چند روز پیش قطعه شش آرامستان باغو در بندرعباس شاهد مراسم تشییع پیکر آتشنشان فواد اورنگی بود که با همکارانش ماموریت داشت تا جان یک مقنی را از عمق چاهی ۱۲۰متری نجات دهد اما حادثهای نامعلوم جان دو مقنی و فواد را گرفت. روز حادثه، یک مقنی افغان تصمیم گرفت برای تهزنی و کفزنی وارد چاه شود. دقایقی بعد هرچه دوستانش او را صدا زدند، پاسخی نشنیدند. با بالا گرفتن نگرانیها، همکارانش از آتشنشانی بندرعباس درخواست کمک کردند. دقایقی بعد، تیمی شش نفره از آتشنشانانکه اورنگی هم بین آنان بود با تجهیزات تخصصی به روستای امیرآباد اعزام شدند. اورنگی پس از بررسی اولیه وضعیت چاه تجهیزات موردنیازش را برداشت و وارد چاه شد. او تا عمق ۱۱۰متری چاه که اندازه عمق آن بیش از یک ساختمان ۳۰ طبقه است، پیش رفت اما یکدفعه ارتباط بیسیم او با سایر اعضای تیم قطع شد. این نشانه خوبی نبود و همکارانش او را بهسرعت بالا آوردند. آتشنشان ۳۷ساله در حالت کما بود. همکارانش سعیکردند او را احیا کنند اما به تجهیزات درمانی کاملتری نیاز داشتند، به همین دلیل او را به بیمارستان حضرت ابوالفضل میناب منتقل کردند. تلاشهای پزشکان برای نجات اورنگی که به گفته مردم شهر، یکی از شجاعترین آتشنشانان بود، بیثمر ماند و او به شهادت رسید. با شهادت اورنگی، عملیات امداد و نجات مقنی اول محبوس شده در چاه متوقف شده بود.
آنطور که مجید سلحشور، فرماندار میناب توضیح میدهد، پس از خروج پیکر آتشنشان فداکار، ادامه عملیات در محدوده چاه تا زمان رسیدن امکانات و تجهیزات را ممنوع اعلام کرد اما دوست ۳۵ ساله مقنی اول که هنوز ته چاه بود، وارد چاه شد تا او را نجات دهد، ولی او نیز فوت شد. چاه سه قربانی گرفته و وضعیت ترسناکی ایجاد کرده بود. در ادامه، عملیات خروج اجساد با حضور و همکاری نیروهای مردمی، تیمهایی از نیروهای امداد و نجات آتشنشانی، اورژانس، تیمها HSE پالایشگاه نفت بندرعباس و شرکت گاز انجام و اجساد دو مقنی پس از حدود سه روز از چاه خارج شد. بهگفته سلحشور، دلایل مختلفی مانند گازگرفتگی و برخورد با دیوارههای چاه و... وجود دارد اما تشخیص علت اصلی این حادثه منوط به پاسخ پزشکی قانونی است.
احمد اورنگی برادر فواد است که با عشقی برادرانه در مورد او با ما صحبت میکند.
برادرتان چند سال بود در آتشنشانی کار میکرد؟
فواد حدود ۱۰ سالی میشد که در آتشنشانی کار میکرد. من زمانی در فولاد هرمزگان کار میکردم و او هم میخواست کنارم باشد. یک روز به من گفت داداش! فولاد در حال استخدام آتشنشان است میتوانی برایم کاری کنی؟ ۲۰ نفر بیشتر هم نمیخواهند. مسئولان فولاد ۲۰ نفر را انتخاب کرده بودند اما به خاطر عشقی که فواد به شغل آتشنشانی داشت، با هزار سختی تلاش کردم تا او به عنوان نفر بیستویکم انتخاب شد. حالا قرار بود از این تعداد هم فقط هشت نفر انتخاب شوند که با هزار تلاش، فواد هم بهعنوان نفر نهم انتخاب شد. خوشبختانه تمام مسئولان فولاد راضی بودند و او بهعنوان راننده پایه یک آتشنشانی مشغول به کار بود. چون همیشه دوست داشت افتخار کسب کند، کمکم رسته شغلیاش ارتقا پیدا کرد. بعد گفت دوست دارم انتقالی بگیرم و به بندرعباس بیایم. چون هم نزدیک خانه و زن و بچهاش بود و هم کنار شغل آتشنشانی به کار دیگرش که نصب کابینت بود، میرسید.
از عملیاتهای امداد و نجات برای شما تعریف میکرد؟
فواد سرش برای امداد و نجات درد میکرد، عاشق شغلش بود. در بندر عباس مکانی تفریحی به نام پنجه علی وجود دارد که آنجا یک دختر ۱۸ ساله به دلیل شور نوجوانی لبه پرتگاه رفت و آویزان شد. چند آتشنشان به آنجا رفتند اما نتوانستند کاری انجام دهند. سرگروه آنجا با فواد تماس گرفت و گفت بیا سر عملیات که فقط کار خودت است. فواد به محل حادثه رفت و آن دختر به برادرم گفت تو هم مثل بقیه آتشنشانها آمدی به این وضعیت نگاه کنی و بروی؟ که فواد گفت نه آمدهام نجاتت دهم. همین کار را هم کرد و دختر را پس از نجات، تحویل خانوادهاش داد. برادرم با جانش بازیکرد و او را نجات داد. پدر و مادر آن دختر وقتی از فوت برادرم با خبر شدند، بیشتر از ما گریه و بیتابی کردند. پدر ما به رحمت خدا رفته و مادرم به سختی فواد را بزرگ کرد. من برادر بزرگترش هستم اما او با اینکه کوچکتر از ما بود اما جور همه ما را میکشید. دست به هرکاری میزد، موفق بود. حتی بعد از ماجرای پنجه علی، شغل رده بالایی به او پیشنهاد دادند اما فواد قبول نکرد و گفت من آتشنشان هستم و هرگز رسته شغلیام را فراموش نمیکنم. کار من امداد و نجات است. او عاشق کمک به مردم و نجات آنها بود. فکر نکنید چون برادرم است از او تعریف میکنم، او واقعا به فکر مردم بود. یکبار سگی را بدون هیچ چشمداشتی از چاه خارج کرد. با اینکه آلرژی داشت اما این کار را انجام داد. بعد از نجات سگ تا یک هفته طوری عطسه میکرد که فکر میکردیم هرگز خوب نمیشود.
فرزانه قویدل، همسر فواد زمانی از اعزام همسرش به آخرین ماموریت کاری او باخبر شد که برای خرید به بازار رفته بود: «تماسگرفت و گفت برای انجام یک عملیات مربوط به چاه داریم به میناب میرویم. ساعت حوالی ۱۰شب بود که با او تماس گرفتم و گفت هنوز نرسیدهاند. ساعت ۱۱ و نیم شب دوباره تماسگرفتم و همکارش گفت سر عملیات است. بعد هم که خبر فوتش را شنیدیم. ما هنوز از نحوه وقوع حادثه و علت فوت شوهرم اطلاع دقیقی نداریم. هر آنچه شنیدیم و خواندیم از فضای مجازی بود. ما ۱۱ سال پیش ازدواج کردیم و حاصل این ازدواج دو پسر دو ماه و نیمه و ۹ ساله است. شوهرم واقعا جانش را فدای شغلشکرد. وقتی عملیاتی اعلام میشد، برایش مهم بود که جان مردم را نجات دهد. طبیعی بود که وقتی به ماموریت میرود نگرانش شوم اما همیشه میگفت من پذیرفتم که قدم در این راه بگذارم.» او با بغض حرفهایش را اینطور تمام کرد: «روز تولد همسرم با شهادتش یکی بود.»
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
درگفتوگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کردهایم
روح این آتشنشان فدا کار شاد آتشنشانی بسیار پر خطر هست و واقعا مقدس هست . و افرادی که توی این شغل خدمت میکنند عاشقانه کار میکنند .