امسال در میان نویسندگان علیاصغر عزتی پاک، نویسنده رمانهای «تسریف»، «زود برمیگردیم» که در مدرسه رمان شهرستان ادب نیز کار تدریس داستاننویسی به نویسندگان جوان را به عهده دارد، برای کتاب «اجارهنشین خیابان الامین» برگزیده جایزه هنر انقلاب شدهاست و همین موضوع انگیزهای شد تا درباره این کتاب و جریان نقد و داستان نویسی با او گفتوگو کنیم که از نظر میگذرانید:
فکر میکنید «اجاره نشین خیابان الامین» چه ویژگی و شاخصههایی دارد که در زمره برگزیدگان جایزه هنر انقلاب قرار گرفتهاست؟
کتاب اجاره نشین خیابان الامین به معنای مألوف خود داستان نیست. من در سوریه شخصی به نام جمال فیضاللهی را پیدا کردم و دیدم سرگذشت او با رویکردهایی که نسبت به سیاست، اجتماع و منطقه خاورمیانه دارم، نزدیک است. طی گفتوگو با او سعی کردم آنچه مربوط به عمق جریانهای خاورمیانه و منطقه است را به کمک این صحبتها بیان کنم. این کتاب مسائلی که در سوریه پس از جنگ اتفاق افتادهبود و همچنین چگونگی رخ دادن این اتفاقات را شرح میدهد. با توجه به آنچه سال پیش در ایران اتفاق افتاد و جماعتی داشتند کشور را به سمت سوریهای شدن پیش میبردند، نزدیکیهایی در پیادهکردن نقشهای که آنجا پیش رفت، در ایران احساس شد ، این کتاب را با این رویکرد مخاطبان بسیاری خواندند و احساس کردند آن نقشهها با تفاوتهایی در حال پیاده شدن در ایران است . من هیچ تردیدی در این واقعه نداشتم و ندارم. فکر میکنم ما گاهی خواهشهای بحقی داریم، اما دیگرانی هستند که با مقاصدی مشخص ما را تشویق به رفتارهای غیرسازنده و ویرانگر میکنند و به جاهایی میرانند که یک پرتگاه مهلک است. در نگاه من جامعه سوریه هم همین بود و آنها هم درخواستهایی از حاکمیت داشتند، اما عدهای چنان به بیراهه بردندشان که آبادی و آبادانی را به طور کلی گم کردند. به طور مطمئن اگر امروز با افرادی که آن روزها رفتارهای خارج از قاعده نشان دادند صحبت کنید، صدهزار بار توبه میکنند که چنین اشتباهی کردند و کشور را از مسیر رشد و زندگی طبیعی خود خارج کردند. بیتردید اگر درخواستهای خود را در همان مطالبات مدنی نگه میداشتند، امروز سرنوشت دیگری داشتند. در مجموع احساس میکنم مخاطبان این کتاب شباهتهایی بین آن وقایع و اتفاقات سال گذشته در ایران یافتند و این نکته برای آنها هشدارآمیز و عبرتآموز بود.
برای نوشتن اجاره نشین خیابان الامین چه تحقیقاتی داشتید و چه شد این موضوع توجهتان را برای نوشتن کتاب جلب کرد؟
هیچ کتابی بدون تحقیق نوشته نمیشود. من همان قدر که با آقای فیضاللهی مصاحبه کردم، منابع و روزنامهها را مطالعه و حرفهای سیاستمداران را در این رابطه پیگیری کردم اما خودم هم همیشه یک ایده مرکزی درباره وقایعی که در آنجا اتفاق افتاد، داشتم. دلیل سفرم به سوریه با انگیزه پیدا کردن جواب این سؤال بود که ما از کجا ضربه میخوریم و چرا؟... به طور شخصی معتقدم همه این مصائب به دلیل وجود کشوری به نام اسرائیل است. اسرائیل که بیوقفه دنبال تثبیت امنیت خودش است؛ میداند جایگاه متزلزلی دارد و پذیرفته نشدهاست. این کشور برای نمایش ثبات ظاهریاش، همیشه به دنبال بیثباتی و کوچککردن کشورهای اطراف و قدرتمند منطقه است و به تجزیه آنها فکر میکند. وضعیت عراق و سوریه در این پروژه قابل مطالعه است. اسرائیل الآن هر روز با بهانهای سوریه را میزند اما توان این کشور برای پاسخگویی اندک است. دلیلش هم روشن است؛ وضعیتی است که مردم ناخواسته بر سر کشور خودشان آوردند. فکر میکنم ملتهایی که به چنین روزی میرسند، باید به عقب برگردند و بررسی کنند کجا اشتباه کردهاند. این ناگزیر است، اگر نه که سردرگمند و آیندهشان پوشیده در ابهام و مه غلیظی از پیشامدهای ناخواسته و ویرانگر میشود. متاسفانه گاهی دیده میشود که توجهی به این بدیهیات وجود ندارد. تحقیقات و پژوهش من نیز در همین راستا بود و مدتها دنبال سوژهای میگشتم تا گویای این احوال باشد. جمال فیضاللهی از این منظر یک مورد استثنایی بود. او هم نتیجه این اتفاقات را در سوریه دیده بود و هم ذهنیتی نسبت به این موضوع داشت که برایم بسیار مغتنم و سازنده بود.
با توجه به ساختار فکری و رویکردی که دارید در کارگاههای آموزش داستان شهرستان ادب چقدر امکان دارد به مسائل مربوط به انقلاب بپردازید یا اینکه کلا قاعده برای شما تفاوت دارد و اجازه میدهید نویسندگان جوان راهشان یا نوع داستان نویسی خود را انتخاب کنند؟
آنچه بیان کردم جزو پروژههای شخصی و مسائلی است که برای خودم اهمیت دارد و دنیا را از این زاویه میبینم و پدیدهها را به این شکل برای خودم تحلیل میکنم. روشن است که نمیتوانم این دیدگاه را به ذهن کسی منتقل کنم که دغدغههای مرا ندارد. بالاخره هر داستاننویسی به یک موضوع علاقهمند است و نمیتوانم در این افراد نسبت به چیزی که دوست ندارند، علاقه ایجاد کنم. ما در مسائل آموزشی در مدرسه رمان و شهرستان ادب، فقط فضایی شکل دادیم که علاقهمندان به آنجا بیایند و حرفهایشان را بزنند. جوان ایرانی هر حرفی بگوید، درباره مسائل ماست و حتما این ضرورت وجود داشته که بیان شود، یعنی این طور نیست که همه باید حتما درباره یک موضوع صحبت کنند. در این صورت عرصههای دیگر رها میشود و این به زیان ماست. بنابراین به دلیل اینکه نمیخواهیم مسائل دیگر ناگفته بماند، این آزادی انتخاب باید وجود داشته باشد تا هرکس نسبت به علاقههای خود صحبت کند و بنویسد. ما وظیفه خود میدانیم که کمک کنیم تا آنچه جوانان مینویسند، شکیلتر و طبق قوانین داستاننویسی باشد.
با توجه به اینکه شما در کارگاههای داستاننویسی با نسل جوان در ارتباط هستید، آثاری را که درباره انقلاب نوشته میشود، چطور ارزیابی میکنید؟
کارگاههای داستاننویسی منحصر به انقلاب نمیشود و همه نوع داستانی اعم از داستان تاریخی صدر اسلام تا داستانهای پلیسی و معمایی و هر چیزی که مسأله جوان ایرانی است را شامل میشود. گرچه بدیهی است که هرکس بخواهد کار انقلابی بنویسد، کمک میکنیم. درباره کیفیت داستانهای انقلاب نیز باید بگویم که همیشه موضوع، تعیین کننده نیست که داستان یا کتابی جذاب باشد بلکه توانایی نویسنده در گفتن یک داستان مخاطب پسند است که اهمیت دارد. این همه داستان در نقاط مختلف دنیا گفته میشود اما همه آنها مخاطب ندارند، بلکه خواننده با داستانی همراه میشود که جذابتر گفته شده و بیان شیواتری دارد. بنابراین اگر احیانا در مخاطبان نسبت به موضوعی سردی مشاهده میشود، دلیلش موضوع نیست، چون ما داستان چندانی درباره انقلاب و جنگ ننوشتهایم. معتقدم هم داستان جنگ و هم انقلاب ما ناگفته مانده است. البته آقای سرهنگی و بخش شفاهی حوزه هنری بخشی از سرگذشتهای واقعی را بیان کردند اما داستانها هنوز گفته نشده است. بنابراین، اگر در این باره بیرغبتی احساس میشود، به این دلیل است که شخصیت جذابی خلق نشده یا از پس طراحی درست ماجرا برنیامدهایم.
تعریف شما از هنر متعهد چیست؟
من هنر متعهد را وفاداری به آرمانهای ملتها میدانم؛ یعنی هر ملتی آرمانهایی دارد که در رفتارهای سیاسی و اجتماعیاش بروز میکند. در نظر من، نویسنده نمیتواند خود را فارغ از آرمانهای مردمش بداند. در کشور ما هم آرمان مردم این است که دنیا متوجه شوند ایرانیها موجودیت و هویتی مستقل دارند و قرار نیست پیرو و وابسته دیگران باشند. به این آرمان معتقدم و برایش احترام بسیار قائلم و در خدمت آن هستم.
همانطور که میدانید ما در حوزه ادبیات داستانی جریان نقد قوی در عرصه علمی و دانشگاهی و حتی مطبوعاتی نداریم. چه پیشنهادی برای این حوزه دارید تا بتوانیم جریان نقد ادبی را مستحکمتر ادامه دهیم؟
کار من طبعا نقد نیست و اگر درباره اثری صحبت میکنم بیشتر از موضع نویسنده است. نقد یک دانش است که مقدمات و لوازم آن برای اهل فن روشن است. به نظرم فقدان جریان نقد حرفهای و بیغرض، به این دلیل است که ادبیات معاصر در دانشگاههای ما جدی گرفته نشده است. این دانشگاه است که بهرغم تمام حرفهایی که درباره قواعد و قوانین میزند، در قبال شعر و داستان معاصر بیمسوولیتی کرده است. وقتی این نهاد کمتر وارد این حیطه میشود، ناچارم از منظر نویسندهای که مسأله اصلیاش نقد نیست، حرفهایی بهصورت گذرا بزنم و بروم. انگار در دوره اضطرار هستیم. هرکسی دستش میرسد کاری میکند، چون مسئول اصلی عرصه را خالی کرده است. از سوی دیگر، گاهی نیز دیده میشود که نحوه ورود همان اندک منتقدان علمی به موضوعات غلط است. این منتقدان معمولا نوآوریها را برنمیتابند و علاقهمندند نویسندگان به روش پیشینیان پایبند باشند و کار تازه نکنند. البته این حرف مطلق و صددرصد نیست و من به عموم رفتارها نگاه میکنم؛ وگرنه منتقدان و نویسندگانی که مسوولانهتر رفتار میکنند هم هستند. ولی در کل معتقدم اگر پای ما در زمینه داستان جنگ و انقلاب میلنگد، به این دلیل است که جریان نقد جدی در این زمینهها وجود ندارد. آنچه هم که در پژوهشگاههای شبهعلمی در قدوقامت کتابهای چندصدصفحهای مجال نگارش مییابند و منتشر میشوند، هرچه که باشند، قطعا نقد نیستند. چون به قدری قرین غرضورزی و جبههگیری شخصی هستند که از همان ابتدا ارتباط خود را با مؤلف و مخاطب قطع میکنند. بنابراین، میبینید منتقدی که مدعی و مطالبهگر است، هرچه که نوشته، مخاطبی جز بررسهای همان پژوهشگاه پیدا نکرده است. از همین رو نیز بهرغم هزینههای گزاف، نتوانسته تاثیری در جریان نقد بگذارد.
چقدر در آغاز راه از طرف داستاننویسان حمایت شدید یا اینکه چقدر عدهای علیه شما بودند؟
البته من کسی را علیه خودمان ندیدهام. دلیلی هم نمیبینم برای این کار، چون ما در حال کار هستیم و غرضمان هم خدمت به ادبیات و هنر کشور است. منافع و مصالح فرهنگ و ادبیات کشور برای ما اصل است. بله، رویکردها و فهمها گاه ممکن است متفاوت باشد اما قصد خدمت داریم و شواهد بیرونی هم نشان میدهد که رفتار و کردارمان دور از منطق نیست. ولی از سوی دیگر و در دیدگاه کلان، هیچکس نمیتواند جلوی آموزش و پیشرفت رو به جلو بودن انسان را بگیرد و اگر کسی چنین کاری میکند، آب در هاون میکوبد. ما ناگزیر به داشتن مجموعههایی هستیم که نویسندگان را از گرفت و گیرهای ابتدایی داستانگویی برهانند و به مقصد برسانند تا زودتر وارد مرحله حرفهای شوند. اگرنه، نویسندگان مجبورند در خلوت خود بنشینند و آزمونوخطا کنند و فرصتهای بزرگی را از دست بدهند. در ایران این اصطلاح از جانب نویسندگان بزرگ به کار برده میشود که نویسندگان ما جوانمرگ هستند. به نظرم دلیلش این است که این نویسندگان ناچار بودهاند که دوران جوانی و طلایی خود را صرف آموزش شیوههای نوشتن کنند و نرسند به چه گفتن! در کشور ما در دورههایی، کل فرآیند نویسندگی خلاصه شد به شیوههای نوشتن و این یعنی ما نتوانستیم تولید فکر داشته باشیم اما روشن است که پرورش شیوهها برای این است که چه چیزی بگوییم، نه اینکه خودش تبدیل به مسأله شود. بنابراین، مجموعههای آموزشی سعی میکنند نویسندهها را از این موانع بگذرانند و برسانند به اینکه چه میخواهند بگویند. امیدوارم مراکز بیشتری در این زمینه شکل بگیرند و ما به جایی برسیم که احساس کنیم حرفهایمان زده میشود. هنوز بسیاری از داستانها که ما را متحول کرده، ناگفته مانده است. جنگ و انقلاب، تحریم و پایمردی این مردم در برابر زیادهخواهان بینالمللی هنوز روایت نشدهاند. ما در این زمینهها عقبماندگی داریم. امیدواریم در قالب داستان و رمان به شکل فصیح و بلیغ بتوانیم حرفهایمان را بزنیم.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد