روز گذشته همراه با جمعی از فرماندهان ارتش، خانواده شهدا و جانبازان، رزمندگان جنگ تحمیلی و تعدادی از اهالی رسانه دیداری با رهبر معظم انقلاب داشتم. پس از سالها این دیدار صورت گرفت و برای من بسیار خوشایند بود. در ابتدای سخنانشان بخشی از گذشته جنگ تحمیلی را مطرح کردند و سپس دغدغههایی نسبت به نسل آینده یعنی نوجوانان و جوانان مطرح شد و تاکید داشتند که باید این نکات و موارد را در نظر گرفته و همچنین بستری برای آگاهی نسل آینده فراهم شود.
رهبر انقلاب روز گذشته فرمایشاتی خطاب به اصحاب رسانه داشتند تا اصحاب رسانه با تاکید بر آگاهی جوانان، آن موارد را به کار گیرند. حقیقت این است که مطالب مرتبط با دفاعمقدس باید به صورتی بیان شود که مورد پسند جوانان و نوجوانان قرار گیرد. کتابهای بسیاری در این حوزه نوشته شده، اما اکنون بنا بر این است که نسل جدید از آن استقبال کند. زمانی که ما درگیر جنگ بودیم، بستر، ابعاد، وسعت و عظمت کار را متوجه نشدیم. اکنون که سالها و دههها گذشته و سرمان کمی خلوتتر شده؛ تازه متوجه این شدهایم که ما با چه ابعادی از حملات دشمن بعثی روبهرو بودیم و اصلا جنگ چه ابعادی دارد؟ همچنین تازه به این رسیدهایم که چه بوده و اکنون چه شدهایم. در روزگاری که ارتش کاستیهایی پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی داشت امروز به کجا رسیده است؟ پس از دفاعمقدس، سپاه به این وسعت و قدرت رسید درصورتی که در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ممکن بود بحث انحلال آن مانند کمیته میان مسئولان نظام مطرح شود. همچنین پیشرفتهایی که در بعد نظامی داشتیم، باید مدام خودمان را در حالت رشد و پیشرفت قرار دهیم و متوقف نشویم. یعنی متوقفشدن ما مساوی با مرگ ما باشد. این عقیده را باید در تمام عرصههای نظامی و دفاعی به کار گرفت و مدام پیشرفت حاصل کنیم.
پیش از اینکه جنگ تحمیلی آغاز شود، اولین بار جهت تهیه گزارش برای رادیو به کردستان رفتم و فعالیت من از کردستان با عملیات پاوه آغاز شد. فعالیت من در کردستان با کمک شهید چمران، اصغر وصالی و رحیم صفوی بود. پس از آن فعالیتم به شهرهای دیگر هم رسید و در شهرهای مختلف شروع به تهیه گزارش کردم. اولین روز آغاز جنگ تحمیلی من با پرواز خودم را به اهواز رساندم. با وجود اینکه دوستانی مرا میشناختند و از نحوه فعالیتم آشنا بودند، اما در برخی جبههها با ما همکاری نداشتند و نمیدانستند شیوه فعالیت یک خبرنگار به چه صورت است. به خاطر دارم وقتی به جبهه چقالون در ارتفاعات غرب رفتم با وجود اینکه مرا میشناختند، اما اجازه حضور خبرنگار را نمیدادند. عمدتا در اغلب جبههها تفکر مثبتی نسبت به حضور خبرنگار نبود. اصلاح این ذهنیت فرماندهان یکی دو سالی طول کشید و در نهایت فرماندهان برای حضور خبرنگاران شرایط را فراهم کردند. بعد دیگر حضور من در جبهه لزوم وجود پل ارتباطی میان مردم و رزمندگان در جبههها بود. این حرکت را رادیو به تدریج آغاز کرد و با گذشت زمان این امر میسر شد. وقتی ما توانستیم تمام برنامههای رادیو را درگیر پوشش اخبار جنگ کنیم، از برنامه کودک تا خانواده؛ این امور مستلزم زمان و تهیه گزارشهای مناسب بود. برای تهیه گزارش یا باید قلم میزدیم و مینوشتیم که این موضوع از حوصله مخاطب خارج بود یا اینکه گزارشهایی با افکتهای صوتی واقعی تهیه میکردیم. ما برای تهیه گزارشها افکتهای طبیعی صداگذاری میکردیم و تهیه افکتها به وسیله ضبط صداهای شلیک، گلولهباران و موشکباران واقعی بود. شنیدن این گزارش برای مخاطب جذابیت بیشتری داشت، ولی از طرف دیگر این کار به قیمت جانمان میگذشت. به جرات میتوانم بگویم اولین خبرنگار در خط مقدم بودم که پا به پای رزمندهها برای تهیه گزارشهای رادیویی پیش میرفتم.
در برخی موقعیتها به دلیل اینکه من عضو گردان یا گروهان نبودم، حمایت نمیشدم برای همین گاهی به دلیل سنگینی تجهیزات جا میماندم و کسی مرا همراهی نمیکرد. پس از آن اعلام کردم یک نفر باید مرا همراهی کند تا اگر اتفاقی افتاد، هم همکاری فکری داشته باشیم و هم برای انتقال به جایی امن به یکدیگر کمک کنیم. در مناطقی که عراق حملات شیمیایی داشت حداقل برای استفاده از ماسک و سایر کارها به یکدیگر کمک کنیم. در بسیاری جاها گرما، سرما، ارتفاعات و بیابان بود که ما باید با تجهیزات۲۰ کیلویی پیادهروی میکردیم. اما آنچه تمام این سختیها را به شیرینی ختم کرد، این است که در نهایت خبرنگاران در جنگ تحمیلی جایگاه خودشان را پیدا کردند. گاها در عملیاتهای بزرگ ۲۰ الی ۳۰ خبرنگار بودیم. تلفات، مجروح و شهید میدادیم. خود من بارها ترکش خوردم، شیمیایی شدم و کلیهام ترکش خورد، اما به هرحال این چاشنی خبرنگاری جنگ است و پس از سالها که مرور میکنم خستگی از تنم خارج میشود. چرا که معتقدم رادیو حاصل کار و کوشش است. هر چند فعالیت در آن دوره همراه با نظارت دقیق بود و دستورالعملهای خاصی اعمال میشد، اما چیزی که قابل نقل و گفتنی بود را میگفتیم و نقل میکردیم. آنچه نوشتنی بود را مینوشتیم. در بعضی موقعیتها آنقدر گزارشهایمان واقعی و طبیعی بود که کسی باور نمیکرد این اتفاق افتاده و فکر میکردند صدای گلولهها و صحنهها مصنوعی و ساختگی است.