فرشید محمودی (تهیهکننده)، پیمان عباسی (نویسنده)، صحرا اسداللهی و امین ایمانی (بازیگران) و مریم خوش قدمی (مشاور رسانهای) این مجموعه تلویزیونی به تازگی مهمان روزنامه جامجم بودند و به پرسشهای ما درباره چندوچون کارشان و نقدهایی که به سریال وارد است، پاسخ دادند.
شما به سراغ قصهای رفتید که مخاطب از آن پیشزمینه دارد. این سریال دو فصل موفق داشت که سالهای دور روی آنتن تلویزیون رفته است. ایده و متنی که در ذهن داشتید چه ویژگی داشت که گمان کردید می تواند با موفقیتی که قبلا بوده، رقابت کند؟
فرشید محمودی، تهیهکننده: در همه جای دنیا و در ایران سریالهایی که حس نوستالژیک دارند موفقترند و به همین خاطر سریالهای چندفصلی ساخته میشوند. «داستان یک شهر» وقتی سال 78 و 80 ساخته شد در دوره خود مخاطب داشت و جزو سریال های موفق بود. یک کارگردان موفق و نویسنده خوب داشت که توانست مخاطب را جذب کند. بعد از 20 سال صدا و سیما تصمیم گرفت فصل سوم این سریال را بسازد. وقتی سفارش داده شد با آقای کیوانینژاد که مسئولیت تحقیق و پژوهش موضوع را داشتند به چند خط موضوع و محتوا رسیدیم. از آقای پیمان عباسی دعوت شد؛ به دفتر آمد و در مورد کار صحبت کردیم. یکی دو بار سر برنامه رفت و با دقت کار را رصد میکرد. وقتی حال و هوا و تعداد سوژه ها را دید برایش جذاب بود که چقدر سوژه و تنوع میتواند در این محتوا گنجانده شود. به تفاهم رسیدیم و آقای عباسی و تیمشان روزهای اول در دفتر مستقر شدند. دستیارانش موضوعات مختلف را دیدند و به 50 – 60 موضوع رسیدند که میتوانستند قصهپردازیش را در قالب این سریال انجام دهند و پس از آن طرح اولیه شروع به نگارش شد. وقتی طرح اولیه را نوشتیم اصلاحاتی انجام شد و بعد از آن به شبکه ارائه شد و تایید گردید و پس از آن نگارش 26 قسمت آغاز شد که در این موارد و نگارش هم جابهجایی سوژهها را داشتیم. در جایی به این جمعبندی رسیدیم که خبرهای بد و آسیبهای اجتماعیمان خیلی زیاد است و سعی کردیم در نهایت امیدبخشی داشته باشیم.
در ساخت ادامه سریالهای بهیادماندنی، تجربههای ناموفق داشتیم؛ مثل فصل دوم روزگار جوانی که نتوانست موفقیت قبلی را تکرار کند و مخاطبان خیلی با آن ارتباط برقرار نکردند. پس این هراس وجود دارد که خاطره پیشین را هم خراب کند. برای شما این ترسها وجود نداشت؟ فکر میکنید موفق شدید و از پس کار برآمدید؟
محمودی: ترس نبود ولی چالش بود. در جلسات اولیه که تشکیل می شد ناظر کیفی، آقای عباسی نویسنده، آقای آهنج کارگردان و آقای کیوانینژاد حضور داشتند و از همان ابتدای کار و نگارش سیناپس، یکی از چالشهای اصلی همین بود. ساختن ادامه یک سریال موفق پس از 20 سال جذب مخاطب یک چالش بسیار بزرگ است. تا امروز طبق نظر روابط عمومی سازمان و شبکه، جذب مخاطبش خوب بوده و در آمار مردمی رسانههای نوین و سیما جزو سریالهای پربیننده است. بازخوردهایی که خودم گرفتم هم خوب بوده است.
آقای عباسی، شما این نگرانی را نداشتید؟
پیمان عباسی، نویسنده و بازیگر نقش شاهرخ: این فقط نگرانی نیست؛ من اسمش را خودکشی میگذارم. از اول معلوم بود هر چیزی که بسازیم آخرش میگویند قبلی، چیز دیگری بود. با علم به این موضوع وارد کار شدیم. رقیب ما، کارگردان اسکار گرفته است؛ پس شوخی نیست. میدانستیم قرار است با چه چالشی روبهرو شویم و با علم به این چنین ریسکی را پذیرفتیم که کار متفاوتی انجام دهیم. خودم در فیلمنامه این تلاش را داشتم تا این اتفاق را ایجاد کنم. این قصه بیشتر ساختار اپیزودیک داشت و خط قصه بین عوامل کمی کم رنگ بود. سلیقه مخاطب امروز تغییر کرده و بیشتر به دنبال سریال است تا یک مجموعه اپیزودیک؛ در نتیجه خط سریال را محکمتر و دراماتیکتر تعریف کردیم تا شخصیتها به هم گره بخورند و خط اصلی نسبت به سالهای قبل خط محکمی باشد. به نظر من «داستان یک شهر» سریالی است که ضرورت تولیدش در تمام دنیا وجود دارد و عجیب است طی این سالها نساختند. هر بار که یک نویسنده میخواهد سریالی بنویسد اولین دغدغهاش قصه است ولی در این سریال، اولین دغدغه آخرین دغدغه است. یعنی این قدر قصه جلویتان ریخته که باید انتخاب کنید. در کشوری زندگی میکنیم که پر از سوژه و ایده است و در آن اتفاقات دراماتیک پشت سر هم رخ میدهد. به نظرم این سریال انتها ندارد و ممکن است یک فصلش کمی بالا یا پایین باشد ولی چیزی که هست انعکاس واقعی روز جامعه است. این سریال ظرفیت خوبی دارد که سازمان صداوسیما میتواند از آن استفاده کند و ادامهاش دهد. آقای فرهادی در فصل دوم کلیه عوامل را تغییر داد و در ادامه هم میتوان سریال را با تغییر شخصیتها پیش برد.
قصه زیاد آوردیم
چطور از میان سوژههایی زیادی که در مشکلات شهری وجود دارد، انتخاب میکردید و چقدر از واقعیت موجود در برنامه در شهر کمک گرفتید؟
عباسی: جلیقه در شهر را میپوشیدم؛ سوار ماشین بچهها میشدم، به دنبال سوژهها می رفتم و از نزدیک جنس گزارشها را می دیدم. آرشیو دو سال گذشته را ورق میزدیم و حدود 130 قصه دراماتیک درآوردیم که ظرفیت کار کردن داشتند. در انتها 30 قصه باقی ماند. وقتی برنامه در شهر را نگاه میکنید حوادثی چون آتشسوزی، سرقت، قتل و هر اتفاقی را انعکاس میدهد که غالبا تلخ است. این تلخی در کنار هم شائبه سیاهنمایی ایجاد میکند. اگرچه از نظر من بیان این قصهها، انعکاس واقعیت بود ولی برخی میگفتند این حجم تلخی ممکن است ناراحتکننده باشد و به همین خاطر برخی از قصهها کنار رفت. قصه زیاد بود؛ فقط باید از میانشان انتخاب و آنها را دراماتیک میکردیم و در دل خط اصلی میتنیدیم.
به هر حال همین قصههای باقی مانده هم تلخ هستند چون از مشکلات اجتماعی میگویند. کاری برای کاستن این تلخیها کردید یا اساسا موافق روایتی سراسر تلخ هستید؟
عباسی: اگر سلیقه من بود دوست داشتم تلخ باشد. برای این که هر چه به واقعیت نزدیکتر باشد ارتباط و همزادپنداری مخاطب بیشتر است. من جهان ناتورالیستی را بیش از جهان ریالیستی دوست دارم و به نظرم انعکاس مو به موی حوادث آنطور که هست، اتفاق بهتری است؛ اما سازمان سیاستهای خودش را دارد پس تلاش کردیم چیزهایی را تلطیف کنیم. مثلا شخصیتی که آقای رمضانیفر بازی میکرد فضای بخشی از قصه را شیرین میکرد. همچنین عشقی که در قصه وجود دارد، تلطیفکننده است و مثل کاتالیزور عمل میکند و به خیلی چیزها آرامش و زیبایی می میدهد. همچنین چند قصه از موفقیت بچههای نابینا داشتیم که این اتفاقات را در لابه لای اینها گذاشتیم تا در نهایت به یک تعادل برسیم تا هم انعکاس درستی از وقایع داده باشیم و هم همه چیز خیلی تلخ نباشد.
البته عشق در این قصه هم خیلی با آرامش جلو نمیرود. شخصیت شانو، نمیگذارد آرامش برقرار شود. خانم اسداللهی، شخصیتی که شما بازی میکنید برای خواستهاش به همه چیز چنگ میزند و کارهای خطرناک میکند که گاهی روند منطقی ندارد. در قیاس با شخصیتهای پیمان و نامزدش، درجه تیرگی شانو زیاد است. خودتان برای ایفای این نقش مابهازا داشتید؟
صحرا اسداللهی، بازیگر نقش شانو: یک ویژگی مشترک با شانو دارم؛ برای چیزی که میخواهم تا سرحد مرگ تلاش میکنم و تقریبا برایم نه وجود ندارد. همه به شانو به این چشم نگاه میکنند که یک شخصیت منفی است اما من اولین ویژگی که به شانو میدهم جنگندگی است. این وجه شانو را خیلی دوست دارم. این که چه کار میکند تا به هدفش برسد و این که چقدر کار درستی است یا نه، دست نویسنده بوده و تشخیص داده که این شکلی باشد.
البته این جنگندگی مثبت نیست. او کارهایی میکند که گاهی به ضرر خودش تمام میشود. حتی دیگران متوجه توطئههایش میشوند و منطق پذیرش روندی که او پیش گرفته است را دچار مشکل میکند.
اسداللهی: ماهیت عشق خیلی غیرمعقول و غیرمنطقی است و اولین چیزی که عشق به افراد تزریق میکند یک نوع دیوانگی است که خیلی دودوتا چهارتا ندارد. منطقی که پشت این کاراکتر است چیزی است که از بچگی در شانو شکل گرفته و عقبهای از او میبینیم پس میبنیم در جاهایی کارهای غیرمعقول انجام دهد و دیوانگی کند. پذیرفتن چنین نقشی برایم ترسناک بود. در کامنتها فحشهای زیادی به من میدهند که چرا نمیگذاری اینها زندگیشان را کنند. من با علاقه این نقش را بازی و تلاش کردم به این فکر کنم که شانو، عاشق است. میپذیرم که کارهای اشتباه میکند و اول از همه به خودش آسیب میزند. کلا عشق ماهیت مشترکی بین آدمها به وجود میآورد و منطق را از آنان میگیرد و در شانو به خاطر کودکی که داشته، شدیدتر است است. من این کاراکتر را خیلی دوست دارم. جزو نقشهایی است که یک بازیگر خیلی کم فرصت بازی کردنش را پیدا میکند.
برخی بازیگران سودای حضور بر پرده سینما را دارند و بعد از حضور در این رسانه، خاستگاه خود تلویزیون را فراموش میکنند. تجربه حضور دوباره در تلویزیون بعد از موفقیتتان در سینما چطور است؟
اسداللهی: من برعکس برخی بازیگران که گارد خیلی شدیدی در برابر تلویزیون دارند قبلا هم سریال کار کردم. فکر میکنم تلویزیون ارتباطدهنده ما و عامه مردم است. این که پدربزرگها و مادربزرگها در یک روستا با یک دکمه میتوانند سریال ببینند برایم خیلی با ارزش است. مادامی که بخواهم کار کنم و حیات داشته باشم، دوست دارم در تلویزیون هم بیایم. تلویزیون خیلی تاثیر دارد. همه ما از نسلی هستیم که از تلویزیون به سمت سینما کشیده شدیم. همیشه تلاش کردم این ارتباط را حفظ کنم و گاهی در سریالهایی بازی کردم که نسبت به کارهای سینمایی موفقتر بوده و این برایم بسیار با ارزش است.
عباسی: در رابطه با شخصیتهایی که خیلی خوبند و از بس خوبند لوس به نظر میرسند باید بگویم نظری وجود دارد که چنین شخصیتهای مثبتی در قصه باشند.
البته شخصیت وحید حد تعادل بهتری دارد.
عباسی: مثلا وحید گاهی غفلت داشت و وسوسه می شد پول را بگیرد و فیلم را بسازد. مشکلات زندگیاش را می دیدیم و یک جاهایی به او حق می دادیم، این امکان برای کاراکترهای اصلی وجود نداشت. شخصیتهای خیلی مثبت گاهی چندان قابل تحمل نیستند چون مدام در یک خط یکنواخت و تکراری است. بودن شخصیت شانو نظم زندگی آنها را به هم می ریزد و در این بینظمی می توانیم به درام برسیم. کاراکتر شانو که می خواهد هر چیزی را به هر قیمتی به دست بیاورد خصوصیت بیماری اروتومانیا است که نمونهاش داستان لاله سحرخیزان، شهلا جاهد و ناصر محمدخانی است که معمولا به یک فاجعه عجیب و غریب ختم میشود. این افراد منطق را کنار می گذارند و فقط هدفگذاری میکنند تا به هر قیمتی فاجعه را رقم بزنند.
پس باید منتظر فاجعه نهایی باشیم؟
عباسی: قطعا. منتظر یک فاجعه در این قصه باشید.
یک نقش نسبتا متعادل
شاید بتوان نقش وحید را یکی از معدود نقشهای معقول قصه دانست که سیاه و سفید نیست و مثل هر انسانی در خوبی میلغزد. آقای ایمانی، نقش وحید برای شما چه ویژگی داشت که پذیرفتید آن را بازی کنید؟
امین ایمانی، بازیگر نقش وحید: علیرغم این که همه بچهها تلاش کردند، این کار دو اتفاق خیلی عجیب و مهم داشت که جا دارد از آنها تقدیر کنم؛ یکی حسن سلیقه و انتخاب آقای محمودی بود چون خودشان تهیهکننده برنامه در شهر هستند و بهترین انتخاب برایشان همین قصه بود؛ دوم حضور آقای پیمان عباسی است. در عوامل بازیگر فیلم نامه ای دارد که آن را می خواند و رویش کار می کند. یک کارگردان یک فیلمنامه و چند بازیگر دارد که میتواند بر اساس اینها دکوپاژ کند. یک گریمور سوژهای دارد که میتواند آن را گریم کند. یک تصویربردار بازیگر و صحنه را دارد که بر اساس اینها تصویر خود را میچیند. یک فیلمنامهنویس چیزی ندارد؛ فقط یک ذهن و یک کاغذ دارد. جا دارد از آقای پیمان عباسی تشکر کنم به خاطر سلیقه خوب و نگارش زیبایشان؛ چون یکی از ارکان اصلی قلم پیمان عباسی بود. وحید نقش بسیار قشنگی است و من آن را دوست داشتم. در چند سالی که در این عرصه فعالیت میکنم غیر از یکی دو کاری که نقش شیطان بودم ولی در ظاهر آدم مثبتی بودم؛ همیشه نقش مثبت بازی کردم. جنس صدا و صورتم به گونهای است که نقشهای مثبت به من پیشنهاد میشود. نقش وحید را که خواندم دوست داشتم کمااین که قرار نبود این نقش را بازی کنم و پیشنهاد اولیه دوستان برای نقش دیگری بود و روز اولی که برای کار آمدم به من گفتند برای نقش وحید قرارداد ببندم.
چه نقشی؟
ایمانی: بهتر است نگویم تا دلخوری پیش نیاید. به هر حال دلیل این که سریع نقش وحید را پذیرفتم این بود که روی قصه اشراف داشتم و از طرف دیگر قبلا با آقای محمودی کار کرده بودم و از ایشان جز خاطره خوب چیز دیگری نداشتم. وحید خیلی نقش مثبت و خوبی است و دوستش دارم. فراز و نشیبهای جالبی هم به لحاظ بخش احساسیاش و هم به لحاظ رابطهاش با خانواده پیمان و خانواده آزاده دارد. حتی این قدر ساده است که توسط شانو گول میخورد. یک سری از نقشها خیلی خوب است و بازیگر باید بسیار بد باشد که آن را خراب کند. من کار خاصی نکردم و امیدوارم بینندهها هم دوست داشته باشند. قصهای که آقای پیمان عباسی نوشتند و هدایت آقای آهنج باعث شد من به عنوان وحید از دید مخاطب باورپذیر باشم.
یعنی دیدن فصلهای گذشته و احتمال تکرار موفقیت عوامل آن، تاثیری در انتخابتان نداشت؟
ایمانی: دو فصل قبلی را دیده بودم اما هیچ تاثیری روی انتخابم نداشت. دلایلی که دوست داشتم در این کار باشم یکی خاطره خوبم از آقای فرشید محمودی و دیگری آقای آهنج بود. قبلا با آقای آهنج کار کرده بودم و وقتی دیدم چنین تیمی هست گفتم چرا نباشم. به نظرم این کار خیلی بهتر از کار قبلی است. آن موقع شاید مردم راضی بودند و دید دیگری نسبت به این سریال داشتند ولی آن سریال برای زمانی است که تلویزیون سه شبکه بیشتر نداشت و مردم تنوع نداشتند و غیر از اینها انتخاب دیگری نداشتند پس مجبور بودند آنها را دوست داشته باشند. کیفیت آثار حفظ شده ولی شرایط تغییر کرده است.
پرونده شیرخشکهای آلوده
آقای محمودی، چقدر از سوژههای «در شهر» استفاده کردید و چقدر تجربه حضور در برنامه در شهر به شما کمک کرد؟
محمودی: بیش از 70% سوژه هایمان از «در شهر» بود ولی در جاهایی سلیقه نویسنده نمایش جز به جز آن اتفاق واقعی نبود. مثل قسمتی که آقای سروش جمشیدی بازی میکرد و انفجار کلینیک پیشآمد یا انفجار و آتشسوزی که علی نقشش را داشت یک قصه واقعی بود اما تهش را باز گذاشتیم. علی زنده ماند و همه چیز را به خانوادهاش گفت. آقای عباسی و دستیارانش همراه گروه بودند. آقای عباسی بسیاری از چیزها را مثل گودبرداری و غیره را به عینه دید.
موضوعاتی مثل ماجرای بوتاکس و سوژههای این چنینی را کمتر در برنامه «در شهر» دیدیم. نگاه این برنامه بیشتر به موضوعات شهری است. چرا سراغ این سوژهها رفتید؟
محمودی: در کنداکتور پخشمان بوده ولی خیلی کمتر به آن پرداختیم. بسته به موقعیت و شرایطش میپردازیم؛ مثلا در روزنامه نوشته شده عمل زیبایی در شش ماه گذشته این قدر کشته داده یا برخی اتفاقات این قدر شکایت داشته، بر اساس ضوابط «در شهر» به آن میپردازیم و با کارشناسان زیبایی یا کسانی که عمل کردند صحبت میکنیم ولی جزو موارد روتین ما نیست و جزو سوژه هایی بود که نویسنده دوست داشت به آن بپردازد.
چه شد که سوژه شیرخشکهای آلوده را انتخاب کردید و در آن به شخصیت یکی از سلبریتیها نزدیک شدید؟ هنوز بحث بر سر این موضوع زیاد است و نتیجه نهاییاش را بسیاری نمیدانند؛ به نظر میرسد براساس شنیدهها جلو رفتید.
عباسی: برخی از سوژهها اگر مستقیم به سراغشان برویم بار قانونی دارد. واقعیت مهم نیست و حقیقت پشتش مهم است. ما حقیقت را میگیریم و متناسب با تلویزیون و متناسب با شرایط پردازش میکنیم تا فقط راجعبه آن حرف بزنیم. در همین حد اشاره کردیم وگرنه اصل قضیه یک پرونده طولانی است و هنوز هم ادامه دارد و نتیجه مشخصی از آن استخراج نشده و حتی نتیجهای که استخراج شود معلوم نیست چقدر به حق باشد یا نباشد.
موفقیتی که تکرار نشد
وقتی دو فصل اول را با این فصل مقایسه میکنیم به نظر می رسد نتوانسته کاملا آن موفقیت و خاطرهای که در ذهن مخاطبان در طرح قصههای آسیبهای شهری و اجتماعی مانده است را تکرار کند. بر خلاف سریهای گذشته در این فصل، در حق ماجراهای اجتماعی اپیزودیک جفا شده و خیلی کم به آنها پرداخته شده است. در حالیکه نام سریال «داستان یک شهر» است مخاطب انتظار دارد بیشتر درباره این شهر ببینند.
عباسی: این سلیقه مخاطب امروز نیست. این مدل کارها به تله فیلم تبدیل شدند که به شکست انجامید. اگر تمرکز را بیشتر روی این قصهها میگذاشتیم به شکلی که آنها اصل شوند مخاطب میگفت اگر یک قسمت را ندیدم مهم نیست و از کنار سریال میگذشت. کسانی که درگیر سریال شدند، قصه اصلی را دوست دارند؛ وقتی سراغ قصه فرعی میرویم کلافه میشوند و می گویند ای کاش میشد جلو بزنیم ببینیم شخصیتهای اصلی چه میکنند و قرار است برای آنها چه اتفاقی بیافتد.
برای ساخت این سریال با عومال دو فصل پیش مشورت کردید یا از آنها اجازه گرفتید؟
محمودی: برای این که رسم ادب را به جا بیاوریم متنی نوشتم و آن را از طریق عوامل اصلی آقای فرهادی به سمع و نظرشان رساندم. ایشان دیدند، واسطهشان به من زنگ زدند و گفتند آقای فرهادی برای شما آرزوی موفقیت و بابت نامه هم تشکر کردند. این اجازه به این خاطر بود که دو فصل قصه را نوشته بودند. ما قصه را نوشتیم و اکثر بازیگران را داشتیم و این تشکر اولیه و احترامی بود که به سازندههای قبلی گذاشته شد. تیم تدارکات و تیم تولید ما واقعا زحمت کشیدند چون به شدت تغییر لوکیشن، تعدد و جابهجایی بازیگران و... داشتیم. 218 لوکیشن و تقریبا 267 بازیگر داشتیم، غیر از هنروران است که همه اینها کارهای خیلی سختی است. سه ماه و نیم پیش تولید و بیش از شش ماه تولید داشتیم و به خاطر این قضیه یک روز تعطیلی هم نداشتیم تا همه چیز را طبق روال پیش ببریم. از صداگذاری، گروه تدوین، روابط عمومی، فضای مجازی، تبلیغات و بقیه همکارانم تشکر میکنم.
عباسی: روز اولی که با فرشید آشنا شدم و این دوستی شکل گرفت به او گفتم کاری که میکنیم کار عجیب و غریب و حیرتانگیزی است. بودجه این کار با بودجه سریالهای دیگر تقریبا برابر است ولی شرایطش کاملا نابرابر است. غیر از این با یک بحران حیرتانگیز رو به رو شدیم؛ روزهای اولی که کار شروع شد غذایی مثل زرشک پلو با مرغ را 40000 تومان میگرفتیم و اواخر کار 140000 تومان شد. یعنی در پیک حوادث مالی کشور یکباره از جایی به بعد هزینه تولید سه برابر شد و فرشید خیلی مرد بود که توانست این کار را جلو ببرد.
ایمانی: کرونا هم خیلی تاثیر گذاشت. بسیاری از لوکیشنها را نمی توانستیم در اختیار داشته باشیم. خداراشکر حین کار کسی درگیر کرونا نشد ولی به لحاظ ساختاری محدودیتهایی برایمان ایجاد کرد؛ مثلا اگر می خواستیم لوکیشنی داشته باشیم که افراد زیادی در آن باشد به خاطر کرونا نمی شد و مخالفت میکردند.
فصل بعدی؛ آری یا خیر؟
پیشنهادی مطرح شده که فصل بعدی را بسازید؟
محمودی: پیشنهاد اولیهاش در اواخر بهمن و اوایل اسفند مطرح شد و همان جا تصمیم گرفتیم کار دیده شود و بازخوردها را ببینیم؛ آنگاه شاید نظر نویسنده این باشد که با فضای دیگری کار کند یا کلا نظرش متفاوت شود. پس از دیدن بازخوردها میشود تصمیم گرفت و اگر کماکان نظر سازمان هم بر ساختن فصل بعدی باشد این کار را میکنیم.
چرا برای ایجاد حلقه اتصال و زمینهسازی قویتر برای رویات قصه از برخی چهرههی فصل گذشته استفاده نکردید؟
محمودی: جلسات سه نفری داشتیم که هفتهای دوسه بار برگزار میشد و در اینباره، بارها حرف زدیم. با دوستان مختلف هم صحبت کردیم از آقای سروش صحت گرفته تا علی قربانزاده، زندهیاد علی سلیمانی و دیگر دوستان. خانم فقیه نصیری یکی از بازیگرانی بودند که در این فصل صحبتهایی درباره حضورشان مطرح شد، اما به خاطر شرایط جسمیشان خیلی موافق حضور نبودند. پس با نظر کارگردان گفتیم 20 سال بعد این برنامه را بسازیم.
نقش آقای رمضانیفر، بیشتر تیپ است تا شخصیت که مشابهش را زیاد دیدیم. گویی کارکردش این است که فضا را تلطیف کند، چرا به طراحی دیگر از این شخصیت نرسیدید و او را بیشتر وارد قصهها نکردید؟
عباسی: بعضی از داستانهای فرعی ما مستقیم به زندگی آقای رمضانیفر وصل میشود. درست است در ابتدا در قالب یک فرد کلیشهای به نظر میرسد اما آرامآرام وارد زندگیاش شدیم و به هویت و دغدغههای شخصیاش پرداختیم.
بازخوردهایی که تا امروز گرفتید چگونه بوده است؟
اسداللهی: یکسری از افراد راجع به سریال نظر میدهند و تعدادی از آنها لطف دارند و تعریف میکنند؛ ولی من با فحشها کیف میکنم چون فکر میکنم شد آن چیزی که میخواستیم. مخاطبان شانو را باور کردند و این خیلی با ارزش است.
ایمانی: من در فضای مجازی آدم شناخته شدهای نیستم و چیز قابل گفتنی ندارم (میخندد) ولی همان نفرات محدودی که با من صحبت کردند لطف و انرژی خوبی نسبت به من و نقشی که دارم، ابراز کردند. البته برخی یکسری از بازیگران فرعی را دوست نداشتند اما نسبت به کل کار بازخوردهای مردم خوب است.
سعی کردم پیمان خاکستری باشد
دانیال عبادی در گفتوگو با جامجم درباره ایفای نقش پیمان چنین میگوید: مهمترین ویژگی این کار برای من حضور محمدرضا آهنج به عنوان کارگردان و همچنین پیمان عباسی به عنوان نویسنده این کار و متن جذابش بود. با آقای آهنج ده سال پیش تجربه سریال «راستش را بگو» را داشتم و این دومین همکاری ما با هم بود. اگر بخواهم خیلی واقعبینانه به شخصیت پیمان ناصری نگاه کنم، باید بگویم او سمبل و نماد یک خبرنگار بدون خطا و مثبت است، البته صحبتهایی که با آقای آهنج و عباسی قبل شروع کار داشتیم به این نتیجه رسیدیم که این شخصیت را خیلی مثبت و بدون خطا نشان ندهیم تا جایی که سعی کردم مقداری این شخصیت به سمت خاکستری بودن و یک انسان واقعی که در جامعه مابه ازا دارد، تبدیل کنم. اینکه تلاشهایم چقدر در این شخصیت نمود پیدا کرده را مخاطبان باید بگویند.
وی میافزاید: همسو کردن مخاطبان با شخصیتهای مثبت سخت است. سعی کردم از مثبت بودن محض فاصله بگیرم. شخصیتی را در سریال راستش را بگو با نام علی مولا تجربه کرده بودم که به شدت مثبت و بدون خطا بود؛ نمیخواستم پیمان به آن نقش شباهت داشته باشد. تمام تلاشمان این بود پیمان ناصری به عنوان خبرنگار سازمان صداوسیما، یک شخصیت واقعی باشد که جریانهایی که برایش در جامعه رقم میخورد، واکنشهایی که نسبت به کنشهای دیگران و محدویتهای جامعه واقعی به نظر بیاید. مابهازای انحصاری و شخص خاصی را به عنوان پیمان در ذهن نداشتم ولی بخشهایی را از زندگی خودم و بخش هایی را از زندگی همکاران و دوستان خبرنگارم انتخاب کردم تا ویژگیهای واقعی درون او بگذارم اینکه چقدر موفق بودم یا نه را مردم باید بگویند.
او ادامه میدهد: کم و بیش فصول قبلی را در زمان پخش و تکرارهای آن دیده بودم. ما به هیچ عنوان نمیتوانیم این فصل را با آن فصلها قیاس کنیم. اکنون تعدد رسانهها، شبکههای ماهوارهای، شبکههای مجازی، گوشیهای همراه، تبلت و... را داریم که شرایط را برای پخش سریالها متفاوت میکند. مردم آن زمان منتظر پخش یک سریال بودند، سرگرمی دیگری نداشتند و همین باعث میشد خیابان با پخش یک سریال خوب خلوت شود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: