در نهم و دهم محرم سال ۶۱ چه گذشت؟

سلام بر کشته‌های بی‌کفن

در ششمین روز محرم سال ۶۱ چه گذشت:

نامه‌ای یک خطی برای تاریخ

تکمیل سپاه عمربن سعد از طرف ابن زیاد و دعوت حبیب بن مظاهر از قبیله بنی‌اسد برای یاری امام حسین (ع) از مهم‌ترین حوادث و وقایع روز ششم محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری در کربلا است.
تکمیل سپاه عمربن سعد از طرف ابن زیاد و دعوت حبیب بن مظاهر از قبیله بنی‌اسد برای یاری امام حسین (ع) از مهم‌ترین حوادث و وقایع روز ششم محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری در کربلا است.
کد خبر: ۱۴۱۷۳۵۷
نویسنده فتاح غلامی - جام جم آنلاین
به گزارش جام‌جم آنلاین، امروز نامه تند و تیزی از سوی عبیدالله بن زیاد برای عمر بن سعد رسید. ظاهرا چشم و گوش‌های حاکم کوفه در بین سپاه کوفی تردد می‌کردند برای ابن زیاد پیام فرستادند که عمر بن سعد همچنان برای سخت گیری نسبت به کاروان حسینی تردید دارد و تا در پی آن است تا هر چه زودتر کار به مصالحه کشیده شود. این رفتار ابن سعد البته دلایلی هم داشت. او همچنان آرزوی دستیبابی به ولایت ری و دشتبی را داشت و از یک سو نمی‌خواست در قتل امام حسین و یارانش سهمی داشته باشد و از سویی دیگر دل آن را هم نداشت که دست از حکومت ری بکشد. این تردید‌ها البته بیشتر از آنجا ناشی می‌شد که برابر با گزارش مورخان سه یا چهار دیدار در میانه میدان و با فاصله از اردوگاه حسینی و لشکریان کوفه میان امام و او صورت گرفت.

در این دیدار‌ها که در فاصله بین شب‌های چهارم تا ششم ماه محرم صورت گرفت بین امام حسین (ع) و عمر بن سعد مذاکراتی شد که در برخی از آن‌ها اطرافیان امام و عمر بن سعد هم حضور داشتند.

برخی از کوفیان که کینه و عداوت شدیدی نسبت به اهل پیامبر داشتند از بین این‌که این گفتگو‌ها تردید‌های عمر بن سعد را در سخت گیری بر کاروان حسینی بیشتر کند در فکر چاره جویی افتادند. یکی از آن‌ها خولی بن یزید اصبحی بود که شرح این دیدار‌ها را در قالب نامه‌ای برای ابن زیاد فرستاد؛ و از او خواست تا کار را بر عمر سعد سخت بگیرد و کار به آزار و شهادت امام حسین (ع) بینجامد.

وقتی گزارش این گفتگو به ابن زیاد رسید این بار دسته دیگر از سربازان را به همراه پیامی برای عمر بن سعد به جانب کربلا فرستاد و در آن نامه یادآور شد که از این پس با این تعداد نیرو که برای هجوم به کاروان حسینی اعزام شده اند دیگر بهانه‌ای برای عمر بن سعد جهت مقابله با امام حسین نمی‌ماند و بنابراین او باید به فکر ماموریتی که به وی واگذار شده باشد و دست از هر گونه تعلل بردارد. همچنین ابن زیاد هشدار داده بود که هر روز بامداد و آخر شب دو پیک به سمت سپاه کوفه اعزام می‌شود و عمر بن سعد باید نسبت به فعل و انفعالاتی روزانه گزارشی تهیه کند و به همراه پیک بفرستد.

با این تهدیدات گویی حساب کار دست عمر بن سعد آمد که برای دستیابی به حکومت ری و مطاع دنیا چاره‌ای جز به نبرد با امام حسین (ع) ندارد. به همین خاطر در اولین اقدام سخت گیرانه بخشی از سپاه خود را در کنار آب فرات مستقر کرد و به آن‌ها دستور داد تا نگذارند اصحاب امام برای آوردن آب جهت خیمه‌ها به فرات نزدیک شوند.
کم کم داشت عرصه بر کاروان حسینی تنگ می‌شد و هر کدام از یاران برای آسایش کاروان حسینی به تکاپو افتادند. در این بین حبیب بن مظاهر اسدی از اصحاب خاص امام علی (ع) به فکر افتاد که از طایفه خود برای یاری امام حسین (ع) کمک بخواهد. او از جمله کوفیانی بود که برای امام نامه نوشته بودند، اما وقتی با بیعت شکنی آن‌ها مواجه شد به همراه دوست صمیمی خود مسلم بن عوسجه مخفیانه از شهر خارج شد و خود را به امام رساند.

او وقتی دید که شرایط روز به روز بر کاروان حسینی سخت‌تر می‌شود پیش امام آمد و پیشنهاد داد که نزد طایفه بین اسد برود و آن‌ها را برای یاری رساندن به امام دعوت کند. امام حسین (ع) با این پیشنهاد موافقت کرد و حبیب بن مظاهر شبانه به نزد قوم عشیره خود رفت و ضمن سخنرانی مفصلی از آن‌ها درخواست یاری کرد. او خطاب به قبیله بین اسد گفت: من برای شما بهترین ارمغان را آورده‌ام و درخواست می‌کنم که به یاری فرزند پیامبر (ص) بشتابید. چه آن که وی با گروهی از دلیرمردان باایمان که هر کدامشان برابر هزار نفرند و از فرمان او سرپیچی نمی‌کنند و با تمام هستی از آن بزرگوار دفاع می‌نمایند تا مبادا کوچک‌ترین آسیبی از دشمنان به وی برسد هم‌اکنون در محاصره عمرسعد با بیست و دو هزار تن قرار گرفته است. شما از خویشان و نزدیکان من هستید به پند من توجه کنید تا به شرافت دنیا و آخرت نایل آیید. سوگند به خدا هر کس از شما در راه فرزند پیامبر (ص)، آگاهانه شهید شود در اعلی علیین همدم پیامبر خواهد بود.

نخستین کسی که به حبیب پاسخ مثبت داد و اظهار وفاداری کرد عبدالله بن بشر بود که از بین جمع برخاست و گفت: من اولین کسی هستم که این دعوت را اجابت می‏کنم و سپس رجزی حماسی خواند: حقیقتا این گروه آگاهند در هنگامی که آماده پیکار شوند و هنگامی که سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند که من رزمنده‏ای شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه‏ ام.

در نهایت ۹۰ نفر از آن جمع آمادگی خود را برای یاری امام حسین (ع) اعلام و به سمت کربلا حرکت کردند. این تحرکات البته از نگاه جاسوسان ابن سعد مخفی نبود و به محض این‌که خبر‌ها به او رسید ارزق بن حرب صیداوی را به همراه ۴۰۰ نفر به مقابله با آن جمع فرستاد. دو گروه با هم برخورد کردند و در درگیری که رخ داد همراهان حبیب بن مظاهر به خاطر کمی تعداد نتوانستند مقاومت کنند و پراکنده شدند.

حبیب خسته و دلشکسته دوباره نزد امام آمد و ماوقع را تعریف کرد. امام نیز فرمود: هر چه خدا خواهد، همان خواهد شد. هیچ نیرو و قوّتى نیست، مگر به قدرت خداوند.
اکنون امام و هفتاد دو یار و همدم و همراه تنها مانده اند و در دیگر سو سپاهیانی از جنس جهل، تعصب و فریب و طغیان قرار داردند که روز به روز بر تعداد آن‌ها افزوده می‌شود. لشکریانی از سیاهی که تا بن دندان مسلح شده اند و قصدی جز به خاک و خون ریختن نسل آل محمد ندارند.

امام در واپسین ساعات روز ششم دست به قلم می‌برد و برای آخرین بار آخرین نامه خود را به برادرش محمد بن حنفیه و بنی هاشم می‌نویسند. نامه‌ای کوتاه با متنی تامل برانگیز و شگفت انگیز که در آن آمده است: به نام خداوند بخشنده و مهربان… از حسین بن علی به محمد بن علی و کسانی از بنی هاشم که نزد اویند، اما بعد، گویی که دنیا هرگز نبوده است و گویی که آخرت پیوسته می‌‏باشد! والسلام.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها