بررسی پرسش چرایی نپرداختن به ادبیات آخرالزمانی در ادبیات کشور ما، پیشفرضهایی دارد. مثلا وقتی ما در معارف و روایتهای دینیمان جستوجو میکنیم؛ درباره آخرالزمان مواردی را مطرح کردهاند. برخی از این روایتها در رابطه با پیشبینی آینده بشر و آینده جهان. به صورت مشخص نیز درباره مدینه فاضله، آرمانشهر و شرایط ظهور روایت به میان آمده است.
از این دست موضوعات در حوزه معارفی ما بسیار زیاد است. اگر بخواهیم این حوزه را گسترش دهیم و از آن در حوزه ادبیات مسأله ایجاد کنیم، بدان معناست که باید انتظار داشته باشیم ادبیات داستانی ما درباره موضوعاتی از این قبیل، اثر تولید کند و در نهایت انتظار به وجود آمدن یک ژانر را داشته باشیم. به نظر من وفور برخی مفاهیم دینی و روایی، لزوما به معنای این نیست که انتظار داشته باشیم ادبیات نیز در نهایت به یک ژانر تبدیل شود. این مسأله بدان برمیگردد که باید بدانیم گونههای ادبی یا ژانرهای ادبی در یک جامعه، خاصه جامعه فرهنگی ایران و خاصهتر ایران معاصر چگونه رخ میدهد. باید بدانیم ادبیات از چه عواملی تاثیر میپذیرد تا حرکت جمعی موضوع محور پایداری را در یک جهتی دنبال کند که نتیجه آن شکلگیری گونه است. اگر یک بررسی کلی داشته باشیم، میبینیم موضوعاتی وجود دارند که در حوزه معارفی روایت درباره آنها نداریم. مثل ژانر دفاع مقدس. درباره اصل جهاد روایت داریم، ولی اصل دفاعمقدس در روایات مذهبی وجود ندارد، اما به عنوان یک ژانر برجسته و پرمخاطب ادبی پس از دفاعمقدس به وجود آمد. همچنین درباره انقلاب اسلامی ما روایتی در معارف دینی نداریم باوجود اینکه درباره نظام و حکومت اسلامی روایات متعددی وجود دارد، اما این بدان معنا نیست که ادبیات لزوما از منابع روایی دینی استفاده کند و به یک دستاوردی برسد. آن چیزی که ادبیات در بستر آن یک حرکت جمعی پدید میآورد، عوامل متعددی در آن دخیل هستند. از جمله مخاطب، نیازها مخاطب و مخاطب پرورشیافته در حوزه ادبیات. نکته بعدی که بسیار اهمیت دارد، وقایعبینی است. اتفاقاتی که رخ میدهند، سرمنشأ ایده و موضوع برای نویسندگان میشود؛ بنابراین بین این موارد باید توازنی رخ دهد. اگر بخواهیم مسأله ادبیات آخرالزمانی را توسعه دهیم، دو حاشیه در بررسی مسأله به وجود میآید. در وهله اول میبینیم ما در ادبیات داستانیمان درباره بسیاری موضوعات دیگر کار انجام ندادهایم و عملا این تصور ایجاد میشود که ادبیات در گوشهای نشسته و بسیاری از موضوعات را در جامعه را رها کرده است. نکته دیگر این است که ما دچار این تصور میشویم که ادبیات با اتهامهای متعددی مواجه است. چرا که در بررسی؛ مثلا چند کتاب و رمان برای پیامبر اکرم (ص) نوشتهایم؟ درباره حضرت ولیعصر (عج) چند رمان داریم؟ اکنون مسأله آرمانشهر آخرالزمانی است، اما ما درباره موعود و نجاتدهنده بشریت هم رمان نداریم. مطالبه، مطالبه غلطی نیست، اما انتظار ظهور ژانر نیازمند بررسی علل خاص خودش است. همچنین در بررسی این مسأله؛ سه پیشفرض برای ادبیات قابل طرح است.
ادبیات در بحران، ادبیات پیشابحران و ادبیات پسابحران. بحران در اینجا به معنای عام کلمه و هر واقعه و اتفاقی در جامعه است. ما نمونه ادبیاتی که مثلا درگیر آن بودیم، ادبیات در بحران در دوره دفاعمقدس است. در دوره دفاعمقدس ادبیات در بحران پدید آمد. گونه دیگری از ادبیات بحران که بسیار جدی است، ادبیات پسابحران است. طیفهای مختلف اعم از روشنفکر و متعهد، تلاش میکنند موضوعات گذشته را برای روایت انتخاب کنند و نه موضوعات حال یا درحال انجام. البته شاید بهانههای بسیاری را برای نپرداختن ادبیات به موضوعات فعلی و درحال وقوع بیان میکنند. مثلا نویسندگان روشنفکر در دهه ۶۰ این را بیان میکردند که یک واقعه به طور کامل باید به اتمام برسد تا تمام زوایای آن روشن شود و بعد نویسنده درباره آن بنویسد. یا این را بهانه میکردند که باید از واقعه بگذرد تا اتفاق در ذهن نویسنده رسوب کند و نویسنده از آن بنویسد. واقعیت، اما به این شکل نبود. ادبیات در نمونههای جهانی در زمان بحران توانسته است که خودش را به بحران برساند؛ بنابراین یک روال عمومی در ادبیات بحران و گرایش به ادبیات پسابحران در کشور ما وجود دارد. یعنی عمدتا به واقعهای که در گذشته رخ داده است، میپردازیم. صورت دیگر؛ ادبیات پیشابحران است. یعنی بحران پیشبینی و آن را پیش از وقوع پیشبینی کند. این گونه، گونهای متروک در ادبیات کشورمان است. اینکه چرا ادبیات ما نمیتواند به استقبال موقعیت و موضوعاتی که هنوز رخ نداده است، برود هم دلایل خودش را دارد. یکی از شاخههای ادبیات پیشابحران آرمانشهر است و یک شاخه دیگر میتواند همین رمانهای تخیلی و فانتزی است. نویسندگان امروز ما بیشتر تجربینویس هستند. ما اکنون در ادبیات دفاعمقدس دچار تجربینویسی شدهایم. تجربینویسی یک جنبه عقلی دارد. بر این اساس قادر به انتزاع کلیات نیستیم و تنها از تجربه جزئی محسوس بهدست میآید. ادبیات پیشابحران تجربی نیست چرا که هنوز اتفاقی رخ نداده که بتوان از آن جزئی نوشته شود. برای همین نوشتن از پیشابحران یک حرکت عقلی-انتزاعی را لازم دارد. ضمن اینکه ادبیات پیشابحران یک منطقه عالی لازم دارد تا بتواند در ساحت آیندهپژوهی؛ آینده را پیشبینی کند. این تصور ژرفی میخواهد چراکه بحث نوشتن از آینده صرفا خیالبافی نیست، چنان که مثلا در ژانر علمی -تخیلی که شاید ژانر راحت این شاخه است، کاملا مبتنی بر نظریات علمی یافته شده است. این موانعی است که رسیدن ما به ادبیات آرمانشهری یا آخرالزمانی را دشوار میکند.