متهم در جلسه دادگاه منکر کشتن زن جوان شد

قتل؛ پایان عشق‌ممنوعه مردمتاهل

گفت‌‌‌وگو با مرد‌ جوانی که شوهر دختر‌عمه‌اش را کشت

تاوان تلخ عشق‌ممنوعه

درگیر عشق ممنوعه با دختر‌عمه‌اش‌ شد و همین کافی بود تا او را به ورطه نابودی و اتفاقات هولناک بکشد. سامان پس‌از این‌که متوجه شد همسر دختر عمه‌اش با او بدرفتاری می‌کند، فکر پلیدی به ذهنش رسید و با دخترعمه۴۰ساله‌اش وارد رابطه‌ عاشقانه ممنوع شد. پس ‌از مدتی گفت‌وگوی تلفنی و دیدارهای حضوری، پسر جوان به این نتیجه رسیدکه شوهر دخترعمه‌ خود را از سر راه بردارد به‌همین دلیل به اقدامی هولناک دست زد و مرد معتاد را به قتل رساند. راز این جنایت اما خیلی زود از سوی کارآگاهان پلیس آگاهی کشف شد. در ادامه گفت‌وگو با متهم اصلی این پرونده را می‌خوانید. گفت‌وگویی که او با مجری برنامه رادیویی «یک پرونده، یک روایت» انجام داده است.
کد خبر: ۱۳۹۳۲۲۴
نویسنده مجید غمخوار - تپش

خودت را معرفی کن.
سامان ۳۰ ‌ساله هستم.
 
به چه جرمی دستگیر شدی؟
به جرم قتل شوهر دختر عمه‌ام.

چرا دست به این قتل زدی؟
همسر دختر عمه‌ام که سال‌ها قبل با یکدیگر ازدواج کردند، معتاد شده بود و شیشه مصرف می‌کرد. او تحت تأثیر شیشه همیشه دختر عمه‌ام را کتک می‌زد و به او شک داشت. حتی مردان و زنان غریبه را هم به خانه‌اش می‌آورد تا با هم مواد بکشند. هر وقت دختر عمه‌ام به این رفتارش اعتراض می‌کرد، او را کتک می‌زد تا بگوید خواهر اوست و همسر ندارد. رفتارهای محسن باعث شده بود ما نسبت ‌به دختر عمه‌ام حساسیت داشته باشیم. هربار او را در جمع‌های فامیلی می‌دیدیم یا کتک خورده بود یا از ترس محسن و شکاک بودن او هیچ حرفی نمی‌زد.

چه شد که به فکر رابطه با او افتادی؟
ابتدا به فکر رابطه با او نبودم. گاهی در خانه خواهرش او را می‌دیدم اما کم‌کم برای دلداری دادنش رابطه‌ ما بیشتر شد و تلفنی صحبت می‌کردیم. البته شوهرش شکاک بود و تلفن‌ها را چک می‌کرد به‌ همین علت سعی می‌کردیم کمتر‌ صحبت کنیم. من می‌خواستم به او دلداری بدهم، چراکه در شهر دیگری زندگی می‌کرد و از من دور بود. کم‌کم به او وابسته شدم. او هم گفت که مرا دوست دارد و هر موقع با من حرف می‌زند، آرام می‌شود. همین حرف‌ها باعث شد ما وارد رابطه عاطفی و تلفنی شویم.

 دنبال چه بودی؟
سعی می‌کردم تلفنی به او دلداری بدهم. به او می‌گفتم تحمل کند تا به‌زودی طلاق بگیرد و خودم زندگی خوبی برایش فراهم کنم اما مهسا مدعی بود که شوهرش تهدید کرده اگر طلاق بگیرد، او و دو فرزندش را آتش خواهد زد. به‌ علت این‌که مردی عصبی بود، ما هم مطمئن بودیم اگر طلاق بگیرد، این اتفاق رخ خواهد داد.

چقدر محسن را می‌شناختی؟
 محسن مسافربر بود. زمانی‌که مسافر به کرج می‌آورد به خانه مجردی من می‌آمد و آنجا مواد می‌کشید. سه سال این کار را تکرار کرد و من کامل او را می‌شناختم و می‌دانستم اگر حرفی بزند، عمل می‌کند.

چه شد به فکر قتل افتادی؟ 
بعد از مدتی دختر عمه‌ام به من گفت شوهرش قصد جانش را کرده  و حتی رویش بنزین ریخته است. چندی قبل خواهر مهسا فوت کرد و آنها به کرج آمدند. وقتی با خانه‌ دختر عمه‌ام تماس گرفتم، یکی گوشی را برداشت و مدعی شد محسن،  مهسا و بچه‌هایش را زده و در داخل اتاق حبس کرده و این را که شنیدم عصبانی شدم و با محسن تماس گرفتم.

می‌خواستی نقشه قتل را به این بهانه اجرا کنی؟
من هیچ نقشه قبلی برای قتل شوهر دختر عمه‌ام نداشتم. فقط عاشق مهسا بودم و می‌خواستم کاری کنم تا او راحت شود اما قتلش یکباره و به‌خاطر همان کتک زدن در خانه فامیل‌مان رخ داد.

نقشه قتل را چگونه اجرا کردی؟ 
شماره‌اش را به دوستم دادم و از او خواستم قراری با محسن بگذارد. می‌خواستم او را به بیابان‌های محمدشهر ببرم و ادب کنم که او را کشتم.

چه اتفاقی افتاد؟
دوستم با او تماس گرفت و به بهانه این‌که می‌خواهد به سفر برود، او را به سمت کرج آورد. هر دو سوار خودرویش شدیم و من کلاه بر سر گذاشتم و روی صندلی عقب نشستم تا شناخته نشوم. به بهانه این‌که می‌خواهیم به محمدشهر برویم، او را به بیابان‌ها کشاندیم و آنجا بود که از او پرسیدم چرا دختر عمه‌ام را اذیت می‌کند. دوستم خبر نداشت که قرار است چه اتفاق هولناکی رخ دهد، او را سؤال پیچ کردم که به چه حقی روی دختر عمه‌ام بنزین ریخته یا آنها را در خانه حبس و کتک زده است. آنجا‌ بود که محسن ترسید اما دیگر فایده نداشت. گفتم نگه‌دار! تا نگه ‌داشت، بلافاصله قبل ‌از این‌که بتواند کاری کند، تبر را از داخل کیفم درآوردم و ضربه‌ای به او زدم که خون همه‌جا را گرفت. نیمه‌جان شده بود و با همان تبر چند ضربه‌ دیگر به او زدم تا  کامل جانش را از دست داد.

بعد چه کردی؟
جسدش را به کنار دیوار تکیه دادم. دوستم از ترس فرار کرد. من با خودروی مقتول به خانه‌مان آمدم و نیم‌ساعت بعد بار دیگر به محل جنایت رفتم. متوجه شدم که جانش را از دست داده. از پمپ بنزین چند لیتر بنزین گرفتم و دور جنازه ریختم و جسد را آتش زدم بعد هم به خانه آمدم و زندگی‌ام را ادامه دادم اما یک هفته بعد ازسوی پلیس شناسایی و دستگیر شدم.

سابقه داری؟
خیر.

​​​​​​​چقدر سواد داری؟
تا سوم راهنمایی درس خواندم.

هنگام دستگیری از خانه‌ات سلاح پیدا شده است، کلت کمری متعلق به کیست؟
برای خودم است اما در جنایت از آن استفاده نکردم. این سلاح را خریدم تا از خودم در مقابل سارقان احتمالی محافظت کنم.

واکنش خانواده‌ات چه بود؟ 
هیچ‌کس نمی‌دانست من با دخترعمه‌ام ارتباط دارم اما حالا هم باید به‌عنوان قاتل محاکمه شوم و هم آبرویم پیش خانواده رفت. من فقط به این فکر می‌کردم که عاشق دختر عمه‌ام هستم و نمی‌خواستم در کنار محسن اذیت شود و به‌همین دلیل این قتل را انجام دادم. حالا که دستگیر شده‌ام، باید تاوان عشق ممنوعه را بپردازم.

منبع: ضمیمه تپش روزنامه جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها