به گزارش
جام جم آنلاین ، فعالیتهای سیاسی را از نوجوانی آغاز کرد؛ سال ۵۳ که برای تحصیل به انگلستان رفت با ایجاد انجمنهای اسلامی و فعالیت آشکارشان در دانشگاهها دریافت. میتواند تاثیرگذار باشد. با انقلاب به ایران آمد و تدریس دانشگاهی و سپس برای دکتری به انگلستان بازگشت و با آغاز دفاعمقدس به ستاد جنگهای نامنظم پیوست. در بازگشت از جبهه برای کار مطبوعاتی به موسسه کیهان پیوست به سرویس بینالملل، تا اینکه با پذیرش مدیریت کیهان هوایی (سال۶۲ بهجای نشر گزیده مطالب روزنامه) هفتهنامهای نوین منتشر کرد. نشریه «یول/ راه» را برای ترکزبانها و کیهان کاریکاتور و چند نشریه دیگر مانند کیهان سال و تهران امروز را راه انداخت. پس از دوران مدیریت تهران تایمز، دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران را سال ۸۰ راه انداخت و پیگیر پژوهشهای تاریخ معاصر شد. نخستین کتاب این دفتر، نقد خاطرات آقای منتظری بود با عنوان «پاسداشت حقیقت». کتاب «برای نمودها و نمادها» هم درباره اتفاقات۸۸ با اقبال زیاد روبهرو شد و مرحوم هاشمی رفسنجانی دو بار به این کتاب پاسخ منتقدانه داد. تازهترین کتاب دفتر، نتیجه پژوهش دوساله سلیمینمین است در پاسخ به ادعاهای برگمن درباره انقلاب و امام (ره). گفتوگومان با عباس سلیمینمین بر پایه راهبرد این گفتگوها یعنی فرهنگ ایران و ایران فرهنگی است که تجربهاش در دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران و تدریس تاریخ معاصر در دانشگاهها همچنین شأن روزنامهنگاری او همراه با حضور در صحنه سیاسی و فرهنگی کشور به این مصاحبه رنگ و بویی دیگر بخشیده.
آنچه لازم میبینید امروز به آن توجه کنیم؟
همین که دلیل فشار روزافزون بر ملت ایران-که خودشان هم معترفند بیسابقه است-از این ارزیابیشان درباره ملت ایران برخاستهاست که هنوز هم مولفههایی برای تمدنسازی دارد. نباید این را فراموش کنیم و باید آن را در ارتباط با راهبردهایمان در نظر بگیریم. از یاد نبریم این همه حساسیت ویژه دشمن به ما برای چیست!
تهران میتوانست یکی از زیباترین پایتختهای جهان باشد اگر آنهمه ساختوسازهای اصیل را ویران نمیکرد و فرافکنانه، نام این خودویرانگری را «قجرزدایی» نمیگذاشت؟
رضاخان آنقدر بناهای دارای ویژگیهای برجسته معماری ایران را تخریب کرد که حتی به اعتراض درباریان منجر شد. تکیه دولت بهعنوان یک معماری برجسته و بسیار فاخر و فراتر از بناهایی که امروز در غرب بهعنوان نمونه برجسته معماری عرضه میشود، توسط رضاخان تخریب شد.
با این که مراسم مجلس موسسان را آنجا برگزار کرد و شاه شد؟
زیرا باظرفیتترین بنا بود، ولی بلافاصله پس از برگزاری مجلس موسسان دستور تخریب داد و این ویرانگریها بسیار زیاد بود. شما اسناد را که مطالعه میکنید درمییابید رضاخان دستور نابودی موسیقی ایران را صادر کرد. سندش از سوی موسسه همشهری (تاریخ موسیقی ایران) منتشر شده. دستور مستقیم میدهد با هرکسی موسیقی ایران را ترویج کند برخورد شود! تنها باید موسیقی غربی ترویج شود؛
و درباره فرهنگ مذهبی؟
رضاخان وقاحت را به آنجا رساند که در روز تاسوعا و عاشورا دستور داد کامیونهایی زنان را سوار کنند و همراه با گروه موسیقی به رقص و پایکوبی بپردازند. مراجعه کنید به تاریخ بیست ساله حسین مکی که توضیح میدهد رضاخان در اوج ضدیت با فرهنگ ملی و تحقیر مردم ایران چه کارهایی کرده است.
بهویژه فشار برای نابودی فرهنگ پوشاک و پوشش که هنوز بحرانها و پسلرزههای آسیبزای آن دامنگیر ماست.
کشف حجاب هم نشانگر همان تحقیر است. یعنی داشتههای ملت ایران نهتنها ارزش ندارد بلکه ضدارزش است! ازجمله لباس مردان و زنان که در اجرای این برنامه با بدترین شکل به تحقیر ملت ایران پرداخت. به دیگر عبارت رضاخان را در مسیری قرار دادند که ملت ایران را بهگونهای تحقیرکند که نسبت به داشتههای خودش هیچ علقه و عرقی نداشتهباشد و از همه داشتههای خودش جدا شود.
این بحث بسیار مهمی است که چرا چنین برنامهای در دستور کار قرار گرفت تا رضاخان همه داشتهها را شخم بزند و نابود کند.
این برمیگردد به همان تحلیل غربیها که ایران دارای ظرفیت بازگشت به تمدن است و، چون چنین زمینههایی دارد، باید چنان کنند که دیگر نتواند از نو برخیزد. یعنی امکان جوانه زدن ملت ایران را بگیرند؛
و این البته که ممکن نشد.
رضاخان بهرغم این که ۲۰سال بدترین جنایات را مرتکب شد به محض فرارش از ایران مجددا ملت ایران جوانه زد و توانست پشت انگلیسیها را به زمین بزند. این یعنی یک تجربه تلخ دیگر برای بیگانهها؛ یعنی ثابت شد بهویژه که دیکتاتوری رضاخان هم نتوانست با سرکوب، ملت ایران را از تعلقاتش جدا سازد و به محض تغییر فضا ملت ایران جوانه زد، ولی دوباره با مشت آهنین [کودتا]برخورد کردند و دیکتاتوری مشابه رضاخانی را حاکم کردند.
آن هم با یک شخصیت ضعیفالنفس و پر از عقده حقارت و خودکم بینی، ناکارآمد و ناتوان، بدون هیچ ژنوم بزرگی یا کاریزما و...
بله، کسی که هیچ سهمی از فرهنگ نداشت. گویاترین مسأله دراین باره نوع بازگشتش از سوئیس است. بر اساس اسناد نتوانست دوره تحصیلیاش را به پایان برساند. بر اساس گزارشهای مربیانش دائم دنبال الواتی و... بود. وقتی هم به ایران برگشت با خودش سرایدار مدرسه را همراه کرد که خیلی گویاست به نظر من. از نظر اخلاقی که بحث دیگری است، ولی این که حاصل اقامتش در یک کشور پیشرفته، همراهی با یک سرایدار است...؟! اگر یک دانشمند را به عنوان مونس و مشاور با خودش میآورد، نشان میداد ادراک و فهمش از جهان تا چه حدی است. سرایدار مدرسه را میآورد و همه کاره خودش میکند تا جایی که فوزیه درباره یکی از دلایل فرارش گفته: هر وقت دلش میخواست وارد اتاق خواب ما میشد! یعنی اینقدر دست سرایدار را باز گذاشتهبود که حتی خلوتِ خلوتش را در اختیارش گذاشتهبود. این اوج شناخت ما میتواند از محمدرضا باشد که او کیست.
در این دوران هم، ملت ایران در هم نشکست و ملتی مطیع و خموده یا منعطف نشد تا غرب بتواند او را مسخ کند. شما هندیها را ببینید چه آن زمان با آن سابقه طولانی تمدنی چه پس از آن کاملا در اختیار انگلیسیها درآمدند و منعطف شدند. پس از قیام گاندی همچنان احساس حقارتشان را در برابر انگلیسیها دارند. احساس حقارت یک هندی در امروز همانا حاصل رفتار انگلیسیها در سالهای استعمار است، ولی این درباره ملت ایران صدق نمیکند؛ زیرا در اوج فشارها باز ملت ایران توانست انقلاب اسلامی را رقم بزند و خودش را نشان دهد و اثبات کند؛
و چه بحرانهایی از سر گذراند که هرکدامش برای شکست یک ملت نیرومند کافی بود، چه رسد به انقلابی نوپا.
بحرانهایی که ملت ما پشت سر گذاشت واقعا نماد شایستگی ملت ایران بود که در تاریخ میدرخشد. مثلا رونان برگمن در کتابش بارها میخواهد ملت ایران را بشکند، هرچند جاهایی ملت ایران را تحسین میکند که خوب توانست برابر تهاجم صدام بایستد، ولی سعی میکند ملت ایران را تحقیرکند، آنجا که میگوید: «آیتا... خمینی با چیزهایی پلاستیکی، ملت ایران را فریب داد، به آنها کلید بهشت را نشان داد و...».
در حالی که همه ما که توفیق حضور در جبهه را داشتیم، واقعا پرواز معنوی جوانان کشور را میدیدیم. اوجگیری یک جوان در زمینه عرفان و نگاه عرفانی را از نزدیک شاهد بودیم. پس وقتی برگمن میگوید: «آیتا... خمینی جوانان را با وعده بهشت به جبهه میکشید»، این اوج درماندگی غرب است؛ زیرا تمام توان خودش را در اختیار صدام قرار داد، تسهیلات شیمیایی و پیشرفتهترین بمبافکنها و...، اما ملت ایران در جنگ با اوج تحریمها مردانه ایستاد و دشمن را به عقب راند و تحقیر کرد؛ تحقیر صدام یعنی تحقیر غرب. به همین دلیل، امروز بیشترین فشار بر ایران وارد میشود.
وقتی در تحلیل غربیها غور میکنید یک دلیل همه فشارها این است که ایرانیها میتوانند تمدن غرب را واقعا به چالش بکشند، که طبیعتا بر این اساس برنامهریزی میکنند.
اما ملت ایران این تحریمها را که بالاترین حد فشار و برخوردهای غیرانسانی است و این جنگ اقتصادی را پشت سر خواهدگذاشت، جوانه خواهدزد و جوانههایش به درخت تناور تبدیل خواهدشد. این همان پیامد شناخت ملت ایران است و میتوان باور داشت و قطعا رقم خواهدخورد؛ زیرا دارای قابلیت تمدنسازی است و در این تردیدی وجود ندارد.
درست است که غرب کوشش دارد ما را در این مسیر عقب بیندازد و میتوان گفت جاهایی نیز توانسته، زیرا حجم تحریمهای ظالمانه، برخی حرکتها را کند کردهاست. مثلا ما باید یک دهه پیش از بحث هستهای عبور میکردیم و از دانش هستهای در صنایعمان بهره میبردیم؛ ولی آنها جاهایی ما را زمینگیرکردند. نباید از این واقعیت چشم پوشید.
تاکنون تمام تلاشهای غرب منجر به شکست شدهاست، هرچند روند برخی برنامهها را تحریمهای اقتصادی و... کند کرده، اما نتوانسته ما را محکوم به شکست کند و این اعتبار آنها را کاهش میدهد.
خیلی مهم است غرب به لحاظ اعتباری حتی میان ملتهای ضعیف هم بی اعتبار شده و میشود. آمریکا زمانی میان چنین ملتهایی بت بود و هیمنهای داشت. امروز هیمنهاش شکسته شده و حتی کشورهای ضعیف هم احساس کوچکی نمیکنند. یعنی امروز دیگر میتوانند انتقاد کنند و حرفشان را بزنند. این مطلب که ایران، قدرت متجمع ساختن و گردآوردن اقوام مخالف غرب را دارد، کاملا مشهود است؛ یعنی آنها احساس میکنند ایران میتواند چینیها و روسها و... را متجمع کند. به ویژه ایران فرهنگی را میتواند در راستای تمدنسازی متحدسازد با این همه کشور و ملت با این همه اشتراکات فراوان.
نکته مهم این که ممکن است کشوری قدرت اقتصادی باشد، اما این چنین قدرتی نمیتواند چندان تهدیدی به شمار بیاید.
باید دانست پرشمار نیست کشوری که هم ظرفیت اقتصادسازی و نیروی کارآمد، هم فرهنگ والا و قدرتمند داشتهباشد. چنین موردی اتفاقا شامل ایران میشود؛ مولفههایی که برای تمدنسازی لازم است. غرب احساس نمیکند چین با وجود قدرت اقتصادی بتواند غرب را از نظر فرهنگی به چالش بکشد. ایران، اما مولفههایی دارد که در طول تاریخ با وجود هجمههای گسترده هرگز نابود نشده و این خیلی مهم است. مثلا ۲۰سال تحت سیاهترین دیکتاتوری بودن و نشکستن، بلافاصله برخاستن و دوباره حرکتکردن، خودش گویاست.
امکانش نزدیک است که ایران فرهنگی با این همه کشور و ملتهای رنگینکمانی با این همه داشتههای مشترک و شناسنامه واحد، دوباره در یک سپهر زیست فرهنگی همگرا و همدل و همزبان متحد شود و کنشگر تاثیرگذار منطقه و جهان باشد؟
قطعا چنین خواهد شد. همین که از فشارهای غرب خارج شویم که حتما خارج میشویم، میتوانیم به همه تعاملات فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی با دیگر کشورهای ایران فرهنگی حتی جهان بپردازیم، زیرا ما حرفهای بسیاری برای گفتن داریم.
ما تنها کشوری بودیم که برای مبارزه با نژادپرستی هزینه سنگین پرداختیم و تنها مبارز این میدان ماییم. مصر با آن سابقه تاریخی این میدان را ترک کرد. بهرسمیتشناختن نژادپرستی از سوی مصر و ترکیه، زانوزدن در برابر نژادپرستانی که غرب در فلسطین حاکم کرده درواقع تحقیر ملتشان است.
ما تنها ملت متمدن منطقه هستیم که مردانه دربرابر نژادپرستی ایستادیم و به لحاظ معرفتی حاضر نشدیم نژادپرستی را بهرسمیتبشناسیم و این ارزش والا و بزرگی در چشم ملتهاست. هزینهای که ما برای دفاع از قاموس انسانیت پرداختیم یعنی نپذیرفتن نژادپرستی کم نبوده. ما از شأن انسانیت دفاع کردیم. ملتها فراموش نمیکنند که ما باورداریم شأن انسانیت بالاتر از این نژادپرستیهاست. این یک مقوله افشاشدهاست که «صهیونیست» حتی ضدیهودیت است! ضد هر اعتقادی است و هر اعتقادی را مانع از رشد و زیادهخواهی خودش میداند.
با شکست جهان تکقطبی؟
انسانهایی که ایران را پیشتاز دفاع از شأن خودشان (انسانیت) ارزیابی میکنند روابط بینالمللی ارزندهای پی خواهند ریخت و تحول بزرگی را رقم خواهند زد. برای همگرایی ایران فرهنگی در راستای ایجاد تمدن نوین ایرانی - اسلامی البته برخی موانع باید برداشته شود که خوشبختانه ما در ایجادشان نقشی نداشتهایم.
از سوی دیگر شکست نظم مطلوب آمریکاییها یعنی جهان تکقطبی دارد خودش را نشان میدهد و این رقم خواهد خورد. حتی تحلیلگران غربی هم به این شکست اذعان دارند. اگر این شکست کامل شود قطعا فشار غرب از روی ما برداشته میشود و این دیر یا زود محقق خواهد شد. چنین نیست که برخی تحلیلگران بپندارند آمریکا میتواند خودش را بازسازی کند و رهبر جهان باشد، خیر! هیچ تحلیلگری به این سخن باور ندارد البته اختلاف در این است که نظم جهانی جدید آیا دو یا چندقطبی خواهد بود.
قطعا شرایط برای ما در جهان چندقطبی بهتر میشود هرچند در جهان دوقطبی هم میتوانیم با رسیدگی خودمان عقبافتادگیهایمان را جبران کنیم، زیرا کشورهای رقیب آمریکا فراوانند و فرصتهای تنفس برای ما خوب رقم خواهد خورد.
ایرانزمین در میان کشورهای سابقهدار در تمدنسازی تنها کشوری است که همچنان با ریشههای تمدن و فرهنگ دیرینش پیوستاری دارد. چرا برخلاف مصر، روم و یونان از اصالتهایی نبریده که روح تمدنش را پویا و کنشگر نگهداشته، بیمهگر این میراث معنوی با همه دگرگونیهای سیاسی و فشارها و... همچنان شناسنامه قدیمیاش را روزآمد ساخته و بیگمان باز هم میتواند بسازد. این بحثی که شما مطرح میکنید از چندوجه در تاریخ معاصر مشهود است، برخورد استعمار با ایران متاثر از این واقعیت است که ایران دارای ظرفیتهای بالقوه تبدیل شدن به قدرت جهانی است یا زمینه بهوجود آوردن و ظهور تمدن جدیدی را دارد. در تاریخ فشارهای زیادی که به ایران آمده تا این ظرفیتها در هم بشکند برآمده از همین واقعیت است. با همه تلاشهای انگلیسیها برای این که ملت ما را ضعیف کنند، ولی بروز و ظهور تواناییهای ملت ایران چنان بود که غرب را تحقیر کرد. مثلا در بسیاری قراردادها که انگلیسیها فکر میکردند قطعی شده یا توانستهاند با رشوه دادنها و تمهیدات عدیده برقرارش کنند، اما انگلیسیها با حضور ملت ایران در صحنه بهشدت تحقیر شدند و در واقع ضربه خوردند. این کنشگری ملت ایران ناشی از وجود توانمندیهایی است که ما میتوانیم از آنها بهعنوان مولفههای تمدنساز یادکنیم. به همین دلیل انگلیسیها به طرف کسی رفتند که بتواند بیش از سایر گزینهها و دیگران به تحقیر ملت ایران بپردازد. انتخاب رضاخان با هدف تحقیر ملتی با سابقه تمدنی بسیار طولانی بود که (شما هم اشاره کردید) همچنان نیروهای تمدنسازی دارد. وقتی این عنصر قلدر فحاش بیسواد و فاقد هرگونه ادراک متمدنانه را بهعنوان شاه مملکت گماشتند، تحقیر را در بالاترین سطح رواداشتند. آنها با تحقیر ملت ایران میخواستند به آنها برسانند که شایسته چنین شخصی هستید. سپس به او ماموریت دادند که جامعه ایرانی را شخم بزند یعنی هرچه را که به ملت ایران هویت میدهد نابود سازد.
منبع: روزنامه جام جم