاق است.»
عبداللهی در ادامه توضیح میدهد: «بهطور مثال ما برای دانشآموزان روستایی و عشایر همان برنامه درسی را داریم که برای دانشآموزان شهری؛ گویی میخواهیم همه دانشآموزان کشور را با فرهنگ یک دانشآموز تهرانی تربیت کنیم و اصلا به همه آنها آموزش شهرنشینی بدهیم. به همین علت است که برخی از دانشآموزان این مناطق همین که سواد خواندن و نوشتن و تواناییهای پایه را در مدارس آموختند، ترکتحصیل میکنند چرا که حس میکنند ادامه دادن تحصیل هیچ نفعی برایشان ندارد.»
این کارشناس البته به کیفیت آموزش در نقاط مختلف کشور و تاثیر آن در ترکتحصیل نیز اشاره میکند و میگوید: «وقتی دانشآموزان در مناطق محروم و حاشیهای معلم ندارند یا معلم سربازها برایشان تدریس میکنند، دانشآموز نیز اهمیت چندانی به درس نمیدهد چرا که با خود میگوید کسی که به من درس میدهد در واقع فاقد شخصیت معلمی است و چیز زیادی ندارد که به من آموزش دهد. در نتیجه چنین دانشآموزی ترجیح میدهد که به مدرسه نرود. این درحالی است که با وجود پوشش تحصیلی خوبی که در کشورمان اتفاق افتاده اما هنوز هستند مناطقی که مدرسه ندارند یا فقط مدارس دوره ابتدایی در آنها دایر است که به این ترتیب افراد مجبورند به شهرهای اطراف بروند و برای رفت و آمد و اقامت خود هزینه کنند که چون خیلیها توان این کار را ندارند، از تحصیل منصرف میشوند.»
عبداللهی به این ترتیب نتیجه میگیرد ساختار آموزشی کشور از آنجا که نتوانسته خدمات دلخواه و مورد نیاز را به دانشآموزان در نقاط مختلف کشور ارائه کند، بسترساز ترک تحصیل میشود.
۲ عامل خروج از مدرسه
البته ترک تحصیلها فقط به خاطر عیوب ساختاری نظام آموزشی نیست که روی میدهند؛ چرا که نمیتوان از عوامل محیطی، اجتماعی و عوامل فردی غافل شد.
عبداللهی با تاکید بر این تقسیمبندی میگوید: «متاسفانه انگارهای در ذهن نوجوانان و جوانان کشورمان شکل گرفته که حرف اصلیاش این است که چون افراد زیادی با تحصیلات دانشگاهی همچنان بیکار ماندهاند یا اگر شغلی دارند، درآمدش ناچیز است، پس نیازی به درس خواندن نیست. به این ترتیب کسانی که درس و مدرسه را رها میکنند، امید دارند شغلی با درآمدهای بهتر پیدا کنند به جای این که دروسی را در مدرسه بخوانند که هیچ چیزی به جز حفظیات به آنها نمیدهد.»
این کارشناس مسائل آموزشی در مرکز پژوهشهای مجلس در واقع از کم شدن انگیزهها برای آموختن در مدرسه و در عوض، یادگیری از سایر منابع تاکید دارد که در نسل نوجوان کشور دیده میشود.
عبداللهی البته به یک عامل سوم که همان عوامل فردی موثر در ترک تحصیل است نیز اشاره میکند و میگوید: «برخی افراد به دلیل مسائل هویتی، مدرسه را مانع زندگی لذتبخش روزانه و تغییرات مطلوب در زندگیشان میدانند و در نتیجه تحصیل را رها میکنند. این درحالی است که یک تفکر در حال رشد در نوجوانان کشورمان وجود دارد که آینده را سیاه و بنبست میبینند؛ در واقع نوعی ناامیدی نسبت به آینده وجود دارد که بسیار خطرناک است و در نخستین گام به ترک تحصیل میانجامد.»
اما آیا نمیتوان این قطار در حال حرکت را متوقف کرد یا لااقل از سرعت آن کاست؟ پاسخ عبداللهی به این پرسش مثبت است؛ چرا که او معتقد است میتوان جلوی بسیاری از ترک تحصیلها را گرفت اما به شرطها و شروطها که آنها را اینگونه توضیح میدهد:« اگر ساختار آموزشی کشور اصلاح شود میتواند تا حدی زیادی عوامل اجتماعی و فردی موثر در ترک تحصیل را پوشش دهد؛ به این معنا که محتوای درسی طوری تغییر کند که میل افراد به سمت مدرسه و آموزش افزایش یابد.
برای رسیدن به این هدف باید برنامه درسی منعطف شود تا اگر دانشآموزی مثلا به علت مشکلات اقتصادی مجبور به کار کردن است، بتواند هم به شغلش برسد و هم تحصیل را ادامه دهد. یک برنامه درسی منعطف که متناسب با زندگی افراد طراحی میشود، میتواند با تغییرات اجتماعی و فردی همراه شود و در نتیجه مانع بسیاری از ترک تحصیل کردنها شود.»
البته از آنجا که برنامه درسی در نظام آموزشی ما به شدت بی انعطاف است و همه چیز به صورت کلیشهای و از پیش طراحی شده به میلیونها دانشآموز با شرایط کاملا متفاوت ارائه میشود، نمیتوان به توقف قطار بازماندگی از تحصیل از این مسیر چندان امیدوار بود.
عوامل موثر در ترک تحصیل دانشآموزان
عوامل ساختاری و آموزشی
برنامه درسی بدون انعطاف
آموزشهای بیتناسب با شرایط دانشآموزان
کارا نبودن محتواهای درسی
عوامل اجتماعی
مشکلات مالی خانوادهها
بیکاری تحصیلکردهها و درآمد اندک آنها
کاهش انگیزهها برای آموختن از مدرسه
عوامل فردی
نگاه به مدرسه به عنوان مانع رسیدن به لذت و تغییر
بدبینی به آینده و ناامیدی
از نتیجه بخشبودن تحصیل