یک فرصت بینظیر
تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران و عربستان، ارکان موازنه بینالمللی تحت سیاستهای آمریکا در منطقه غرب آسیا بودند. در این موازنه، عراق صدام، بیشتر بهعنوان کشوری با گرایش به اتحاد شوروی و عنصری نامطلوب برای آمریکا بهشمار میآمد که از سال۱۹۶۷ و پس از جنگ اعراب و اسرائیل با آن قطع رابطه کرده بود. صدام، سالها داعیه رهبری خلق عرب را داشت و در مقابل با ایران و حکومت پهلوی هم روابط خود را کجدار و مریز به پیش میبرد که نمونه آن، تبعید شدن امام خمینی(ره) به آن کشور و اجازه به انعکاس تبلیغات انقلابی مبارزان در رادیوی عراق بود. با سرنگونی رژیم شاهنشاهی در ایران، روابط ایران و عراق از چند زاویه دستخوش تحول شد. از یکسو، انقلاب ایران، موج اسلامخواهی و سرکشی در مقابل دیکتاتورهای وابسته را در منطقه غرب آسیا سبب شد. صدور انقلاب، خودبهخود رخ داده بود و از جمله در عراق، نیروهای مذهبی به رهبری برخی علمای شیعه مانند آیتا... سیدمحمدباقر صدر، به تکاپو افتادند تا انقلاب اسلامی خود را به راه بیندازند. رهبران انقلابی ایران، در این روند هرگز به دخالت صریح عملی دست نزدند و تنها به حمایت عمومی از این جریانها مبادرت کردند. با این حال، واکنش صدام به این رویدادها واکنشی خشن بود و در فروردین۵۹، با قتل شهید سیدمحمدباقر صدر و خواهرش بنتالهدی و برقراری حکومت پلیسی در کشور، عرصه را بر این جریان کاملا تنگ کرد. در سوی مقابل اما، عراق صدامی، تحلیل ویژهای از ایران پس از انقلاب داشت که مطابق با این تحلیل به نظر میرسید فرصت خوبی برای تحقق برخی آرزوهای قدیمی صدام فراهم آمده است. او که خواهان تثبیت چهره خود بهعنوان رهبر جهان عرب بود، ضعف و هرجومرج حاصل از انقلاب در ایران را فرصتی استثنایی تلقی و با بهانه قرار دادن حمایت ایران از جریانهای اسلامی عراق، طرح یک تهاجم اساسی به خاک ایران را برنامهریزی کرد.
طارق عزیز، وزیر خارجه وقت عراق، ۲۵ اردیبهشت۵۹، در مقالهای که در مجله الوطن به چاپ رسید، شرایط داخلی ایران را اینگونه تحلیل کرد: ۱ــ تشتت نیروهای انتظامی ۲ــ (تعدد) مراکز تصمیمگیری و وجود اختلاف میان رهبران سیاسی و مذهبی که هرکدام از آنها به یکدیگر اتهاماتی نسبت میدهند. ۳ــ کشمکشهایی میان اقلیتها و رهبران حاکم و عدم توانایی حل مشکلات آنها ۴ــ وجود هرجومرج و ناامنی ۵ــ توقف کارخانههای تولیدی، تزلزل اقتصادی، افزایش اشخاص بیکار و نبودن بسیاری از مواد غذایی در بازار ۶ــ آشفتگی در روابط خود با کشورهای منطقه و جهان. بر پایه این محاسبات، با آغاز سال۵۹، روند تحولات دو کشور وضعیتی جدید به خود گرفت. تنش در مرز ایران و عراق به نحو چشمگیری بالا گرفت و درهجدهم فروردین۵۹، صدام اعلام کرد که ایران باید از سه جزیره تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی خارج شود. درهمین روزها، عراق افزون بر برخی درگیریهای کوچک مرزی با ایران، به بمبگذاری و خرابکاری در بعضی شهرهای مرزی از جمله خرمشهر اقدام کرد که از طریق نیروهای وابسته انجام میشد. به این ترتیب و با انجام این آزمایشها و محکزدنهای موردی توان و نظم نظامی ایران، دولت عراق، به این نتیجه رسید که توازن نظامی در روابط دو کشور، به نفع آنها دگرگون شده است و مجموع عوامل، مانند وضع داخلی ایران، منطقه و مناسبات جهانی، شرایط را برای موفقیت بلندپروازیهای آنها فراهم کرده است. از اینرو، در ۳۱شهریور۵۹ و پس از آنکه صدام، پنج روز قبل، قرارداد۱۹۷۵ الجزایر را ملغی و حاکمیت دولتش بر اروندرود را اعلام کرد، حمله سراسری نیروهای سهگانه هوایی، دریایی و زمینی عراق به خاک جمهوری اسلامی ایران آغاز شد.
رسیدن به نقطه مشترک
به موازات دگرگونی در مناسبات ایران و عراق، روابط ایران و آمریکا هم در چند سال نخستین پیروزی انقلاب تا وقوع جنگ تحمیلی، بهسرعت تغییر پیدا کرد. انقلاب سال۵۷، هم نمایشگر خشم چند دهساله ایرانیان از آمریکا و حمایتهایش از طاغوت زمانه بود و هم تمام برنامههای دور و دراز آمریکا برای چیرگی بر غرب آسیا را بههم زد. آمریکا تا آخرین لحظه، امیدوارانه از شاه حمایت کرد و با پیروزی انقلاب اسلامی هم سفارتخانه خود را پایگاهی برای ارتباطگیری با جناحهای سیاسی گوناگون و تلاش برای ایجاد روندهای مخرب در داخل کشور قرار داد. ۱۳آبان۵۸، سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام تسخیر شد و با پشتیبانی امام از اقدام دانشجویان، روابط ایران و آمریکا وارد دور جدیدی از تحولات شد. چندی بعد در فروردین۵۹، آمریکا روابط خود را بهطور یکجانبه با ایران قطع و تحریمهای اقتصادی را آغاز کرد. اقدام ناکام نظامی در طبس در اردیبهشت همان سال، نشانگر اوج خشم آمریکاییها از روند حوادث انقلاب در ایران بود. اما تمام این اقدامات، کوچکترین تاثیری بر عزم جزم انقلابیون برای مقابله با استکبار آمریکا نداشت و آنها بر خواسته خود که بازپس گرداندن شاه و دست برداشتن این کشور از رویکرد سلطهجویانهاش بود پافشاری کردند. در مقابل اما آمریکا، بیتوجه به این مطالبات، مسیر تعامل را روز به روز پیچیدهتر و دشوارتر کرد و گزینههای خطرناکتری را امتحان کرد. با شکست عملیات طبس، کودتای نوژه که از مدتها قبل با همکاری نیروهای وابسته داخلی برنامهریزی شده بود، به اجرا درآمد و آمریکا، مطابق برخی اسناد، نقش پشتیبان آن را ایفا کرد. براساس اعترافات افراد دخیل در کودتا، «بحث [بر سر این] بود که بین جنگ و کودتا، ابتدا کدامیک شروع شود.[نتیجه این شد که] در صورت شکست کودتا، جو حاکم بر ارتش و بیاعتمادی و... زمینه خوبی برای ایجاد جنگ فراهم مینمود.»
به این ترتیب، آمریکاییها در ادامه روند فشار بر انقلاب اسلامی، به گزینه نظامی رسیدهبودند و این دقیقا همراه بود با زمانی که صدام، راه را برای تهاجم به ایران هموار میدید. برخی اسناد، بیانگر آن است که هماهنگیهای اطلاعاتی پنهانی پدید آمد و چراغ سبز لازم از سوی آمریکا به صدام داده شد تا برای تامین مطامع خود وارد عمل شود و به راه انداختن جنگی که آمریکا به دنبال آن بود را هم خود بر عهده بگیرد. به این ترتیب، آمریکا، جایگاهی ویژه برای عراق صدامی در مناسبات غرب آسیا تدارک دید و همزمان با واگذاری این نقش جدید به عراق، نیروهای صدام هم تدارکات ضروری برای تهاجم را با انتقال نیرو به مرز فراهم کردند. این رویداد، در واقع، تحقق وعدهای بود که برژینسکی پس از ناکامی عملیات در طبس داده بود: «آمریکا قادر است تمام کوششهای لازم را به عمل آورد و تمام وسایل موردنیاز را نیز در اختیار دارد تا ایران را به قبول نظریات آمریکا وادار کند.» به عبارت دیگر، صدام، غول چراغ جادوی تحقق آرزوها و برنامههای آمریکا شد.
حمله به هواپیمای مسافربری
وحشیانهترین اقدام آمریکاییها در جریان جنگ تحمیلی، شلیک به هواپیمای مسافربری ایرباس ایران بود که به شهادت ۲۹۰مسافر آن انجامید. ۱۲تیر۶۷ ، ناو وینسنس آمریکا، باز هم به یک بهانه واهی، و این بار، ادعای هدف قرار دادن هواپیمای نظامی اف۱۴ جمهوری اسلامی، دست به این جنایت عظیم زد که در میان قربانیان آن، ۶۵ کودک و خردسال زیر ۱۲سال وجود داشتند. ادعای آمریکاییها در شرایطی بیان میشد که ناو مذکور، برخوردار از پیشرفتهترین رادارهای نظامی موجود در سیستم دفاع موشکی «ایجیز» بود و از نظر ظاهری هم کمترین شباهتی میان مختصات یک هواپیمای مسافربری با هوایپمای جنگی اف ــ۱۴ وجود دارد. پس از وقوع حادثه و افشای این جنایت اسفبار، آمریکاییها ریاکارانه ادعا کردند که مرتکب اشتباه شدهاند و این اقدام یک خطای انسانی بوده است. با این حال، اعطای نشان لیاقت به ویلیام سی راجرز، فرمانده ناو وینسنس، نظرگاه حقیقی سران آمریکا به این جنایت را آشکار کرد و مشخص شد آن ابراز تاسف و اظهار اشتباه، تداوم همان سیاست تروریستی آمیخته با تزویر آمریکاییهاست.
حمله به کشتی ایران - اجر
در آستانه سخنرانی رئیسجمهوری اسلامی ایران، آیتا... خامنهای در مجمع عمومی سازمان ملل در ابتدای مهر۶۶، دو فروند بالگرد جنگی آمریکا، با حرکت از عرشه ناو فریگت چارت، به یک کشتی تجاری ایران با نام «ایران ــ اجر» هجوم بردند که این اقدام تروریستی، به شهادت پنج ملوان ایرانی، توقیف کشتی و اسارت ۲۶نفر از کارکنان منجر شد. آمریکاییها، طبق معمول بهانه این کار را حضور نیروهای ایرانی در خلیجفارس و مینکاری دریا عنوان کردند، هرچند تحلیلگران بر این باور بودند که این اقدام، به منظور تحت تاثیر قراردادن سفر آیتا...خامنهای به نیویورک صورت گرفته است. آمریکاییها پس از چند روز کشتی ایران ــ اجر را غرق کردند تا امکان هرگونه بررسی و صحتسنجی را از میان ببرند. تهاجم نیروی دریایی آمریکا، تنشهای مکرر در خلیجفارس به مدت قریب به یک ماه، و پاسخ متقابل جمهوری اسلامی را در پی داشت. ۱۶مهرماه، نیروهای گشت سپاه پاسداران، پس از وقوع درگیری با نیروهایآمریکا در غرب جزیره فارسی، با اسلحه دوشکا و مینیکاتیوشا به مقابله با آمریکاییها پرداختند و با شلیک موشک استینگر به یکی از بالگردهای مهاجم، آنرا سرنگون کردند. جسارت نیروهای ایرانی و در اختیار داشتن موشک استینگر تا مدتها موجب شگفتی رسانههای بینالمللی شد.
اقدامات مستقیم آمریکا علیه ایران همزمان با جنگ تحمیلی
حمله به سکوهای نفتی ایران
آمریکاییها از اواسط دهه۶۰ و با برقراری علنی روابط سیاسی با دولت صدام، در چند مقطع، مستقیما علیه منافع ایران وارد جنگ شدند. حمله به سکوهای نفتی ایران یکی از این موارد بود که نخستین بار با حمله به سکوهای نفتی رشادت در ۲۷مهر۶۶ به وقوع پیوست. آمریکاییها، حملات مشکوک موشکی به نفتکش کویتی«سی ایل سیتی» تحت پرچم آمریکا را بهانه کردند و با انتساب موشکها به ایران، به سکوهای رشادت شلیک کردند. دیپلماتهای جمهوری اسلامی ایران، فورا به رد اتهام آمریکاییها پرداختند واعتراض رسمی خودرا به شورای امنیت سازمان ملل تسلیم کردند. باردوم، در ۲۸فروردین۶۷ ناوهای آمریکا این بار سکوهای نفتی نصر و سلمان را هدف قرار دادند و این بار بهانه آنها، اصابت کشتی جنگی ساموئل رابرتز با مینهای دریایی در شرق بحرین بود. آمریکا، باز هم انگشت اتهام را به سوی ایران نشانه گرفت و جمهوری اسلامی را عامل مینگذاری در خلیجفارس معرفی کرد. این درحالی بود که مقامات ایران، ضمن رد این اتهام، بیان کردند منطقه محل اصابت کشتی آمریکایی با مینها، تحت حفاظت نیروهای آمریکایی، بحرینی، قطری و عربستانی بوده و نیروهای ایران حضوری در آن منطقه نداشتهاند.