سینا واحد، تاریخ‌پژوه و زندانی سیاسی پیش‌از انقلاب در گفت‌و‌گو با جام‌پلاس:

تعارضات جنسیتی رجوی علت خشونت او بود

قرن بیستم و بی‌رحمی‌های بزرگ

تمدن علمی و انسان‌پرست غربی؛ به انسان و انسانیت و بشریت مقیم کره زمین، چه داده است!؟ که بتواند به آن افتخار کند و فخر بفروشد و خود را در جایگاه «برنز» و «طلایی» بنشاند و سپس با قدرت برای خود «هورا» بکشد و مدال «صدآفرین» را، بر گردن تاریخ خونین و خون‌ریز و خونخوار خویش، بیاویزد...!؟
کد خبر: ۱۴۲۵۶۵۸
نویسنده سینا واحد | نویسنده
قرن بیستم و بی‌رحمی‌های بزرگ

قضاوت‌های «دم‌دستی» یا ساده‌اندیشانه که به تمدن غربی، نمره قبولی می‌دهند؛ می‌گویند: تمدن غربی... تلگراف و تلفن را، اختراع کرده و برق را به وجود آورده ... و این فرآیند «اختراعات» سبب سهولت زندگی گشته‌...!  پس «تمدن غربی» تمدنی خدمتگزار و خوشحالی‌آفرین برای بشریت و برای همه فرزندان کره زمین است. این نوع از قضاوت، درباره یک تمدن فراگیر و کاملا «فرعونی» و سلطه‌پرست! به همان اندازه، گمراه‌کننده است که اگر بخواهیم درباره یک «استاد دانشگاه»، قضاوت کنیم: بگوییم چون لباسش، گران‌قیمت و کفشش، گرانقیمت‌تر است، پس، از همه باسوادتر و خیلی «آدم بزرگی» است!؟ متاسفانه، تمامی قضاوت‌ها و ارزشگذاری‌ها، درباره تمدن غربی، در رسانه‌های ایران از آغاز قرن بیستم، از این دست بوده است که اوج تسلط وحشتناک این قضاوت، «اجباری شدن کلاه‌شاپو» را در قلب سنگی حکومت «رضاخان پهلوی»، به جامعه و ملت ایران، تحمیل می‌کند و یک شکنجه همگانی را، در تاریخ گذشته این سرزمین، به یادگار می‌گذارد. ارزیابی «تمدن غربی»؛ و داوری درباره آن، اگر از روی «فرآیند تحولات  علمی» و چگونگی تقسیم جایزه‌های «نوبل» صورت پذیرد، یعنی، قضاوتی ناعادلانه و ضد حقوق‌بشر و ضد تاریخ ارزش‌های انسانی. بنابراین هر، قضاوت و شعار سیاسی و فرهنگی‌ که، با آن «زنده‌باد تمدن غرب» گفته شود؛ خواه ناخواه، برفراز کلمات خویش، این شعار را، در برابر دیدگان بشری، به نمایش می‌گذارد، که عبارت است از: مرگ بر انسان شرقی و نابودباد انسان غیراروپایی.
«کارل مارکس» که یک فیلسوف اقتصادی، و یک نابغه تمدنی غرب است و در برابر فلسفه «کاپیتالیسم»؛ اختراع کننده فلسفه «سوسیالیسم» و «مارکسیسم» و عدالت‌گستری جهانی است...! درباره «انسان مشرقی» و تاریخ مشرق‌زمین و به‌ویژه، «ایران باستان» می‌گوید: «استبداد شرقی»، فاقد عناصر لازم، برای پذیرش «فلسفه مارکسیسم» است؛ بنابراین «طبقه‌کارگر»، در آن محیط، رشد نمی‌کند و سرانجام جهانی، نمی‌یابد. این قضاوت و حکم تاریخی ناجوانمردانه و جاهلانه، تنها از زبان فیلسوفی همانند «مارکس» در سیر اندیشه‌ورزان غرب و تمدن اروپایی، جاری نشده است! متفکران و نویسندگان و سینماگران بی‌شماری، هستند که در دایره تئوری «استبداد شرقی» و تفاوت‌های انسان «مشرقی»، تمامی «بی‌رحمی»‌های کشنده و آزاررسانی جهانی تمدن غربی را، توجیه می‌کنند و ستم و ستمگرایی جهانی را، ضرورت‌های گسترش تمدن دموکراسی غربی، ترجمه می‌کنند تا، به مقام طلایی تمدن غربی، لطمه وارد نشود و آنان را در جایگاه «نابودگران حق و حقوق‌بشر جهانی» قرار ندهد. تاریخ واقعی جامعه بشری در قرن بیستم به ما می‌گوید: در آن هنگام که جشن آغاز سال نو ۱۹۰۰ میلادی، در شهرهای «نیویورک»، «لندن» و «آمستردام»، برگزار شده بود و در خیابان های این شهرها «بابانوئل» با آن لباس سرخش، می‌رقصید و شرینی و شکلات به بچه‌ها و پیرزن‌ها و پیرمردها، هدیه می‌داد در جنوب قاره آفریقا، سربازان ارتش پادشاهی انگلیس سرگرم کشتار بومیان و رنگین‌پوستان بودند و در «شانگهای چین» سربازان خوش‌لباس ارتش هلند، به کمک ارتش انگلیس آمده بودند، تا شورش معروف گشته به «قیام بوکسورها» را، با قاطعیت بی‌نظیر ارزش‌های اروپایی و تمدن غربی، سرکوب کنند و شادمانی بی‌انتهای خیابان‌های شهرهای اروپا را، کامل نمایند. و چنین است که: در طلوع لحظه‌های طلایی آغاز قرن بیستم، در سرزمین اروپا، خنده‌ها و شیرینی‌ها پشت‌سر هم، می‌چرخند و کام‌های بی‌پایان را، شیرین می‌کنند و در سرزمین آفریقا و آسیا، این گلوله‌ها و سرنیزه‌های سربازان اروپایی است که در بیابان‌ها و خیابان‌ها و خانه‌ها، می چرخند تا هر خنده‌ای را به گریه تبدیل کنند و هر صدای شادمانی را چونان شیشه، خرد کنند و سپس شهرها را، با خون و اندوه و بی‌فردایی، نقاشی تمدنی کنند تا در برابر ارتش تمدنی غرب هیچ روحی و هیچ صدایی، احساس شخصیت داشتن و هویت داشتن و تاریخ داشتن، نکند و زانوی شکسته‌شده و بی‌توان‌شده را، در برابر هجوم بی‌رحمی‌های ارتش تمدنی غرب، رهای... رها، سازد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها