این خلاصهای از فیلم سینمایی «بیصدا حلزون» است که مدتی است در سینماهای تهران و شهرستانها اکران آن آغاز شده. این فیلم البته در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر اکران جشنوارهای شد و تاکنون اکران عمومی آن بهدلیل شیوع ویروس کرونا به تعویق افتادهبود. در این فیلم مخاطبان با این مسأله مواجه میشوند که اساسا شنیدن بهتر است یا نشنیدن؟ معلق میمانند میان دوگانگی شخصیت مادر و پدر این فیلم؛ مادری که به هر دری میزند تا خرج عمل فرزندش را تامین کند و پدری که به هر دری میزند تا از عمل فرزندش جلوگیری کند. بیصدا حلزون، بهرغم بازخوردهای خوبی که بین مردم و منتقدان داشت با انتقادات چالش برانگیزی هم از سوی برخی ناشنوایان نسبت به مقوله کاشت حلزون مواجه شد. موضوع خاص و متفاوت این فیلم باعث شد تا در تحریریه جام جم میزبان بهرنگ دزفولیزاده (کارگردان)، امین انتشاری (جلوههای ویژه بصری)، الهه حسینی (بازیگر) و ندا کوهی (بازیگر) این فیلم سینمایی باشیم و با آنها گفتگو کنیم.
سینما به عنوان یکی از مهمترین رسانههای تاثیرگذار در عصر حاضر قطعا نقش مهمی در ایجاد روحیه تعاون و همیاری مردم جامعه برای کمک به افرادی دارد که نیازمند گرفتن خدمات هستند. شما در اولین اثر سینمایی خود بهطور جدی وارد این عرصه خطیر شدید و بهطور مستقیم به موضوع ناشنوایان و درمان پرداختید. دغدغه انسانهای فراموش شده در سطح جامعه از کی و چرا در ذهن شما شکل گرفت؟
بهرنگ دزفولیزاده، کارگردان: این دغدغه کاملا شخصی است و از دوران کودکیام میآید. از همان زمان فکر میکردم چرا برخی آدمها در اکثریت و یکسری دیگر در اقلیت هستند. همانطور که همیشه فکر میکردم چرا برخی از آدمها ثروتمند و برخی دیگر فقیر هستند. پیش از بیصدا حلزون، دو مستند داستانی داشتم که در آنها هم به مسأله معلولیت پرداختم و سعی کردم تصور غلطی را که عموم مردم از معلولیت دارند، عوض کنم. در فیلمهای کوتاهم نیز تصویری واقعی از معلولان به نمایش گذاشتم؛ اینکه آنها انسانهای قدرتمند و باهوشی هستند که اگر بخواهند توانایی رسیدن به هر هدفی را دارند.
یعنی آنچه تا امروز در سینما از معلولان برای مخاطب به نمایش گذاشته میشد، اشتباه بود؟
دزفولیزاده: تا حدود زیادی بله. بهخصوص در فیلمهای ایرانی شاهدیم که به معلولان نگاه درست و عمیقی نمیشود، اما پوران درخشنده بهعنوان یک فیلمساز مستقل همواره نگاهی انسانی و جهانشمول را در قالب اجتماع و خانواده از معلولان به تصویر کشیده.
بهخصوص در فیلمهایی که ایشان به موضوع ناشنوایان پرداختهاند، توانمندی و قدرتشان به ظرافت نشان داده شده. پوران درخشنده فیلمهای دغدغهمندی با محوریت معلولیت در سینمای ایران از خود به یادگار گذاشته و شاید بتوان بیصدا حلزون را ادامه همان مسیر با یک رویکرد تازه دانست. از این جهت میگویم رویکرد تازه که به جای کنار آمدن فرد با شرایطش، راهکاری را پیش روی او و کلا جامعه ناشنوایان قرار میدهد. این رویکرد تازه البته بهدلیل پیشرفت جامعه است و رسالت خودم در فیلمسازی که دوست دارم خیلی ناخودآگاه و نامحسوس مسئولان و نهادهای مختلف را متوجه موضوعی کنم. خلاصه زمانیکه به فکر ساخت اولین فیلم بلند سینماییام افتادم، احساس کردم اکثر فیلمهای سینمای ایران مدام به تکرار مکررات میپردازند و بهتر است بهجای رفتن سراغ سوژههای تکراری که دائم از زوایای مختلف به آن پرداخته میشود در قالب یک ملودرام با یک نگاه نزدیک به مینیمالیسم به جامعه شریف معلولان بپردازم؛ بنابراین محمدرضا رهگذر، نویسنده فیلمنامه قصهای چنین موضوعی را که بر اساس مستندی دیدهبود، برایم تعریف کرد و احساس کردم این موضوع قابلیت به تصویر در آمدن را دارد. در طول نگارش فیلمنامه هر جایی به نظرم رسید در حد ایده به فیلمنامه کمک کردم و مدتها با یکدیگر همکاری داشتیم، اما از جایی احساس کردم فیلمنامه نوشته شده مستقیم به زیست و زندگی ناشنوایان نپرداخته و تصمیم گرفتم بهصورت مستقیم وارد جامعه ناشنوایان شوم و با آنها ارتباط بگیرم. مدتها در کانونها و انجمنهای ناشنوایان تردد داشتم و راجع به مشکلات و برطرف کردن نیازهای اولیهشان کالبد شکافی و تحقیق کردم. در نتیجه همین تحقیقات مباحثی به فیلمنامه اضافه کردم که درام را جذابتر و دغدغهمندتر کرد تا شاید دگردیسی اساسی بین مسئولان ذیربط حاصل شود. هرگز قصد شکستن تابوهای بین جامعه ناشنوایان را نداشتم و متاسفانه فیلم ناخودآگاه چنین تصویری را در ذهن برخی ناشنوایان ایجاد کرده. سعی کردم به آنها یادآوری کنم آن پل ارتباطی که میتواند بچه ناشنوایی را به شکلی به شنوایی برساند آنقدرها هم که فکر میکنند ترسناک و خط باریکی نیست که نسبت به آن با وحشت برخورد میکنند.
اما به نظر میرسد با وجود دغدغهمندی که نسبت به این موضوع داشتید و البته اقبال عمومی خوبی که نسبت به فیلم شما شد، اما عدهای از داخل جامعه ناشنوایان با این تصور که فیلم شما تبلیغی برای کاشت حلزون است، آن را مورد نکوهش قرار دادند. درباره انتقادات مطرح شده چه نظری دارید؟
دزفولیزاده: در پاسخ به سؤال شما یک مثال میزنم. اگر در فیلمی کارگردانی با موضوع نابینایان نشان دهد که قرنیه چشم پیوند خورده و آن شخص بینا شده، این تبلیغی برای پیوند قرنیه است؟! متاسفانه سالهاست جامعه ناشنوایان به قدری در چارچوب و انزوا و تفکرات غلط غیرعلمی قرار گرفته که وقتی فرصت حرف زدن پیدا میکند، نمیداند دقیقا از کجا و به چه کسی و چه چیزی باید اعتراض داشتهباشد!
در دانشگاهی برای ناشنوایان اکران بیصدا حلزون را داشتیم و بعضا برخوردهایی با من شد که فکر کردم «عنکبوت مقدس» را ساختهام! یکی از ناشنوایان میگفت؛ چون فرزندم این فیلم را دیده و به من معترض شده که چرا شما (یعنی مادر) برای خودت کاشت حلزون انجام ندادی، پس این فیلم، فیلم بدی است! به او گفتم؛ خب شما میدانید فرزندتان در این سالها چقدر اذیت شده؟ این در حالی است که من با ساخت این فیلم، سعی داشتم جامعه شنوا را با مشکلات ناشنوایان آشنا کنم. درست است که دنیای سکوت، دنیای خوبی است و حتی خود من هم دوست دارم که کاش شرایطی فراهم شود تا زمانی که شنواها در هیاهوی صداهای روزمرگی قرار میگیرند، به یکباره صداها قطع و سکوت حاکم شود، اما این دنیا، دنیایی نیست که بعضا آدمها سکوت را درک کنند و این سکوت میتواند آسیبزننده باشد. در دوران کرونا تعداد بسیاری از ناشنوایان فوت شدند. فقط به این خاطر که ناشنوا باید برای بیان کلماتش از طریق لبهایش، ماسکش را بردارد. این مسأله دردناک و همچنین فاجعهباری است. امیدوارم فیلمهای دغدغهمند زیادی برای درک مشکلات و شرایط این دوستان ساخته شود.
امین انتشاری، جلوههای ویژه بصری: ببینید هر قصهای برای اینکه شکل بگیرد، نیاز به نقطه ثقل و بهانهای دارد و به هر حال هر بهانهای ممکن است واکنش عدهای را برانگیزد. قصه فیلم تخیلی «چشم» (The Eye)، درباره خانم نابینایی است که پیوند قرنیه میزند و پس از آن چیزهایی میبیند که انسانهای دیگر نمیبینند. الان باید جامعه نابینایان در سراسر جهان به این فیلم انتقاد کنند که منظور شما از ساخت این فیلم تبلیغ پیوند قرنیه چشم بوده و اینکه هر کسی این پیوند را انجام دهد، چشم بصیرت پیدا میکند؟ جامعه ناشنوایان به دو گروه تقسیم میشوند. عدهای از آنها باورهای کلاسیک دارند، عدهای دیگر بسیار آوانگارد میخواهند باورهای مدرن را در زندگیشان جاری کنند و ببینند چه اتفاقی میافتد. بالاخره هر فیلم باید پیرنگش را حول محور بهانهای توسعه دهد و بهانه دراماتیک ما در «بیصدا حلزون»، کاشت حلزون است. این فیلم به ناشنوایان نمیگوید که کاشت حلزون را انجام دهید یا ندهید. این فیلم صرفا قصهای را روایت میکند. ضمن اینکه آنچه بعد از اکران این فیلم رخ داد، گویای آن است که بسیار تاثیرگذار بوده. قبلا بابت کاشت حلزون سوبسید دولتی وجود نداشت که امروز دیگر وجود دارد و همین یعنی بیصدا حلزون جریانساز بودهاست.
گویا رئیس هیات امنای صرفهجویی ارزی برای بیماران نیازمند کاشت حلزون علاوهبر کاشت حلزون، هزینههای دیگری نظیر هزینه هتلینگ بیمارستانی، هزینه حقالعمل تیم جراحی و هزینههای جلسات گفتاردرمانی را نیز از طرف بیمار ملغی کرده؟
انتشاری: یک سکانس در این فیلم هست که فرد ناشنوا وارد بانک میشود و به او سوبسید دولتی تعلق نمیگیرد. چون آن زمان کاشت حلزون، عمل زیبایی محسوب میشد! اما الان همانطور که آقای دزفولی گفت، بابت کاشت حلزون سوبسید دولتی وجود دارد. چنین فیلمهایی وقتی نتایج و برآیندهای اینچنینی دارند، یعنی به اندازه خودشان کارکرد داشتهاند، حتی اگر از سوی عدهای با واکنشهای منفی هم روبهرو شوند، اما در نهایت، آن اتفاقی که باید بیفتد میافتد.
از اینکه فیلمتان چنین تاثیرگذاری برای جامعه ناشنوایان به همراه داشته، چه احساسی دارید؟
دزفولیزاده: چندی پیش بنا به درخواست هیات امنای انجمن ناشنوایان، فیلم را برایشان نمایش دادیم و آنها قول همکاری دادند که آن را برای سایر همکارانشان به نمایش درآورند و در نهایت قولشان را عملی نکردند. چون با درام و روند قصه مخالف بودند، اما من شخصا سوالی از جامعه ناشنوایان دارم و آن اینکه، بچهای ناشنوا به این دنیا آمده و پدر و مادر برای او تصمیم میگیرند عمل کاشت را انجام ندهد و بچه ناشنوا باقی بماند. این بچه وقتی مثلا ۱۷ساله شد از پدر و مادرش نمیپرسد که چرا به جای من تصمیم گرفتید؟ آن هم در شرایطی که فرصت کاشت حلزون برای یک ناشنوا از یک سالگی تا چهار سالگی است و فرد در بزرگسالی نمیتواند خودش برای خودش این تصمیم را بگیرد. تم فیلم بیصدا حلزون بر پایه این است که تمام شخصیتهای فیلم خودخواه هستند و برای خودشان تصمیم میگیرند. زمانی که فیلم بیصدا حلزون را میساختیم، هزینه کاشت حلزون برای کودکان ناشنوای چهار سال یا زیر چهار سال، ۴۰میلیون تومان بود و الان وزیر بهداشت دستور داد که این عمل به صورت کاملا رایگان انجام شود. این یعنی یک فیلم رسالت خودش را انجام داده.
ندا کوهی، بازیگر: من از زاویه دیگری به مخالفتهای بعضی از ناشنوایان به این فیلم نگاه میکنم. چون فکر میکنم حتی کسانی که مخالفت کردند هم از اینکه بعد از سالها در عرصه تصویر به آنها توجه شده، خوشحال هستند و خوشحالیشان را به این شکل بروز میدهند.
خانم کوهی راجع به نقشتان در این فیلم توضیح بدهید.
کوهی: من در این فیلم نقش کوتاهی داشتم، اما به محض اینکه آن را خواندم از آن خوشم آمد. چون به کار و شغل و امرار معاش کسی که دچار معلولیت است، توجه میکند. درآمدزایی برای هر فرد در جهان مهم است و حالا اینکه فردی دچار معلولیت باشد، دچار مشکلی دو چندان در کار میشود. در این فیلم هم وقتی مقابل هانیه توسلی در نقش یک کمشنوا قرار گرفتم، کاملا درد معلولان جویای کار را درک کردم.
در جریان فیلمبرداری این فیلم قطعا با ناشنوایان متعددی روبهرو شدید. سکانسی از فیلم بود که برایتان ناراحتکننده باشد یا بعد از پایان فیلمبرداری به لحاظ عاطفی جدا شدن از افراد این جامعه برایتان مشکل نبود؟
کوهی: خیر. چون هیچوقت نگاه دلسوزانهای به آنها نداشتم. با هر کدام از آنها اگر بخواهند دوستیمان را ادامه میدهیم و اگر نخواهند هم که هیچ. مثل دیگر دوستانی که تا به حال داشتم.
خانم حسینی، درست است که آقای دزفولیزاده سالهاست در سینما ثابت شده هستند، اما شما استرس کار با یک کارگردان فیلم اولی را نداشتید؟
الهه حسینی، بازیگر: سالهاست که با بهرنگ دزفولیزاده آشنا هستم و دغدغهها و افکارشان را بسیار تحسین میکنم. از آنجا که میدانستم ایشان مشغول کار روی موضوعی دغدغهمند هستند پیش از اینکه فیلمنامه را بخوانم برای بازی در آن اعلام آمادگی کردم. آنچه به خصوص در سالهای اخیر در سینمای ایران مشاهده میشود این که انگار فیلمسازی شغل بسیاری از فیلمسازان پیشکسوت شدهاست. به این معنا که دیگر دغدغه فیلمسازی ندارند، اما در کارگردانان جوان شرایط این گونه نیست. آنها برای فیلم، فیلم میسازند. از ایده گرفته تا تک تک مراحل تهیه و تولید فیلم دغدغه دارند و بنابراین از کار با فیلمسازان جوان بسیار استقبال میکنم. کارگردانان جوان اگر باری به هر جهت وارد سینما نشدهباشند، حرفی برای گفتن دارند. مضاف بر اینکه در سریال «دیوار» به کارگردانی سیروس مقدم با بهرنگ دزفولیزاده همکاری داشتم. آن زمان ایشان عکاس آن سریال بودند و به قدری قابهای زیبا میگرفتند که ناخودآگاه انسان شیفته نگاهشان میشد. کسی که میتواند قابهایی به این زیبایی بگیرد حتما میتواند فیلم خوبی هم بسازد.
از اینکه نقش شما در سکانسهای ابتدایی فیلم بود، مشکلی نداشتید؟
حسینی: اتفاقا خیلی برایم جذاب بود. ماجراهایی که در ابتدای فیلم در آتلیه عکاسی میافتد خودش میتوانست داستان یک فیلم کوتاه و کاملا مجزا از قصه اصلی فیلم باشد که در نهایت دیدیم که اینطور نبود و از درون همان اتفاقات اولیه، داستان اصلی و کاملا متفاوتی شکل میگیرد.
دزفولیزاده: نقش خانم حسینی حساسیتی داشت و آن اینکه اولین برخورد یک شخصیت شنوا با کاراکتر زن کم شنوا (با بازی هانیه توسلی) در فیلم توسط ایشان انجام میشود. بسیاری از افراد جامعه دقیقا در مواجهه با یک معلول همینقدر بی تفاوت عمل میکنند که؛ «مامورم و معذور». زمان نگارش فیلمنامه هم نقش خانم حسینی در ذهنم خیلی پررنگ بود. او در برابر یک کم شنوا آنچنان سؤال میپرسد که انگار با یک شنوا در تماس است. حتی جایی در دیالوگ هایش میگوید؛ «مگر نمیشنوی چی میگم اون سیدیها رو به من بده؟»! چنین برخوردهایی دقیقا گویای این نکته است که افراد جامعه چقدر نسبت به مشکلات و مسائل اطرافیانشان بی تفاوت هستند که حتی نمیتوانند لحظهای درنگ کنند.
البته بخش عمدهای از این بی تفاوتی ناشی از عدم فرهنگسازی جامعه نسبت به افراد دارای معلولیت است....
دزفولیزاده: در طول سال یک هفته برای ارج نهادن به معلولان وجود دارد که یک روز آن به ناشنوایان اختصاص دارد. در آن روز مراسمی برگزار میکنند، چند نفر به زبان اشاره برای آنها صحبت میکند و تمام. اینها را مقایسه کنید با خدماتی که خیلی از کشورها به ناشنوایان ارائه میدهند. در آن کشورها در مطب دکتر، در بیمارستانها و حتی سر چهارراهها کسانی هستند که به ناشنوایان راهنماییهای لازم را ارائه میدهند. در ایران ناشنوایان وابسته به مترجمها هستند و بعضا دیدهایم که مترجمها هر طور که بخواهند رفتار میکنند. یک ناشنوا برای اینکه با یک مترجم به دکتر برود باید مبلغی اضافی برای مترجم هزینه کند یا سازمان بهزیستی سمعکهایی ناهمگون به یک ناشنوا میدهد! من برای فیلم بیصدا حلزون در دولت گذشته از طرف سازمان بهزیستی و وزارت بهداشت هدیه گرفتم و امروز وقتی بابت گرفتن حمایت در اکران برای این فیلم به سازمانهای مربوط مراجعه میکنم با این برخورد مواجه میشوم که خب، به ما چه که شما از دولت گذشته جایزه گرفتید! ما امروز حتی از بیلبوردهای شهرداری هم محروم هستیم.
یکی از نکات آزاردهنده فیلم این است که شخصیتهای مادر و پدر ناشنوا در این فیلم خودشان به تنهایی بار مشکلاتشان را به دوش میکشند و خانوادهای که توانایی حمایت از آنها را داشتهباشند، ندارند. این موضوع شما را به عنوان بازیگر فیلم ناراحت نمیکرد؟
حسینی: البته حضور برادر پدر ناشنوا (با بازی محسن کیایی) را در فیلم داریم که نگران فرزند برادرش است، اما به لحاظ مالی دستش باز نیست. متاسفانه در جامعه کنونی خیلی از خانوادهها نمیتوانند از فرزندانشان حمایت کنند. حالا میخواهد آن فرزند معلول باشند، میخواهد نباشد. در داستان بیصدا حلزون، اما مادر کم شنوا، پدری کاملا ناشنوا دارد که هر چند تمکن مالی دارد، اما اعتقادی به عمل کاشت حلزون ندارد و وقتی اعتقاد به این کار را ندارد حمایتی هم انجام نمیدهد.
آقای انتشاری با توجه به ویژگی کاری شما، خلاقیتتان در اجرا و نتیجه نهایی اثر تاثیرگذار است، هماهنگی شما با بهرنگ دزفولیزاده و دیگر عوامل فیلم برای رسیدن به بهترین نتیجه در بیصدا حلزون چگونه رخ داد؟
انتشاری: ابتدا نکتهای را درباره جلوههای بصری بگویم. ما دو نوع جلوههای بصری داریم؛ جلوههای بصری محسوس یا مرئی و جلوههای بصری نامحسوس یا نامرئی. جلوههای بصری محسوس یعنی در فیلمی به فراخور ژانرش اتفاقی رخ میدهد. مثلا قرار است در فیلمی فانتزی، اژدهایی ببینیم. حالا هر چقدر ما این اژدها را طبیعی و باورپذیر ترسیم کنیم باز هم دیگران میگویند ویژوال افکت است، اما خیلی خوب کار کردید، اما در فیلمهای رئال و ملودرام که داستانی بسیار واقعگرایانه در جریان است که در آن از تخیل و خواب و رویایی عجیب و غریب خبری نیست به سمت جلوههای ویژه رفتن جسارت ویژهای میخواهد. حالا در بیصدا حلزون بهرنگ دزفولیزاده جرات میکند و در ترسیم اتفاقهای دراماتیک فیلمش به جلوههای بصری اعتماد میکند. در سکانسی از فیلم که آتلیه عکاسی دچار آبگرفتگی میشود کار ما به عنوان جلوههای ویژه بسیار مورد توجه قرار گرفت. کمتر کسی باور میکند آن صحنه خشک بود و تمام آبها را ما در کامپیوتر طراحی کردیم، اما این بخشی از جلوههای ویژه بصری بود که مخاطب آن را دید. در حالیکه اتفاقات زیادتری در فیلم افتاد (مانند کارهایی که در متروی تهران انجام شد و...) که به فراخور نشدنی بودن، اجرایش توسط جلوههای ویژه بصری انجام شد که هیچکس متوجه آن نشد.
البته بخش عمدهای از محسوس نبودن جلوههای ویژه در «بیصدا حلزون» به ظرافت کار شما برمی گردد....
انتشاری: لطف شماست. من و بهرنگ قبل از شروع کار مفصل با هم صحبت کردیم و از علاقهمندیهایمان گفتیم و در نهایت متوجه شدیم هر دو به یک نقطه نگاه میکنیم. وقتی به یک وحدت کلمه رسیدیم، بهرنگ جسورانه دست من را باز گذاشت که آزمون و خطاهایی انجام دهم که در نهایت به قول معروف از کار بیرون هم نزد و مخاطب آن را واقعا پذیرفت.
با توجه به اینکه بیصدا حلزون در جغرافیای ایران تعریف میشود، خاصیت جهانشمولی به آن بخشیدید تا در همه جای دنیا مورد استقبال قرار بگیرد؟
دزفولیزاده: بیصدا حلزون را ما قبل از فیلم «Coda» ساختیم (فیلمی آمریکایی درباره دختری جوان به نام روبی که تنها عضو شنوای خانواده است). زمانیکه میخواستم فیلمم را بسازم تمام فیلمهایی را که درباره ناشنوایان و کاشت حلزون ساخته شدهبود، دیدم. در پاسخ به سؤال شما باید بگویم بله، ما از زبان اشاره در این فیلم استفاده کردیم و امروز ناشنوایان در همه جای دنیا میتوانند با فیلم ارتباط برقرار کنند. سعی کردم فیلمم را دهکدهای بسازم و جهانی راجع به آن فکر کنم تا هر کسی در هر جای جهان آن را دید روی آن فکر کند. با توجه به اینکه فیلم ما پیش از کرونا در جشنواره فیلم فجر اکران شد، اکران عمومی اش به تعویق افتاد و همچنین به دلیل شرایط کرونایی و بالا و پایین آمدن ارز و یورو و ... مسائلی پیش آمد که فیلم از حضور در بعضی جشنوارههای جهانی بازماند. همچنین با اینکه بیصدا حلزون قبل از فیلم coda ساخته شدهبود، به دلیل موفقیتش در اسکار فیلمهای دیگر درباره ناشنوایان به طبع زیر سایه آن فیلم کمتر دیده شدند، اما در آن دسته از جشنوارههای بینالمللی هم که شرکت داشت، بازخوردهای خوبی گرفت. متاسفانه شرایط فیلمسازی در ایران به گونهای است که انگار سینمای مستقل شوخی محسوب میشود. به جرات بهترین فیلمهایی که در چند سال اخیر دیده ام در گروه هنر و تجربه بوده و متاسفانه شرایط طوری است که حال کسانیکه اندیشه و نگاهی در سینما دارند خوب نیست. این اتفاق باعث تنزل در سینما شده و نتیجه اش میشود اینکه به وفور فیلمهایی میبینم که همه شبیه هم هستند و مانند کفشهای لنگه به لنگه شدهاند که توانایی راه رفتن و حرکت در ذهن و روح و روان مخاطب را ندارند. خوشحالم در چنین شرایطی دستکم فیلمم شبیه فیلمهای دیگری نیست.
آیا فیلمی مانند بیصدا حلزون و شخصیتهایش ظرفیت ساخت آثاری مشابه همین دغدغه را دارند؟
حسینی: الان که بهرنگ دزفولیزاده راجع به این صحبت کرد که در دوران کرونا بسیاری از ناشنوایان به این دلیل فوت کردند که برای لب زدن باید ماسکشان را برمیداشتند، به این فکر کردم همین موضوع به تنهایی چه قابلیت بالایی برای به تصویر کشیده شدن دارد. جامعه ناشنوایان به خصوص در دوران کرونا با مشکلاتی عدیده مواجه شدند که از جهات مختلف بارها میتوان به آن پرداخت.
در پایان شما موضوع شریفی را ولو با کم و کاستی که اقتضای هر اثر هنری است دستمایه روایت فیلم بیصدا حلزون قرار دادید. تا چه اندازه از نتیجه نهایی فیلم رضایت دارید؟
دزفولیزاده: من دغدغه اجتماعی داشته و دارم. نگاهم در عکاسی و فیلمهای مستند و داستانی کوتاهی که ساختم همواره دغدغهمند بوده و هرگز سعی نکردهام این دغدغه را غلوآمیز به خورد مخاطب بدهم. باز هم درباره اقلیت جامعه و آدمهایی که توسط جامعه پیرامونشان درک و دیده نمیشوند، فیلم خواهم ساخت هر چند متهم به چیزهایی شوم که حتی ناخودآگاهم هم از آنها خبر نداشته. الان با وجود تمام تلخیهایی که در جریان تولید و اکران فیلم بیصدا حلزون دیدم، اما از اینکه فیلم یکسری از آدمها را به فکر وادار میکند، خوشحالم. به دغدغههایم در فیلمسازی احترام میگذارم تا زمانیکه احساس کنم دیگر موضوعی نیست که جامعه نیاز به شنیدن آن دارد. چون اعتقاد دارم آدم یا موضوعی را کلا بیان نمیکند یا نصفه نیمه آن را رها نمیکند که تاثیرگذار نباشد. امیدوارم فیلمهایی که بعدها در رابطه با ناشنوایان ساخته میشود آنها و مشکلاتشان را در محوریت قرار دهد، نه اینکه در حاشیه موضوع اصلی فیلم به معلولان هم نگاهی بیندازند. در پایان از تمام دستاندرکاران این فیلم تشکر میکنم. چرا که اگر همدلی هر کدام از این عزیزان نبود، نتیجه خوبی حاصل نمیشد. مجددا درگذشت همکار خوبمان، بابک برزویه را به جامعه سینمایی تسلیت میگویم. قطعا نبودشان در جامعه عکاسان محسوس خواهد بود.
روزنامه جام جم