قاتل عمو و برادرزاده در یک قدمی اعدام قرار گرفت

به سلامتی مرگ در بزم مستانه

گفت‌وگو با پسرجوان که به دلیل یک سوءتفاهم دوستش را کشت

دوست دارم زودتر اعدام شوم!

«شرایطی را در این مدت تجربه کردم که از اعدام سخت‌تر بود.» این جمله را چند بار در طول صحبت‌هایش تکرار می‌کند‌. مرد جوانی که به اتهام قتل دوستش‌، خود را پای چوبه‌ دار می‌بیند و هیچ امیدی به بخشش ندارد. یک لحظه عصبانیت به دوستی ۱۰ساله آنها پایان داد و او را با آینده‌ای سیاه رو‌به‌رو کرد. این هفته رو‌در‌روی این متهم نشستیم و او از قتل و روزهای در به دری بعد از آن گفت.
«شرایطی را در این مدت تجربه کردم که از اعدام سخت‌تر بود.» این جمله را چند بار در طول صحبت‌هایش تکرار می‌کند‌. مرد جوانی که به اتهام قتل دوستش‌، خود را پای چوبه‌ دار می‌بیند و هیچ امیدی به بخشش ندارد. یک لحظه عصبانیت به دوستی ۱۰ساله آنها پایان داد و او را با آینده‌ای سیاه رو‌به‌رو کرد. این هفته رو‌در‌روی این متهم نشستیم و او از قتل و روزهای در به دری بعد از آن گفت.
کد خبر: ۱۴۱۱۰۱۴

چند سالته؟
۲۴سال.

و اتهامت هم قتل دوستت؟
بله. هنوز هم باورم نمیشه که امیر را کشتم‌. مطمئنم هر کسی که ما را می‌شناخت با شنیدن خبر قتل امیر به دست من‌، شوکه شده.

با این تعریفی که می‌کنی‌، چرا امیر را کشتی؟
به خاطر یک سوءتفاهم‌. کاش اجازه می‌داد برایش توضیح بدهم و الان زنده بود و من بیرون بودم‌. مطمئنم یک نفر می‌خواسته ما را به جان هم بیندازد و از آب گل‌آلود ماهی بگیرد.‌

چرا یکی باید این کار را بکند؟
حسادت‌. من و امیر مثل دو تا برادر پشت هم بودیم‌. ده سال پیش ما به این محله آمدیم و امیر اولین و تنها دوست من در این مدت بود.‌

نگفتی دلیل اختلاف‌تان سر چه بود؟
امیر با دختری دوست بود و می‌خواستند ازدواج کنند‌. مبینا مثل خواهرم بود و می‌دانستم عاشق امیر است‌. این اواخر رفتار امیر عوض شده بود. سرد شده بود و کمتر به مبینا توجه می‌کرد‌. یک روز مبینا به من پیام داد و خواست من را ببیند‌. من هم قرار گذاشتم‌. درباره تغییر رفتار امیر گفت و خواست با او صحبت کنم‌. من هم قول دادم که با امیر صحبت کنم. یک نفر از این قرار ما عکس و فیلم گرفته بود و برای امیر فرستاده بود که امیر به تو خیانت کرده و مخفیانه با مبینا ارتباط دارد‌. آن روز در خانه تنها بودم که امیر سراغم آمد‌. تا حالا او را اینقدر عصبانی ندیده بودم‌. پرسید چرا خیانت کردم‌. هر چه می‌گفتم گوش نمی‌داد و فریاد می‌زد‌. فیلم و عکس‌ها را نشانم داد. نمی‌دانم چرا زبانم قفل شده بود و جوابی نداشتم. یک دفعه چاقویی از زیر لباسش بیرون آورد و خواست من را بزند که چاقو را از دستش گرفتم و برای این‌که بترسانمش چاقو را سمتش گرفتم که نمی‌دانم چطور به شاهرگش خورد و غرق در خون روی زمین افتاد‌. با دیدن آن وضعیت امیر از ترس فرار کردم.

چرا کمک نکردی او را به بیمارستان برسانی؟
همسایه‌ها جمع شده بودند و می‌دانستم آنها با اورژانس تماس می‌گیرند. انگار نیرویی به من می‌گفت برو و نمان. من آن‌موقع تحت‌اراده خودم نبودم.

بعد از فرار کجا رفتی‌؟
از اینجا بدبختی من شروع شد. فکر نمی‌کردم امیر بمیرد‌. به همین خاطر سرگردان خیابان‌ها بودم تا این‌که شب مادرم زنگ زد و خبر داد‌، امیر مرده است‌. از ترس گوشی را خاموش کردم و سمت تبریز رفتم. فرار به ترکیه تنها راهی بود که داشتم.‌

پول از کجا آوردی؟
پس‌اندازی در کارتم داشتم‌. به هر سختی بود خودم را به مرز رساندم اما قاچاق‌برها می‌گفتند اوضاع مرز خوب نیست و باید چند روزی صبر کنم‌. به دروغ گفته بودم به خاطر این‌که کارت پایان خدمت ندارم‌، می‌خواهم قاچاقی از کشور خارج شوم.‌

شک نکردند؟
نه‌. چند نفر دیگر هم این مشکل را داشتند و می‌خواستند قاچاقی خارج شوند‌. روز و شب‌های سختی بود‌. هر لحظه احتمال می‌دادم ماموران سراغم بیایند و دستگیرم کنند‌. شب‌ها همیشه کابوس می‌دیدم‌. باور کنید اعدام می‌شدم تحملش آسان‌تر بود‌. این‌طوری یک بار می‌مردی اما من هر روز می‌مردم. هر شب امیر به خوابم می‌آمد می‌پرسید چرا مرا کشتی‌. کاش چاقو را نمی‌گرفتم و من جای امیر می‌مردم. این‌طوری عذابم کمتر بود.

در این مدت کجا بودی؟
در خانه‌ای اجاره‌ای با چند نفری که مثل من می‌خواستند قاچاقی خارج شوند‌. در یک اتاق کوچک کنار هم می‌خوابیدیم و اجازه نداشتیم از خانه بیرون برویم‌. فضای سنگینی بود‌. همه ساکت بودیم و نمی‌توانستیم به هم اعتماد کنیم.‌

چطور دستگیر شدی؟
خودم را تسلیم کردم‌. وقتی دیدم نمی‌توانم از کشور خارج شوم و قرار است هر روز با این کابوس سر کنم‌، یکراست به اداره آگاهی رفتم و خودم را تسلیم کردم.‌

با خانواده امیر روبه‌رو شده‌ای‌؟
اما شنیدم قصاص خواسته‌اند. البته حق هم دارند‌. امیر تک فرزند خانواده بود و داغ سنگینی برای آنها هست‌. شرمنده پدر و مادرش هستم و امیدوارم تا روز قصاص با آنها رو به رو نشوم‌. آن روز هم قبل مرگ حلالیت بگیرم.‌

چرا اینقدر ناامیدی، شاید درنهایت رضایت دادند؟
آنها رضایت بدهند من با این عذاب وجدان چه کنم‌. خودم راضی به اعدام هستم‌. الان در زندان برای آرامش روح امیر نماز می‌خوانم و امیدوارم او مرا ببخشد‌. من جوانی‌اش و هزار آرزویی که داشت را از او گرفتم.

اگر تو کشته می‌شدی‌، خانواده‌ات رضایت می‌دادند؟
شک نکنید‌. هر پدر و مادری با هزار امید و کلی سختی بچه‌شان را بزرگ می‌کنند و نمی‌توانند شاهد جوانمرگی‌اش باشند. به همین دلیل به خانواده امیر حق می‌دهم مرا قصاص کنند‌.

newsQrCode
برچسب ها: اعدام اعدامی قتل
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها