گفت‌وگو با دکتر محمد خزایی، استادتمام دانشگاه تربیت‌ مدرس

سواد بصری گذشتگان بیشتر از ما بود

شناختن خویش از بنیادی‌ترین سفارش‌ها و فراخوان‌‌های بزرگان دین و اندیشه بوده؛ موضوع مهمی که هرگز کهنه نمی‌شود.
کد خبر: ۱۴۱۱۲۲۰
نویسنده گروه فرهنگ و هنر

در فرازهای پیش‌رو با یادآورد بخشی از میراث ملی ایرانیان بی‌گمان سرشار از افتخار و سربلندی و سرفرازی می‌شوید و از این‌که تا این اندازه از خودمان فرهنگ و داشته‌های‌مان ناآگاه و کم‌آگاه و غافل و دورافتاده‌ایم افسوس می‌خورید و پر از انگیزه کوشایی می‌شوید برای بازشناسی داشته‌ها و پیگیری فرهنگ و شناخت درست و همه‌جانبه میراث باعظمت معنوی‌مان که در درازنای هزاره‌ها هرگز نبریده و قطع نشده و همواره زایا و متعالی و خودشکوفا بازافزایی داشته و رشد کرده و چون روح یکتاپرستی دارد با ورود اسلام به اوج‌هایی افسانه‌ای و بی‌نظیر رسیده.

فرازهایی از هم‌سخنی بیش از چهارساعته‌ با دکتر محمد خزایی، هنرمند و استادتمام دانشگاه را با شما مرور می‌کنیم و در گزاره‌های این گفت‌وگو که در انجمنی بس دل‌نشان و روح‌پرور برگزار شد، خواهید دید یادکرد این‌همه عظمت فرهنگی و هنری ایران در وجودمان روح نوجویی و آفرینشگری و سربلندی خواهد دمید؛ پس با ما باشید.

پرسش نخست با بررسی هنرهای تجسمی معاصر تا دهه 70 برگزار شد که وقت گرامی خوانندگان آگاه را با آن فرازها نمی‌گیریم و دل به سخن استاد خزایی می‌دهیم.

صحبت کردن درباره هنرهای تجسمی مشکل است چون مدت‌هاست خبر و حرف و حدیثی از این هنرها نیست، مخصوصا هنرهای تجسمی انقلاب. می‌شود گفت به‌نوعی به تاریخ پیوسته‌است. درصورتی‌که هنوز زمان زیادی از هنر انقلاب نگذشته و ما داریم با آن زندگی می‌کنیم. هنرهای تجسمی، نقاشی و گرافیک و کاریکاتور و تصویرسازی و دیگر هنرها همزمان با انقلاب آغاز به رشد کردند هرچند پیش از آن هم آثاری داشتیم و هنرمندانی که کار می‌کردند اما خیلی محدود. با آغاز انقلاب بود که همه هنرها همگام با مردم وارد صحنه شدند. راهپیمایی‌ها معمولا با تصاویری برگزار می‌شد که از امام و رهبران انقلاب کار شده‌بود. اتفاقا از نخستین کارهای من نقاشی عکس امام بود که دست مردم در راهپیمایی‌ها دیده می‌شد یا کاری 3در2 برای فتح لانه جاسوسی کار کردم. منظور این‌که هنرهای تجسمی همگام و همراه مردم بود در انقلاب ... .

به‌ویژه در دوران دفاع‌ مقدس که حضوری موثر و تاثیری بنیادین داشت.

بله. دقیقا همین‌طور است. این هنرها با جنگ تحمیلی، حرکت پرشتابی پیدا کرد. البته پیش از جنگ در طول انقلاب، نهادهایی مثل سپاه و جهادسازندگی فعالانه در هنرهای تجسمی کار می‌کردند. یادم هست یک‌ دوره همراه با کسانی از سراسر ایران در جهاد دوره (هنرهای تجسمی) دیدیم که آموزش در همین دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران برگزار می‌شد و چه دوره پربار و انگیزه‌بخشی بود.همچنین حوزه اندیشه و هنر اسلامی، حضور پررنگی در این هنرها از خود نشان داد با چاپ پوسترهای قطع کوچک با محوریت جنگ که همین تلاش‌ها به حرکت هنرهای انقلاب شتاب می‌داد. جالب آن‌که هنرمندان، همه‌شان جوان بودند.حوزه هنری به نظر من درواقع مرکز هنر انقلاب در آن دوران به‌شمار می‌آمد.

دقیقا مرکز تحول این هنرها بود و روح هنرهای تجسمی انقلاب در حوزه هنری آن زمان شکل گرفت.

حرکت خودجوشی بود که خیلی خوب شکل گرفت و رشد کرد اما متاسفانه این کار فقط دهه60 بود دهه‌های بعد دیگر این حرکت به دلایلی متوقف شد.

آیا اداری شدن حوزه هنری بود که در توقف این حرکت تاثیر بیشتری داشت؟

بله. یکی از دلیل‌ها اداری‌شدنش بود. پیش از اداری‌شدن در میان آن‌همه افرادی که آنجا کار می‌کردند فقط یک نفر کارمند بود که (کارهای حقوق و ... را انجام می‌داد) ساعت خاصی برای حضور مانند اداره‌ها تعریف نشده‌بود. مثلا من عصرها پس از خدمت سربازی به حوزه هنری می‌رفتم و چه شب‌ها که بچه‌ها تا صبح کار می‌کردند و ... .

سال 62 دانشگاه‌ها باز شدند. من هم در رشته گرافیک دانشکده هنر‌های زیبا دانشگاه تهران پذیرفته شدم.

استاد شباهنگی، استاد ممیز، استاد احصایی، استاد بریرانی، استاد آیت‌الهی، استاد حلیمی و استاد شفایه، استادان آن زمان ما بودند. دوره بسیار خوبی بود. در همین ایام بود که با هنر ایران آشنا شدم. موضوع پایان‌نامه من هنر طراحی ایرانی بود. بعدا تبدیل به کتاب کیمیای نقش شد. شاخصه‌های هنر ایران برایم خیلی جذاب بود.
روند خلق آثار هنری ایران اغلب در چارچوب ارزش‌ها، سنت‏ها و مفاهیم درونی هنرمندان شکل گرفته‌است. از قدیمی‏ترین آثار برجای‌مانده تابه‌حال، همواره دو خصوصیت ممتاز در هنر ایران به چشم می‏خورد: هنرمندان کمال مطلوب را بر واقعیت و از طرف دیگر ساد‏گی و خلاصه‏نگاری را بر طبیعت‏گرایی ترجیح داده‏اند. هنرمندان تمایل داشته‏اند آن چیزی را که می‏خواستند نمایش دهند تا آن چیزی که دیده می‏شد. در اغلب آثار هنرمند علاوه بر شکل ظاهری به فضای منفی هم توجه داشته‏ و همیشه ایجاد تعادل بین فضای مثبت و منفی اثر هنری را در نظر می‌گرفتند. این ویژگی‏ها در طول هنر ایران همواره قابل مشاهده است. به‌طورمثال نوع طراحی چین لباس نقش‌برجسته‏های تخت‌جمشید با چین لباس‌ها در نقاشی‏های دوره صفویه (1148ـ905 هـ) شبیه هستند. هرچند در ابتدای آشنایی فرنگی‌ها با هنر ایران این ویژگی‌ها را نمی‌پسندیدند مثلا همین سادگی و خلاصگی هنر ایران را عیب می‌دانستند!

نگاه امروز به متن هنری بسیار متفاوت از گذشته شده. پس این ژرفای هنر ایران را که مخاطبانش را با ابعاد ناشناخته و تازه و متفاوتش غافلگیر می‌کند، با اشاره به دریافت‌های معاصر شرح می‌دهید زیرا؟

مثلا ما یک‌سری کتاب‌ها با نام «مُرقَع» داریم که آثار طراحی و نقاشی و خوشنویسی را در آنها می‌چسبانند. این گنجینه در کتابخانه ملی برلین است و بیش از پنج دهه این مرقع‌ها به نمایش ‌گذاشته نمی‌شد با این توجیه که اصول زیبایی‌شناسی در این آثار رعایت نشده‌است.

مانند همان سخن نادرست درباره نقاشی شگفتار ایرانی که ایراد می‌گرفتند پرسپکتیو رعایت نشده و از این گونه داوری‌های ابتدایی؟

به کارنبردن پرسپکتیو و آگاهی نداشتن از آن، واقعا انگی بود که به نقاشان ایرانی می‌زدند. البته ثابت شده ایرانیان از پرسپکتیو بسیار بیش از کسانی آگاهی داشتند که فکر می‌کنند مطلع هستند. حدود یک دهه پیش عکس‌های سیاه سفید پنج مرقع به نمایش گذاشته شد که در کتاب آخرم «طراحی ایرانی اسلامی» نشر سمت در حدود 1000 برگ به معرفی این مرقع‌ها پرداختم. این‌ موزه که پس از 60-50 سال به این دانش می‌رسند که پرسپکتیوی که ادعا داشتند؛ چنان نیست و نبوده، به نمایش این آثار (شاهکار) روآوردند. منظور این که خلاصه نگاری و سادگی را در واقع جزو هنرهای کاربردی می‌شمردند در حالی که امروز می‌دانیم وقتی چشم، طرح و نقشی را می‌بیند، هرچه ساده‌تر باشد سریع‌تر منتقل می‌شود و مغز به آن واکنش نشان می‌دهد اما اگر هرچه مرکب، پیچیده و با جزئیات باشد، دیرتر به ادراک مخاطب می‌رسد. باور دارم که هنرمندان ما از این اصول آگاه بودند که کارها را چنین ساده و رنگ‌ها را به‌صورت تخت کارمی‌کردند و جاهایی هم داریم که بسیار دقیق به‌آن پرداختند. مثلا کاری در دست داریم از کمال‌الدین بهزاد که از روی یک کار نقاشی ایتالیایی بازنگاری و نقاشی شده‌است.

قبلش بفرمایید این اثر ایتالیایی چگونه به دست بهزاد رسیده‌بود؟

در قراردادی بین سلطان عثمانی و ایتالیا قرارشد دو هنرمند ونیزی در استانبول کار کنند که فقط بولینی می‌آید و در یک کدام از نقاشی‌هایش شاهزاده‌ای را ترسیم کرده که نقاشی می‌کشد سپس این کار را به دربار ترکمانان ایران می‌فرستند. بعدها که صفویه ترکمانان را کنار می‌زنند و کتابخانه تبریز در اختیار بهزاد قرار می‌گیرد، این نقاشی را دقیقا کار می‌کند و البته بر لباسی که نقش فرنگی دارد، طرح ایرانی می‌زند و چقدر دقیق اجرا کرده که نشان از دانش بهزاد دارد.

همچنین یک جام سنگی با نقش ایزدان یونانی است که به دربار ایران می‌رسد و محمد خیام از روی آن به طراحی می‌پردازد. این دو را که کنار هم بگذارید، می‌بینید چقدر دقیق با رعایت همه اصول زیبایی شناسی کارشده که گویای دانش والای آن هنرمندان و پیشرو بودن‌‌شان است.

برخی کارهای 300سال پیش نقاشان ایرانی در رنگ و فرم با آثار امپرسونیستی و مدرن معاصر چقدر برابری می‌کند با این فرق مهم که کار ایرانی، معنا و مفهوم دارد و فقط نقش عمودی ــ افقی و رنگ نیست. این کارها نشانگر عظمت و فرهیختگی هنرمندان بوده‌است.

چنین آثار پیشرو و نوآمدی نشانگر این است که سفارش‌دهندگان و مخاطبانش نیز بسی فهیم، آگاه، فرهیخته و دانشور بوده‌اند و سواد بصری نوجویی داشته‌اند، زیرا هنر متعالی و تاثیرگذار هرگز به‌خودی خود پدید نمی‌آید و باید زمینه و فضای تولید اثر، مساعد و آماده باشد تا بطلبد کاری متفاوت آفریده شود؟

به همین علت می‌گویم سواد بصری گذشتگان از ما خیلی بیشتر بوده مثلا سواد بصری هنرمندان و مردمی که در دوران صفویه می‌زیستند از ما در این دوران پیشرفته، بیشتر بوده‌است. آنها رنگ، فرم و مفاهیم را به‌خوبی می‌شناسند. همچنین خواندن برخی خط‌ها و خطاطی‌ها را که انسان امروز برای خواندنش مشکل دارد به‌سادگی برای‌شان قابل دریافت بوده‌است.

نشان فرهیختگی‌شان یکی همین که تا شعری از قلم سعدی، حافظ و... می‌گذشت، سراسر جهان آن روز مخاطبش بودند و با رسانه آن روز یعنی کاروان‌ها فراگیر می‌شد و این بزرگان طبق داده‌ها در جهان بزرگ ایران فرهنگی آن روزگار (سه برابر امپراتوری روم یا ایران در اوج‌شان) آوازه و شهرتی به‌سزا داشته‌اند.

همین اتفاق (فراگیری سخن و شعر) درباره خط کوفی افتاده. اصولی که دارد از چین تا بغداد و مصر به همان شیوه کار می‌شده که نشانگر ارتباط و آگاهی فراگیر بوده و به نظرم خیلی با هنرهای تجسمی آشناتر از ما بودند. برخی فکر می‌کنند عمر هنرهای تجسمی ما تمام شده در حالی که خود این الفبای تصویری، یک فرهنگ است.

فقط برای بازه‌ای کوتاه تصور کنید نشانه‌های تصویری ، گرافیکی و تابلوهای راهنمایی از شهر و خیابان و رایانه و... محو شود، چه اتفاق‌ها که نمی‌افتد!

بپردازیم به آن دسته از نقاشی‌ها که با محوریت دین و آیین پدید می‌آیند از یکسو با صراحت و قطعیت معنای این آثار روبه‌روییم از دیگرسو نگاه مخاطب فرهیخته و تماشاگر امروزی به هنر متفاوت از گذشته و به‌گونه‌ای دیگر است یعنی کثرت معنای متن و عدم قطعیت متن و... از خواسته‌های اوست و چنین مؤلفه‌هایی را برای هر متن هنری لازم و ضروری می‌داند، تکلیف چیست یعنی باید این گونه نقاشی‌های مذهبی معاصر را چگونه توجیه می‌کنید؟

آثار هنرهای تجسمی البته در یک سطح نیستند. مثلا در «عرضه‌داشت» جعفر بایسنقری برای شخص بایستنقر میرزا می‌بینیم چنین گزارش کاری داده که فلان دیوان انجام شد یا خمسه و تذهیبهایش انجام شد و بهمان طراحی چادرها نقش‌‌اندازی شد و... که کارها در سطح‌های مختلفی است و همه، یک کار انجام نمی‌دهند. منظور این که در تجسمی به این گونه است، گاهی کاری تبلیغی انجام می‌شود و تاریخ مصرف دارد سپس از بین می‌رود و ارزشی ندارد. برخی ماندگارترند یعنی برای موضوعی خاص کار می‌شود برخی اما برای محتوا کار می‌شوند، منتها محتوایی چندپهلو که ممکن است بخشی از آن امروز روشن شود و بخش‌هایی به‌خاطر هوش و خلاقیت هنرمند، نسل‌های آینده را پوشش می‌دهد. این که بگوییم این یا آن پایینتر یا بالاترند، چندان نمی‌شود درجه‌بندی کرد.

بپردازیم به ویژگی مهم متن هنری یعنی هویت! چگونه یک متن هنری به چنان هویتی می‌رسد که مخاطبان و تماشاگرانش به محض دیدن درمی یابند که این متن هنری خلاقه برآمده از فرهنگ ایرانی اسلامی (اسلام ناب محمدی) است؟

این برمی‌گردد به موضوع «سواد بصری و مذهبی» که بسیار مهم است. مثالی از آثار عاشورایی بزنم در این باره که آیا یک هنرمند متوجه واقعه شده و به جایگاهش در تاریخ پی برده چرا به چنین کاری پرداخته و... در علم‌هایی که در هیأت‌ها می‌بینیم که همیشه نقش چند مار در آنها دیده می‌شود. این مارها چیست و فرم درخت‌مانندشان چی هست و از کجا آمده؛ وقتی ریشه‌یابی می‌کنیم درمی‌یابیم این همان درخت زندگی ساسانی است. می‌دانیم بنا به باورهای توحیدی پیش از اسلام نباید مار به این درخت برسد وقتی این مار را روی علم‌ها کار می‌کنند به این معناست که مار به شجره خدایی دست یافته و بر آن حاکم شده‌است. درواقع همان پنجه‌‌ای هم هست شبیه به درخت کار می‌شود این مار می‌گوید شجره طیبه نبوت و ولایت به دست یزیدیان افتاده اما داخلش نقش ا... و محمد و علی هست که نشان می‌دهد دین کاملا از بین نرفته اما یزیدیان حاکم شده‌اند و دیگر آن دو پرنده که نگهبان درخت زندگی بودند از میان برداشته شده‌اند که همین گویای آگاهی پدیدآورنده این نشان‌ها از مفاهیم عمیق مذهبی و باورهای دیرین به اضافه سواد بصری است.

نشانه‌ها و نمادهای کهن ایرانی که گویای باورهای دینی و توحیدی است در علامت‌ها و پرچم‌های بزرگداشت امام حسین(ع) فراوان دیده می‌شود. درباره این مهم هم‌سخنی کنیم؟

دقیقا وقتی به پیگیری رسم‌ها و (نشانگان به کاررفته در برپایی هیأتها) می‌پردازیم، می‌بینیم چقدر دقیق کار کرده‌اند و این نشانگان، حساب کتاب داشته و هرگز هیچ‌کسی هیچ کاری را سرخود انجام نداده. استاد مرتضی ممیز خدابیامرز معلم ما بود، همیشه می‌گفت ما گنجینه‌ای داریم که قدرش را نمی‌دانیم. ما مجموعه‌ای از هنرهای تزئینی داریم که باید این گنجینه را خوب شناخت.

خودشان که یادشان سبز! خیلی خوب از این داشته‌ها بهره برد و برداشت کرد؟

بله! اتفاقا می‌گفت نخست بیایید این کارها را بازسازی کنیم تا بازسازی نکنیم به دقایق و نکاتش به روشنی پی نمی‌بریم. واقعا هم اینگونه بود با اجرای دوباره‌شان می‌بینیم چقدر در این کارها اصول به کار گرفته‌اند و دقیق کار شده. البته کمتر فرهنگ و تمدنی هست که چنین گنجینه‌ای داشته‌باشد! همیشه از مهم‌ترین سخنانش در کلاس این بود که باید فرهنگ و هنر خودمان را خوب بشناسیم حتی ادبیات و شعر که تا آنها را نشناسیم هم با مردم هم با فرهنگ و هنر بیگانه‌ایم و تاکید داشت باید روی‌ این داشته‌ها خوب کار کنیم و همان‌طور که شما گفتید خودش هم خوب از این گنجینه بهره برد. به نظر من چیزی که ممیز را ممیز کرد همین دانشی بود که نسبت به فرهنگ و هنر ایران داشت و به آن عشق می‌ورزید و همین‌ها بود که ایشان را شکوفا کرد. در واقع هنر ما مثل بنیان و سنگ‌بن است که باید دیوار را از روی آن بالا برد و اگر چیزهای دیگری را بنیاد کنیم، با یک باد و آب فرو می‌ریزد.کتابی چند سال پیش به نام «منار جام» کار کردم، تک مناره‌ای در افغانستان...

البته در خراسان بزرگ!

بله! خراسان بزرگ که این نکته بجا بود، چون امضای کار این بود «علی ابن ابراهیم نیشابوری مقیم فی خراسان» که سال570 در خدمت «غوریان» بوده و این بنا را در 11سال در منطقه هلمند پدید آورده‌است که در واقع یکی از عجایب دنیاست. پایین این مناره هشت وجهی است و هر وجهی دارای تزئیناتی ویژه است که این تزئینات را با برنامه کرِل که پیکسل به پیکسل کار می‌کردیم، باور کنید اگر یک مو جابه‌جا می‌شد به هم می‌ریخت. یعنی این چنین دقیق کار کرده همچنان آجر به آجر این 66متر را با دقت و حساب شده در نقش و... کار کرده. باید افتخار بکنیم و از اینها یاد بگیریم و با امکانات معاصر به کار ببندیم.

متاسفانه چنددهه است که عده‌ای به تبلیغ جدایی میان ایران پیش و پس از اسلام می‌پردازند با این که ما همیشه توحیدی بوده‌ایم به‌ویژه که تمدن اسلامی به روشنی ادامه تمدن ایرانی است در همه ابعادش و دستاوردهای تمدنی اسلامی مانند گل‌ها و میوه‌های تازه‌ای است که بر درخت کهن تمدن ایرانی شکفته شده‌است؟

هنر ایران چه قبل از اسلام و چه در دوره اسلامی، دارای مجموعه‌ای از شاخص‏ها و ارزش‌های ثابت است. هنرهای تجسمی در دوره باستان اغلب بر جنبه‏های تزئینی آنها تاکید شده و در برگیرنده مفاهیم نمادین هستند. هنر ایران در دوره اسلامی هم در امتداد هنر قبل از اسلام در زمینه تزئینات و مفاهیم نمادین ظهور پیدا کرده‌است. شایان ذکر است عده‏ای از مستشرقان علت تزئینی بودن هنر ایران را در دوره اسلامی منع تصویرگری اسلام می‏دانند و معتقد هستند که هنرمندان برای رفع این خلأ به تزئین روی آورده‏اند. ولی تجربیات هنری ایران قبل از اسلام خلاف این نظر را نشان می‏دهد. حقیقت امر این است که هنر ایران در دوره اسلامی نه‌تنها جهتش عوض نشد بلکه قلمرو گسترش آن کاملا در امتداد هنر قبل از اسلام و در واقع در دوره اسلامی هنر ایرانی به کمال خود نائل شده‌است.

ایران پیش از اسلام به نظر من هیچ جدایی ندارد و کاملا در امتداد همدیگرند و اگر در قرن‌های سه و چهار در تمدن اسلامی اوجی رخ داد کاملا در امتداد امواج تمدن ساسانی پیش از اسلام ایرانیان است و البته نه فقط در تمدن اسلام بلکه در تمدن بیزانس هم بسیار اثرگذار بوده حتی حکومت‌داری و سلسله مراتب‌ها و شیوه کاخ‌داری و رتق و فتق امور اداری را از ساسانیان کپی کردند.

تمدن ساسانی یک تمدن بسیار بزرگ است که به هیچ وجه نمی‌شود از آن گذشت. حتی نویسنده‌ای انگلیسی درباره نقش‌ها و طرح‌ها گفته هر نقشی که‌ در چین، ژاپن، ایتالیا و اروپاست همه برگرفته از نقش‌های ساسانی است که در امتداد جاده ابریشم منتقل شده‌است.

اکنون که سخن به اینجا رسید از تجربه‌های‌تان هم یادی کنیم؟

از موضو‌ع‌هایی که به آنها توجه داشته‌ام یکی میراث ایرانیان است که به دست ما رسیده و نباید به آن بی‌توجه باشیم. در خارج که برای تحصیل حضور داشتم. در کتابخانه دانشگاه، بخش هنر شرق و اسلامی و هنر ایران پیش و پس از اسلام چند قفسه پر از کتاب‌های است که ما هیچ کدام‌شان را نداریم و نداشتیم. به این کتاب‌ها که پرداختم، دیدم همه‌ سرشار از عظمت و نقاط اوج فرهنگی ما هست که خارجی‌ها درباره‌شان این همه کار کردند و چه بهتر که اینها را بدانیم. من تازه متوجه شدم ما واقعا چه داشته‌هایی داریم که فراموش‌شان کردیم.
یادم است دوران دانشجویی به کنفرانسی در انگلیس ادینبورو انگلیس رفتم و نویسنده‌ای آمریکایی، پروفسور شیلا بلر از من پرسید چه رشته‌ای تحصیل خواهی‌کرد، گفتم هنر ایران. او گفت شما چرا می‌خواهی هنر ایرانی / اسلامی بخوانی؟ گفتم این هنر مال ماست. گفت آیا شما در کشورتان چندتا کالج دارید که به هنر اسلامی و هنر ایرانی پرداخته‌است؟ گفتم نداریم که گفت شما چیزهایی دارید که دنیا ندارد اما شما به آنها نپرداخته‌اید و باید به جهان اعلام کنید ما دارای چنین میراثی هستیم و از چنین تمدنی برخورداریم. آ«جا واقعا دریافتم که گاف داده‌ایم. همه تلاشم این بود بپردازم به این میراث به جا مانده که برایش زحمت‌ها کشیده شده و خون دل‌ها خورده شده تا به دست ما برسد. همان‌طور که گفتم تحول‌آفرین است مثلا ما در طول 600 تا700سال پیش دارای زبانی بصری هستیم که تازه در دهه‌های اخیر در کشورهای متمدن به آن رسیده‌اند. مثلا دانشگاه ام‌آی‌تی پس از حدود 300سال که آرمش را تغییر داد، خیلی روشن در نشان جدیدش به همان کوفی مربع رسیده که ما بیش از 400-300سال پیش تجربه کردیم.

کسانی با داوری نادرست مدعی شده‌اند الفبای فارسی از پتانسیل و توانایی شکل‌پذیری برخوردار نیست و نمی‌توان حروف آن را به شکل‌های متنوع و پردامنه درآورد و طراحی کرد؟

در حالی که در سده‌های سوم تا پنجم طراحی حروفی که توسط ایرانیان در خط کوفی ایجاد شده بیش از هزارتاست! این است که باید خیلی به داشته‌های‌مان اهمیت بدهیم. گاهی درس را با هنر ایرانی که شروع می‌کنم، دانشجویانی مخالفت می‌کنند که تاریخ اینها گذشته اما وقتی کلاس به پایان می‌رسد، آنها سپاسگزاری می‌کنند و می‌گویند نمی‌دانستیم چه داشته‌ایم و داریم.

از برخی مخالفت‌های دیرین هم بگویید که بدون داشتن بینش روشن و آگاهی درست و دقیق به هنر نقاشی تاخته و آن را منکوب می‌کردند، حتی در این باره از متون روایی اسلامی مایه می‌گذاشتند؟

مثالی بزنم که مستقیم به اسلام ربطی ندارد؛ در تاریخ طبری آمده مسلمانان که مداین را فتح کردند، آن بخش از ایوان مداین را نمازخانه کردند که مجلس نقاشی فتح انطاکیه بر دیوارهایش نقش شده‌بود. هیچ مانعی هم به گفته طبری هنگام نماز بین خودشان و نقاشی‌ها نمی‌گذاشتند. 400سال بعد بُحتُری در دوران عباسی به قولی از خودش ملول می‌شود و به راه می‌زند و عنان اسب را رها می‌کند. این شاعر می‌گوید دیدم اسب مرا جلوی ایوان مداین برد. نگاه کردم و گفتم خدایا این دنیای پریان است یا انسان‌ها. آیا اینها زنده هستند و ما مرده‌ایم یا برعکس. من شیهه اسب‌ها را از نقش‌ها می‌شنیدم و چکاچاک شمشیرها را! بعد می‌گوید افسوس که عربم و اگر ایرانی بودم چه ستایشها از این هنرها می‌کردم که اکنون (به خاطر عصبیت عربی) نمی‌خواهم بر زبان بیاورم. نتیجه این که چهار سده پس از اسلام هنوز این نقاشی‌ها برجا بوده و اگر اسلام با نقاشی مخالفتی داشت، باید همان روز نخست فتح اینها را نابود می‌کردند.

موضوع همین است که این نقش‌ها هماهنگ با بینش توحیدی نیز بوده؟

در تاریخ مکه اثر ازرقی که 500هجری نگاشته، آمده هنگام فتح مکه پیامبر با حضرت علی وارد کعبه شدند در و دیوار کعبه نقاشی شده‌بود. دست‌شان را بر چهره ترسیم شده از حضرت مریم و عیسی می‌گذارد و می‌فرماید اینها را نگه بدارید و بقیه را پاک کنید. البته مستشرقان به اینجا که می‌رسند، دیگر ادامه‌اش را نمی‌گویند و متوقف می‌شوند. در پژوهش‌هایم دیدم که در ادامه آن حضرت می‌فرماید خدا لعنت کند اینها را که حضرت ابراهیم و اسماعیل را مرتبط با قماربازی نقش کرده‌اند! یعنی نقاشی‌ها روایت درستی نداشته و موضوع تغییر داده‌شده‌بوده که فرمود پاک شوند و آن پیامبران را در کار نوعی قمار نقش کرده‌اند. پس اگر پیامبر با هنر مخالف بودند می‌فرمودند همه را پاک کنید که چنین نبوده.

در روایتها هست به نقل از پیامبرمان که فرشتگان وارد خانه‌ای نمی‌شوند که در آن سگ و تصویر باشد؟

غزالی و شبستری به این موارد پاسخ داده (به نوعی تأویلش کرده‌اند) که سخن این روایت از خانه دل است و آن سگ همان حرص و آزی است که در دل است و تصویر آن انبازها و شریکهایی است که برای خدا ساخته‌ای و اگر می‌خواهی قلب تو جایگاه خدا و عرش رحمان شود، برو صفحه دلت را بشوی! یعنی این چنین برداشتی از این حدیث دارند و در ظاهر نمانده‌اند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها