این تغییر فاز به معنای آغاز جنگ تمام عیار سازمان با نظام سیاسی کشور بود، جنگی که به عملیات گسترده ترور در سطح کشور انجامید. هزاران نفر را به کام مرگ فرستاد و سرانجامش به خیانت به کشور و همکاری با صدام در کشتار مردم ایران ختم شد. شاید نسل جوانتر درباره این سازمان سیاسی که بعدا به یک فرقه مخوف تبدیل شد که اهدافش را با روشهای تروریستی پیش میبرد، اطلاعات زیادی نداشتهباشد ولی در بازار کتاب و ادبیات ایران، آثاری که بتواند آنان را با واقعیت و اهداف این سازمان آشنا کند؛ کم نیست. شاید لازم است پدر و مادرها و نیز مسئولان مدارس و مربیان در جهتدهی به مطالعات نسل جدید برای آشنا کردن آنان با تاریخ معاصر کشور، پویاتر عمل کنند. این نوشتار میتواند به آنها در این مسیر کمک کند.
در سال۱۳۴۴ علیاصغر بدیعزادگان، سعید محسن و محمد حنیفنژاد اعضای شاخه جوانان نهضت آزادی که با روش مسالمتآمیز مبارزه نیروهای ملی در برابر رژیم شاه، سر ناسازگاری داشتند، تشکلی به نام «سازمان مجاهدین خلق ایران» را پایهگذاری کردند که از همان نخست، مبارزه مسلحانه را هدف خود قرار دادهبود. این سازمان با ظاهری اسلامی و با ادعای عمل به قرآن و نهجالبلاغه ایجاد شد و برای همین در میان جوانان مذهبی و مبارز با رژیم، میتوانست جاذبه داشتهباشد اما این فقط روبنای سازمان بود چرا که زیربنای فکری سازمان را اعتقادات مارکسیستی تشکیل میداد. سازمان در دهه۵۰ با ترور چند فرمانده نظامی و مأمور ساواک به همراه تعدادی از مستشاران آمریکایی برای خود نامی دست و پا کرد اما ضربات اساسی ساواک به این سازمان چریکی برای مدتها آنها را از فعالیت انداخت. در این میان، تعارض میان دو تفکری که سازمان را بر مبنای آن بنیاد نهادهبودند، بعد از اعدام پایهگذاران و دستگیری اغلب اعضای مؤثر سازمان بالا گرفت. جناح اسلامگرا و جناح مارکسیستی این سازمان، به مرحله تقابل خونین با هم رسیدند و سرانجام در سال ۵۴ بیانیه «تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان » منتشر شد که به معنای پیروزی نیروهای طرفدار مارکسیسم به رهبری تقی شهرام بود. این تغییر ایدئولوژیک سازمان را حتی از همان روبنای ظاهری اسلامی هم تهی کرد و همه جنایتها و خیانتهای بعدی با استدلالهایی همچون تبعیت از سازمان و رهبری آن برای ایجاد جامعه بیطبقه و مبارزه با ارتجاع توجیه شد. اما این تاریخ پر فراز و نشیب در ادبیات چگونه بازتاب داشتهاست؟
روایت رفیقکُشی سازمانی
رمان «سال گرگ» نوشته «جواد افهمی» داستاننویس ۵۹ ساله بجنوردی را شهرستان ادب منتشر کردهاست. رمانی که نویسنده اصرار دارد، برآیند تخیل اوست و آنچه تخیل او را به حرکت انداخته و انگیزه روایت این رمان شدهاست، بازگویی داستان تغییر مواضع سازمان مجاهدین خلق ایران است. این اصطلاح تغییر مواضع را که میشنوید، فکر نکنید به این معنی است که یک گروه چریک کتابخوان یک مدت دور هم نشستهاند و یک جزوه پلیکپی منتشر کردهاند که در آن مواضع جدیدشان را توضیح دادهاند، نه، صحبت از یک تصفیه درون سازمانی خونین است که در آن همه مخالفان فکری، در کوچه خیابانهای همین شهر به دست دوستان هم سازمانیشان ترور شدند. عجیب نیست که قهرمان اصلی داستان، شهرام نام دارد، تلمیحی به نام تقی شهرام که شخصیتی عجیب و غریب و دارای قدرت رهبری و زیرکی ویژهای است و در عین حال دستش به کشتن و جنایت کردن گرم است. برای اینکه بفهمید تقی شهرام چه شخصیت خاصی است کافی است بدانید او در زمان زندانی بودن در دوران شاه، زندانبان خود را جذب سازمان مجاهدین خلق کرد و با کمک او از زندان گریخت و همین زندانبان بعدها تا ردههای بالای سازمان ارتقا پیدا کرد و دستورهای شهرام را اجرا میکرد. افهمیکه به قول خودش در روایت داستان، تعهدی به تاریخ نداشتهاست، درباره شخصیت اصلی داستانش که الهام گرفته از تقی شهرام است، گفتهاست: تقی شهرام آنقدر ظرفیت داستانی دارد که در نوشتن رمان احتیاجی نیست در مورد او اصطلاحا پیازداغ قضیه را زیاد کنیم، به حاشیه برویم یا جنبههای درام داستان را غلیظ کنیم. کارهایی که این شخصیت کرده و ضربههایی که خودش به بدنه سازمان وارد کرده، قابلیت بالایی برای خلق داستان دارد. تصفیههای خونین داخلی سازمان مجاهدین خلق و خیانت لیلا زمردیان، همسر مجید شریفواقفی به او و دادن اطلاعاتی از وی به تقی شهرام پیش از این دستمایه ساخت فیلم «سیانور» به کارگردانی بهروز شعیبی هم شدهاست اما در این کتاب، تمرکز بیشتری بر شخصیت شهرام و عملکرد مافیایی او در رأس سازمان مجاهدین خلق شدهاست.
قصه تلخ هواداران
محمدحسین فاضل، اثری داستانی با پیرنگ مبارزه و ماجراجویی، قصه چند جوان در دل روزهای پرالتهاب مبارزه با رژیم پهلوی را نوشته که شرکت چاپ و نشر بینالملل آن را منتشر کردهاست. اسم این رمان «فصل بیهراسی» است که در آن نویسنده بهجای تکیه بر زندگی یکی از شخصیتهای اصلی کادر رهبری سازمان منافقین، سعی کرده در دل یک رمان تعقیب و گریز و پر از تعلیق، روایتی از یک سازمان با مرام ترور و جنایت را به مخاطبانش ارائه دهد. داستان در دوران قبل از انقلاب میگذرد و مخاطب در طول رمان فصل بیهراسی، در التهاب این است که کدام یک از اعضای سازمان با ساواک همکاری میکنند. داستان روایت بسیاری از هواداران سازمان مجاهدین خلق است؛ آدمهایی با زندگیهای معمولی که پایشان ناگهان به وسط دعواهای قدرت میان سران این فرقه باز میشود و اولین قدم در مسیر جذب به این سازمان همه زندگیشان را تباه میکند. علاوه بر این در زمانی که داستان در حال روایت است، جنگ تنها میان هواداران مسلح سازمان و دستگاه امنیتی رژیم شاه نیست بلکه جنگ جهانبینیها و ایدئولوژیها در میان است. هواداران سازمان که چیز زیادی از دنیا نفهمیدهاند، وسط دعوای سازمان با گروههای دیگر مبارز ازجمله درگیری آنها با نیروهای مذهبی گیر افتادهاند و گرچه تمایل خیلی از آنها، مذهب است؛ از خوردن انگ خیانت به سازمان هراس دارند. فصل بیهراسی به این بُعد از تاریخ سازمان پرداخته و سعی کردهاست از توانایی خود در نگارش فیلمنامه هم استفاده کند تا رمانی پرکشش بنویسد و بهنظر میرسد در این مسیر موفق هم بودهاست.
سازمانی علیه زنان
زنان در طول تاریخ شکلگیری و فعالیت سازمان مجاهدین خلق ایران نقش مهمی در این سازمان داشتهاند و امروز هم میبینیم رئیسجمهور منتخب! سازمان یک زن است. آیا این بهمعنای اهمیت داشتن زنان در دیدگاههای این سازمان است؟ سمیه عالمی، نویسنده رمان «یکی میان زندگی ما راه میرود» منتشر شده در انتشارات سورهمهر سعی کرده به این پرسشها پاسخ دهد. او به زندگی سه زن به نامهای ریحان، شیرین و مارتا پرداختهاست که هرکدام داستانی برای خود دارند اما داستانهای موازی زندگیشان در یکجا بههم گره میخورد. داستان از ۹ مرداد ۶۶ آغاز میشود و روایت آن بهصورت پیوسته به عقب برمیگردد. در این روز گروه زیادی از حاجیان ایرانی در حین برگزاری مراسم برائت از مشرکین در مکه به شهادت رسیدند. نویسنده در روایت موازی خود از زندگی این سه زن، به بازگویی رفتار و نقش زنان در ساختار سازمان منافقین میپردازد و نشان میدهد چگونه این سازمان، زنان را از خانوادههایشان میرباید و آنان را به پادوهایی برای امیال و دستورهای سران سازمان و ماشینهای بیاحساس و عاطفهای برای کشتار و خیانت به کشور تبدیل میکند. لابد برای شما هم این سؤال پیش آمده که ربط میان کشتار حجاج ایرانی و سازمان منافقین در این داستان چگونه ایجاد شدهاست؟ برای توضیح این ماجرا باید داستان را بخوانید؛ چراکه هنر و توانمندی نویسنده در این است که با پرورش دادن شخصیت سه زنی که از آنها نام بردیم، آنها را حول محور یک حادثه تاریخی به هم گره میزند.
داستان یک خیانت تاریخی
در میان جنایتها و خیانتهای سازمان مجاهدین خلق ایران، تبدیل شدن آنان به ستون پنجم دشمن اشغالگر و جاسوسی علیه کشور به نفع رژیم بعث عراق، اوج خیانت و نهایت سقوط اخلاقی و فکری سازمان را نشان میدهد. کتاب ««خوابگردها» نشاندهنده بخشی از این خیانت به روایت اسناد غیرقابل خدشه است. در این کتاب ۱۹۴ سند سری ارتباط رهبران سازمان منافقین با صدام و با نهادهای اطلاعاتی و نظامی عراق را میخوانید و از عمق رابطه میان این دو دشمن مردم ایران و نیز شدت خوشخدمتی رجوی برای قاتل زنان و کودکان ایرانی شگفتزده میشوید. اسناد موجود در این کتاب پس از سرنگونی رژیم بعث عراق به طرز معجزهآسایی در قالب ۱۲۰ ساعت فایل صوتی به دست مبارزان آزادیخواه کشور عراق افتاد که بخشی از این مدارک افشاگر ارتباط پیچیده و تودرتوی سازمان با نهادهای امنیتی، نظامی و سیاسی عراق است. خوابگردها حوادث سالهای ۵۸ تا ۸۰ را پوشش میدهد که در برگیرنده پنج نشست سری رجوی باصدام و روسای دستگاه اطلاعاتی اوست. این کتاب بخشهای مختلف دارد که سه بخش اصلی شامل مذاکرات مسعود رجوی با سپهبد صابر الدوری، رئیس سرویس کل اطلاعات عراق پس از انتفاضه شعبانیه ۱۹۹۱ میلادی، مذاکرات مسعود رجوی با سپهبد طاهر جلیل حبوش، رئیس سرویس کل اطلاعات عراق و سیاهه ۱۹۴ اسناد نوشتاری و تعدادی عکس از ملاقاتهای سران فرقه رجویه با مقامات عراقی است.
کتاب را صفاءالدین تبرائیان از پژوهشگران حوزه تاریخ معاصر، نوشته و موضوع اصلی آن جلساتی است که صدام و فرماندهان دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی عراق با رجوی و معاونانش داشتهاند. مؤلف تقریبا بیش از دو برابر حجم اسناد را به تحقیق و پژوهش حول آنها اختصاص دادهاست. بخش نهایی این اثر نیز شامل تصاویر و بریده جراید است. نکته جالب این است که حتی صدام و بعثیها هم به رجوی هیچ اعتمادی نداشتهاند و بدون اطلاع سران سازمان مجاهدین خلق، تمامی این جلسات را تصویربرداری کردهاند و بعد از سقوط صدام، این اسناد فاش شده و به دست ایران میافتد و بعد از پیادهسازی و ترجمه در اختیار مؤلف قرار گرفتهاست. نکته مهمی که از این اسناد متوجه میشویم این است که سابقه ارتباط مجاهدین خلق با سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی عراق از چندماه پس از پیروزی انقلاب و از سال ۵۸ آغاز میشود و مجاهدین حتی همان زمانی هم که به ظاهر با جمهوری اسلامی و نیروهای انقلابی دچار اختلاف نظر جدی نشدهبودند، علیه انقلاب و نظام جاسوسی میکردهاند. اسناد همچنین از همکاری گسترده سازمان مجاهدین با رژیم صدام برای سرکوب مردم عراق نیز پردهبرداری میکند. به همین دلیل است که نام این سازمان جهنمی برای مردم عراق هم به اندازه ایرانیها مخوف و کریه است.
خیانت در خیانت
یکی از شخصیتهای عجیب و غریب تاریخ سازمان مجاهدین خلق، فردی است به نام وحید افراخته که تا حد عضویت در کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق بالا آمد و البته نقش ویژهای در انهدام سازمان و ضربات مهلک ساواک به آن داشت. رحمان (وحید) افراخته که در تصفیه خونین برخی اعضای کادر رهبری سازمان ازجمله مجید شریفواقفی و مرتضی صمدیهلباف نقش اصلی را داشت، دانشجوی مشهدی دانشگاه صنعتی آریامهر بود که بعدها به اسم یکی از مقتولان خود وی، شریف نامیده شد. قتل فجیع شریفواقفی باعث شد این عضو سازمان تا رده کادر مرکزی بالا بیاید و به اسرار مهمی دسترسی پیدا کند. بعد از اینکه ساواک او را در مردادماه ۵۴ به دام انداخت، نشان داد فاقد شخصیت لازم برای عضویت در رهبری یک سازمان مخفی مسلحانه بودهاست و بهسرعت در برابر فشارها، خود را باخت و همه دوستانش را لو داد. عجیب اینکه رژیم شاه در ازای این همه اطلاعاتی که او به ساواک داد، او را مشمول عفو و بخشش تشخیص نداد و سرانجام به اعدام محکوم شد. داستان پرفراز و نشیب زندگی این چهره را محمد رحمانی در کتاب قطور«من اعتراف میکنم» بهخوبی روایت کردهاست؛ کتابی که مؤسسه انتشاراتی ایران آن را منتشر کردهاست. نویسنده در نوشتن اثر خود به تاریخ وفادار بودهاست و با استفاده از اسناد و منابع مربوط به سازمان مجاهدین خلق بهخصوص اعترافات وحید افراخته در کنار مصاحبه با شخصیتهایی که در اینباره اطلاعات داشتهاند، ماجراهای مربوط به شکلگیری و تغییر مسیر فکری سازمان را بهخوبی برای مخاطبانش آشکار میکند و از دل بررسی شخصیتی مانند وحید افراخته و تناقضهای ذاتی و فکری او میتوان به تضادها و تناقضهای ذاتی سازمان مجاهدین در طول تاریخش نیز پی برد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد