آیت الله جوادی آملی: من طلبه بودم و مشتاق درس و بحث ولی ایشان جدا بود. تازه ازدواج کرده بودیم، دو روز بعد خداحافظی کردیم. از آمل به قم آمدم و ۴ سال وضع ما این بود. بحبوحه درس آقای علامه طباطبایی بود. یک بار نگفت من جوانم این چه وضع زندگی کردن است.این اواخر که از بیمارستان آمدند و با واکر حرکت میکردند، کسی زنگ زد، ایشان در آشپزخانه بودند، تلفن را آوردند. گفت شما داری درس میخوانی. مرتب یک استکان چای و لیوان آب میآورد؛ نه به خاطر اینکه ما مقامی داشتیم. گفتند که تو داری درس میخوانی، من مواظبم.