گفتگو با نادیا فرجی، بازیگر و کارگردان نمایش «یه روز دیگه»

مرگ اندیشی، به جای مرگ هراسی

نادیا فرجی، کارگردان و بازی با نمایش یه روز دیگه در تالار-کارگاه نمایش و بعد سایه تئاتر شهر، سومین اثری است که اجرا می‌کند. نخستین نمایشی که او روی صحنه برد، نمایش «خواب آرام» بود که متن آن را هم خودش نوشته بود.
نادیا فرجی، کارگردان و بازی با نمایش یه روز دیگه در تالار-کارگاه نمایش و بعد سایه تئاتر شهر، سومین اثری است که اجرا می‌کند. نخستین نمایشی که او روی صحنه برد، نمایش «خواب آرام» بود که متن آن را هم خودش نوشته بود.
کد خبر: ۱۳۷۳۹۰۲
نویسنده رضا آشفته - منتقد و روزنامه نگار

این نمایش درسال ۹۵ در خانه نمایش اجرا شد. دومین نمایش این کارگردان، «زخم زیبای زمانه» نام داشت که در سالن مهر حوزه هنری سال ۹۸ اجرا رفت، نمایشی که نوشته علی اصغری بود.

او حالا با «یه روز دیگه» صحنه تئاتر را دوباره دراختیار گرفته است، در این گفت وگو از این نمایش و چگونگی اجرای آن از نگاه کارگردان گفته ایم.

انگیزه نوشتن «یه روز دیگه» چگونه ایجاد شد؟

در زمانی که مقطع لیسانس دانشگاه در حال تحصیل بودم که حدودا ۱۵ دقیقه از نمایشنامه «مرگ در می‌زند» وودی آلن را به عنوان کار کلاسی ام ارائه دادم و از همان سالها به این نمایشنامه و باقی آثار وودی آلن علاقه پیدا کردم. این مساله باعث شد جرقه ای در ذهنم شکل بگیرد که در آینده این نمایش را اجرا کنم، هدف من خود نمایشنامه بود نه اقتباس یا برداشتی آزاد از این نمایش. سه سال قبل، پیش از شروع کرونا تصمیم گرفتم نمایش را به صورت اقتباسی و برای اجرای عموم کار کنم که ماحصل آن شد نمایش «یه روز دیگه».

متن طی چه فرآیندی نوشته شد؟

از زمان دانشجویی، نمایشنامه را دوست داشتم و سه سال قبل، پیش از شروع کرونا تصمیم گرفتم یک نمایش نامه را کار کنم، متن‌های زیادی را خواندم ولی هیچ کدام مرا از لحاظ ذهنی درگیر نکرد که در من برای کار کردن، ایجاد انگیزه کند. تصمیم گرفتم نمایشنامه مرگ در می‌زند وودی آلن را به شکل اقتباسی و ایرانیزه روی کاغذ بیاورم تا در فرصتی مناسب کار را روی صحنه ببرم.

آیا از ابتدا مشخص بود که متن را خودتان کارگردانی می‌کنید؟

بله از ابتدا مشخص بود چون قبل از این کار، دو نمایش دیگر هم کارگردانی کرده و توانسته بودم از عهده اش بربیایم، من فقط بازیگرم و تا کنون هر فعالیتی که طی سالها در کارنامه ام داشتم بازیگری بود برای همین چند سالی بود که احساس می‌کردم می‌توانم از عهده ی کارگردانی بربیایم و زمانیکه در حال نگارش متن بودم همه انگیزه ام برای نوشتن کارگردانی توسط خودم بوده.

گزینش بازیگران چگونه اتفاق افتاد؟

زمانی که در حال نگارش بودم متن را برای خودم و الهه پورجمشید نوشتم زیرا انتخاب بازیگران در ذهنم صورت گرفته بود. خانم پورجمشید در سال ۹۵ در نمایش خواب آرام با من همکاری کرده بود و من از همان سال نسبت به او شناخت داشتم، بعد از آن همکاری من سه کار از خانم پورجمشید دیدم برخلاف نقشی که در نمایش خواب آرام داشتند من با جنس بازی کمدی و طنزشان آشنا شدم و به توانایی شان در خلق تیپ و کاراکترهای اینچنینی پی بردم. از همانجا بود که وقتی در حال نگارش متن این نمایش بودم تصمیم گرفتم برای شخص الهه پور جمشید این کاراکتر نوشته شود و مقابل اش هم با بازی خودم باشد.

یک نظر وجود دارد دال بر اینکه اگر بازیگرانی همزمان بخواهد خودش را کارگردانی کند، اثرش یا در نمی‌آید یا چندان جالب نمی‌شود؛ شما چرا تن به این شرایط ناممکن و دشوار دادید؟

بله فرمایش شما کاملا به جاست چون بازیگری مقوله ای است که تماما باید در اختیار نقشت قرار بگیری و شش دانگ وجودت را در کار بگذاری تا بتوانی به بهترین شکل نقش را خلق کنی و اگر قرار باشد انرژی ات را میان بازیگری و کارگردانی تقسیم کنی قطعا تمرکزی که برای خلق یک کاراکتر به عنوان بازیگر و در نهایت مدیریت و طراحی و کارگردانی را که قرار است از بیرون به عنوان کارگردان داشته باشی، نخواهی داشت، اما با توجه به اینکه این متن را سه سال قبل برای خودم و الهه پورجمشید نوشته بودم و دقیقا می‌دانستم قرار است چه اتفاقی در رابطه بازیگری بین من و او و خلق شخصیت‌های نمایشی بیفتد، تا حدودی کار را برایم راحت تر کرد‌. به خیلی از میزانسن‌ها و تصویرسازی‌ها هنگام نگارش متن رسیده بودم مثل استفاده ابزاری و خلق تصویرسازی از تخمه که در کار مشاهده کردید. از همان ابتدای نوشتن نمایشنامه به این عناصر رسیده بودم و حتی جایش و طرز استفاده این ابزار در کارم را لحاظ کرده بودم. زیرا هنگام نوشتن در ذهنم کارگردانی و تصویرسازی انجام میدادم. همانطور که در دو کار قبلی ام این امکان برایم فراهم شد که با خانم پورجمشید پارتنر باشم، این تجربه باعث شد که راحت تر برخورد داشته باشم با خلق شخصیت حمیرا به عنوان بازیگر و کارگردانی اثر.

در جریان نوشتن و تمرین چقدر آثاری چون مرگ در می‌زند وودی آلن یا مهره هفتم اینگمار برگمن مد نظرتان بوده است؟

قطعا که این نمایشنامه برداشتی آزاد و یک اقتباس از مرگ در می‌زند وودی آلن است زیرا من با نمایشنامه‌های او آشنایی داشتم که توانستم این اتفاق را به وجود بیاورم، از همان ابتدا قصد داشتم که این نمایش به فضای کارهای ایرانی نزدیک باشد البته نه اینکه از مشخصه‌های کارهای ایرانی در نمایش استفاده کنم ولی سعی در ایرانیزه شدن داشتم تا به فضای امروز نزدیک باشد. همانطور که میدانید در نمایش مرگ در می‌زند کاراکترها مرد هستند و من آنها را تبدیل به زن کردم و سعی من این بوده که از ویژگی‌های نمایش ایرانی در اثر استفاده کنم.

چقدر حضور الهه پورجمشید در زمینه طنز شدن کار تاثیرگذار بوده است؟

قطعا که حضور خانم پورجمشید از همان ابتدا، با توجه به اینکه من با جنس بازیگری شان آشنا بودم در نوشتن شوخی و طنزهای نمایشنامه تاثیرگذار بوده حتی یک سری از شوخی‌هایی که مربوط به فضای امروز و اتفاقات روز می‌شود، ما در طول تمرین به آنها رسیدیم که تاثیر خیلی زیادی در به وجود آمدن لحظه‌های کمدی و طنز اثر نمایشی داشته است.

خودتان را در جریان بازی چگونه هدایت و کنترل می‌کردید؟

من ذاتا بازیگر هستم، درسش را خوانده ام و سالها فعالیت حرفه ایم در این زمینه بوده ولی از زمانی که نوشتن و کارگردانی را شروع کردم هنوز در مرحله آزمون و خطا و در حال یادگیری هستم. با اینکه فقط بازیگر هستم اما نوشتن و کارگردانی را مشق می‌کنم. زمانی که نوشتن را شروع کردم تمام فکرم پیش بردن نمایشنامه در چارچوب و ساختار درست نوشتن بود، چون من ذاتا بازیگر هستم و همیشه خود را در مقام بازیگر دیده ام و تلاشم در این سالها تجربه اندوزی بوده در نوشتن خود را جای شخصیت‌های نمایش می‌گذارم و از اندک تجربه و آموخته‌هایم در بازیگری استفاده میکنم در خلق شخصیت و کاراکتر نمایش و سعی بر آن میکنم تا اتفاق‌ها را در ارتباط با شخصیت‌های نمایش رقم بزنم و قطعا می‌دانم خط داستان و قصه ای که میخواهم چیست، خواسته ام را در قالب و وزن بازیگری جلو می‌برم. این کار شاید اتفاق غلطی در نوشتن باشد ولی من بر اساس تجربیات شخصی که داشتم انجام دادم و در نوشتن به آن رسیده ام.

از ابتدا در اثر نمایشنامه ای و نوشتاری من به عنوان بازیگر کار را جلو می‌برم زمانی که می‌خواهم به عنوان بازیگر در کار حضور داشته باشم و کار را به روی صحنه ببرم برایم راحت تر میشود رسیدن به نقش و نحوه برخورد کاراکتر با شخصیت‌های دیگر نمایش و اتفاق‌های نمایشی و تحلیل شخصیت. از همان ابتدا روی کاغذ برایم تمام این اتفاقات می‌افتد و برایم خیلی راحت است برخورد با اثری که خودم در آن بازی هم میکنم.

چه مدت تمرین کرده اید و در مسیر تمرین‌ها چقدر تغییرات داشته اید؟

ما برای این نمایش دو پروسه طی کردیم، در ابتدا ما باید قطعیت اجرایی می‌گرفتیم که در پروسه ی زمانی ۲ ماه تمرین به بازبینی کیفی کار که توسط مدیران مجموعه تئاتر شهر انجام شد و کار را به عنوان یک اثر نمایشی صحنه ای پذیرفتند رساندیم. این پروسه زمانی دو ماهه زمستان پارسال( سال۱۴۰۰) که همه درگیر امیکرون بودیم تمرین نمایش را داشتیم.

چون من این اثر را سه سال قبل به نگارش درآورده بودم همه جوانب کار از جمله میزانسن تا انتخاب و هدایت بازیگر برایم واضح بود، توانستیم در زمان کوتاه ۲ ماهه کار را برای بازبینی جمع کنیم و به سرانجام برسانیم و بعد از قبولی کار در بازبینی وظیفه من به عنوان شخصی که برای اولین بار نمایش اش در تئاتر شهر به روی صحنه می‌رود سخت تر شد چون با توجه به استقبال گسترده ای که مخاطبان از اجراهایی که در سالن‌های خصوصی انجام می‌گیرد دارند، هنوز هم تئاتر شهر برایم در اولویت و جایگاه ویژه ایی دارد. آن زمان احساس کردم وظیفه سنگینی در قبال تماشاگرانی که در یک مجموعه حرفه ایی می‌آیند و به تماشای نمایش می‌نشینند دارم، پس تصمیم گرفتم اتفاقی جدی تر و حرفه ای تر نسبت به بازبینی را در کار رقم بزنم ، نمی‌دانم تا چه حد این اتفاق در اثر افتاده ولی همه ی تلاش من، خانم پورجمشید و دیگر عوامل بر این بوده که اثری درخشان ارائه شود.

گزینش سالن کارگاه نمایش چقدر در نهایی شدن شکل و میزانسن اجرا تاثیر گذاشته است؟

گروه‌های اجرایی که در طول سه سال پاندمی‌کرونا مجبور به لغو اجراهای خودشان شدند و یا گروه‌هایی که زمان طولانی اجرایی نداشتند همه در نوبت اجرا قرار داشتند و بنده هم این روند که متنی برای خوانش، تمرین، بازبینی بوده مثل همه ی گروه‌ها که پیش از اجرا این پروسه را پیش می‌برند. از همان ابتدا می‌دانستم که به دلیل ترافیک اجرایی و منتظر بودن گروه‌ها طی این یک سال و لغو چند باره ی اجراها، من در کارگاه نمایش اجرا خواهم رفت و با این آگاهی که سالن دیگری در اختیار نخواهم داشت یا باید برای خالی شدن سالن بزرگتر برای اجرا مدت زمان زیادی صبر می‌کردم یا به کارگاه نمایش بسنده می‌کردم.

چون میدانستم که در کارگاه نمایش اجرا می‌رویم خیلی از میزانسن‌های نمایش بر اساس محیط آنجا چیده شده بود و قطعا در اجرایی که روی صحنه رفته است تاثیر داشته.

در شیوه اجرایی تان چقدر به هراس از مرگ بها داده اید؟

چه در زمانی که متن را می‌نوشتم در مقام نویسنده و چه زمانی که کار را کارگردانی کردم که هر کسی می‌تواند نگاه خاص و منحصر به فرد خودش را نسبت به هر متنی داشته باشد در شیوه اجرایی. من در هر دو مرحله، زمانی که داشتم کار را جلو می‌بردم به هیچ عنوان نخواستم هراس از مرگ را در اثر نمایشی به تصویر بکشم ، بر عکس من هراس از زندگی را در این نمایش نشان می‌دهم، ترس از نوع زندگی که آدم‌ها برای خودشان انتخاب می کنند و سرنوشتی که برای خود رقم می‌زنند. اگر دقت کنید غیر از ابتدای نمایش که در موقعیت نمایشی، هر فرد در خانه یا محل کار با همچین موقعیتی رو به رو شود که کسی از جایی مثل شومینه یا هر جایی غیر از در ورودی وارد خانه اش شود ترسی در فرد ایجاد می‌شود فارغ از اینکه ما بدانیم شخص مقابل دزد است یا شعبده باز یا دوستی که دارد با او شوخی می‌کند، کاراکتری مثل مرگ در هر موقعیتی که قرار بگیرد آن لحظه ی نمایشی برایش یک ترس را به وجود می‌آورد. در نمایش من هم غیر از پنج دقیقه اول که حمیرا سعی دارد از آن کاراکتری که به یکباره وارد خانه اش شده فرار کند و بعد از آن با جبر به محیط نمایشی برمی‌گردد دیگر در ادامه ترسی از روبه رو شدن با مرگ را ندارد. حتی زمانی که به هویت واقعی کاراکتر که مرگ است و آمده جانش را بگیرد و او را با خودش ببرد پی می برد حرفش این است که ترسی از مرگ ندارم و مرگم را می‌پذیرم. او فقط یک روز زمان برای سر و سامان دادن به اوضاع زندگی اش درخواست می‌دهد، برای آدم‌هایی که در زندگی حمیرا هستند و او را برای رفتن دچار شک و ترس و دودلی میکنند و گرنه خود حمیرا دنبال این رفتن و رهایی ست و ترسی از مردن ندارد.

طراحی به ظاهر فانتزی است و همخوان با ذهنیت مرگ؛ چقدر برایتان دوری از زندگی یا باور آن ملاک شده است؟

من زمانی که متن را می‌نوشتم دقیقا می‌دانستم که چه می‌خواهم و اتفاقا تنها چیزی که طبق تصورم پیش نرفت طراحی صحنه بود. البته مد نظر شما در سوال طراحی در کل اثر است ولی من در مورد طراحی صحنه توضیح مختصری بدهم، زمانی که من این نمایشنامه را می‌نوشتم کاملا طراحی رئال در نظر داشتم، یعنی یا هیچ طراحی نباشد و با یک صحنه خالی که فقط چند آکسسوار در شیوه ی طراحی ست پیش ببرم و یا طراحی کاملا رئال برایش در نظر میگیرم مثل طراحی رئال از یک آپارتمان یا سوئیتی کوچک که مربوط به سکونت حمیرا می‌شود. اما زمانی که در تمرین و اجرا قرار گرفتیم به پیشنهاد طراح صحنه ی نازنینم آقای علیرضا خضری که به نظرم خیلی طراحی درستی را انجام داد که به این طراحی که اکنون در اجرا دیدید رسیدیم،کمی‌فانتزی ست و از فضای رئال دور است که خیلی کاربردی در جهت شیوه ی اجرایی من انجام شد. همانطور که نمایش را دیدید و با فضای کار آشنا هستید یک فضای مجزا از خانه ایی که حمیرا در آن هست داریم، فضای فرار و تعقیب و گریز مرگ و حمیرا که طراح کار آن را به درستی و کاربردی در جهت پیشبرد هدفم از نمایش به اجرا درآورد.

لباس حمیرا واقعی است و البته خانم مرگ هم به همچنین؟ چرا باید این دو واقعی باشند؟

عناصر نمایشی مثل لباس ، نور، موسیقی، گریم و صحنه یا هر چیز دیگری با وجودی که کارگردان یک اثر نمایشی باید آن را تایید و از فیلتر شخصی اش عبور کند اما به نظرم ، من در مقام کارگردان در این سه اثری که تجربه اش داشتم، اگر کار به متخصص و بلد کار آن عنصر نمایشی سپرده شود نتیجه ی مطلوب تری خواهد داشت. من در مورد طراحی لباس اثر که خانم مژگان عیوضی آن را انجام دادند با توجه به سابقه ی زیادی که در طراحی لباس دارند کار را کاملا به عهده اش گذاشتم چون نگاه او در طراحی لباس به نظر من خیلی نزدیک بود، لباس را خیلی واقعی و زمینی میدیدند حتی در طراحی لباسی که برای مرگ وجود داشت هم این دیدگاه وجود داشت، شاید به دلیل این باشد که من اثر نمایشی ام را یک کار رئال می‌بینم.

چون در کلیت اتفاق یک امر واقعی ست و ما هر کدام در طول شبانه روز ممکن است با این موقعیت روبرو شویم شاید بارها با کسانی مواجه شدیم که در کما بودند، تصادف کرده اند و بیهوش بودند یا بیماری سختی داشتند و جنگیدند و مرگ از آنها دور شده. اتفاقی شبیه غرق شدن یا زیر آوار ماندن. همه ی این اتفاق‌ها ممکن است در طول شبانه روز برای هر کدام از ما بیفتد چون یک اتفاق واقعی ست برای همین عناصر را کاملا واقعی طراحی کردم. کاراکتر حمیرا یک شخصیت واقعی مثل افراد جامعه ست که زندگی می‌کند و دغدغه دارد، با موانعی در گذشته و حال روبروست، آرزوهایی برای آینده دارد مثل پولی که در بانک به اسمش در آمده و تصمیم دارد بخشی از آن را خرج خودش کند اما در واقعیت این اتفاق برایش رقم نمی‌خورد زیرا مرگ به او این اجازه را نمیدهد و با توجه به خط داستانی پول را خرج خانواده اش میکرد.

خط داستان، آدم‌ها، شخصیت و قصه همه کاملا واقعی اند و عنصر نمایشی کمک می‌کند به واقعی تر شدن حمیرا، مرگ و کل اثر در صحنه. به پیشنهاد خانم عیوضی لباس این دو کاراکتر را کاملا واقعی در نظر گرفتیم. از نظر خودم کاراکتر مرگی که نوشتم و خلق کردم با بازی خانم پورجمشید خیلی دوست دارد تا آدم بودن را تجربه کند و در واقع در نوع دیالوگ‌هایی که می‌گوید و رفتاری که دارد خیلی سعی کرده زمینی و واقعی باشد، مرگ به خودی خود یک اتفاق واقعی ست که در دنیا برای همه رقم می‌خورد.

موسیقی بنابر طبع درونی شخصیت انتخاب شده یا در القای حساسیت متن گره گشا هستند؟

در طول تمرین‌هایی که داشتیم فرصت اینکه یک متخصص و آهنگساز بیاورم که بر اساس اتفاق‌هایی که در اثر می‌افتد و شخصیت‌هایی که وجود دارد، کاری ساخته شود. شاید می‌توان گفت کوتاهی و نقطه ضعف کار من بوده در آن فرصتی که در اختیار داشتم نتوانستم انجام دهم ولی اگر قرار باشد این نمایش را در زمان دیگری کار کنم و یا مجدد اجرا ببرم قطعا یک آهنگساز همکاری می‌کردم و میخواستم تا برای نمایش موسیقی بنویسد. در فرصتی که داشتیم سعی کردم به انتخاب خودم و پیشنهاد گروه موسیقی نزدیک به فضا را انتخاب کنیم چون من به کار گروهی و اینکه در اثر همه ی افراد مجموعه باید نظرشان را بدهند و در تولید اثر دخیل اند معتقدم، سعی کردیم درست ترین انتخاب برای کار در موسیقی شکل بگیرد که امیدوارم در انتخابش موفق بوده باشیم.

مخاطب با مرگ هراسی و مرگ اندیشی چه میانه ای دارد؟

مرگ چیزی ست که ما به عنوان آدم‌های واقعی در زندگی بارها با آن روبرو شدیم و بهش فکر کردیم. مرگ هراسی و مرگ اندیشی چیزیست که هر روزه به صورت خود آگاه و ناخودآگاه درگیرش هستیم. نمایش چیزی نیست جز بازسازی اتفاق‌های واقعی روی صحنه به شیوه‌های اجرایی مختلف در نوشتار و اجرا چون چیزیست که وجود دارد و جزئی جدایی ناپذیر از زندگیست. البته در اثر نمایشی من مرگ اندیشی شکل گرفته نه مرگ هراسی. حتی در طول نمایش تکرار می‌کنم که نمی‌خواهم مرگ هراسی را نشان دهم بلکه بالعکس هدفم ایجاد یک اندیشه بوده که نمی‌دانم تا چه حد موفق عمل کرده ام.

بجای اینکه از مرگ بترسیم و بخاطرش دست به یک سری کارها بزنیم یا نه چون نگاهمان به مقوله مرگ از کودکی و توسط خانواده و محیطی است که رشد میکنیم و تفکری که به عنوان انسان شکل می گیرد. نگاه‌های اعتقادی، مذهبی که از همان دوران اندیشه مان نسبت به مرگ رقم می‌خورد. نگاه هر کدام از ما به مرگ متفاوت است درست مثل نگاهمان به مقوله ی زندگی.

اندیشه ما که مرگ چیست و چه زمانی با آن مواجه می‌شویم برای هر شخص متفاوت رقم می‌خورد شاید یک نفر مرگ را پایان بداند و رهایی و دیگری مرگ را آغاز بداند و تولد و دیگری عذاب.

در این نمایش می خواهم بگویم که مخاطب عزیز به هر صورتی که مرگ را نگاه می‌کنی به خودت مربوط است فقط به یک چیز دقت داشته باش، مدل زندگی و لذت‌هایی که از زندگی می‌توانی ببری و بخاطر خیلی چیزها از خودت دریغ کردی دیگر وقتی نیست هر چیزی که مد نظرت است انجام بده و پیش برو چون دیر یا زود این اتفاق رقم می‌خورد. من بیشتر در این نمایش خواستم ترس از زندگی را به تصویر بکشم با توجه به شرایط جهان و درگیری‌های اقتصادی و اتفاقاتی که هر روزه شاهدش هستیم و به نوعی همه تجربه اش می‌کنیم لذت بردن از خوشی‌های اندک زندگی به نحو احسن و مدیریت صحیح دغدغه‌هایمان و مسیر زندگی را جوری رقم بزنیم که با همین شرایط کم معنای واقعی خوشی در زندگی را درک کنیم، سخت است ولی محال نیست.

لهجه مشهدی فقط جنبه طنز و خوشمزگی بیانی دارد یا اینکه عمدی در این انتخاب است؟

زمان نگارش شخصیت حمیرا تصمیم برای شهرستانی بودن اش داشتم با توجه به خط داستان و اتفاقاتی که در مسیر نمایش برایش می‌افتد باید از یک شهرستانی می‌آمد و موقعیت‌های کاری که در تهران وجود دارد مثل خود بنده که شمالی هستم ولی به دلیل بستر مناسبی که در شهر‌هایمان وجود ندارد سالهاست به تهران آمدیم. پس شخصیت حمیرا دور از این جامعه ایی که به اجبار به شهرهای بزرگ کوچ کردند نیست.

شخصیت حمیرا که پرستار است و شاید در همان سالهای دانشجویی به تهران آمده کار کرده و ماندنی شده است. طبق خط داستانی و نوع شخصیت پردازی و کاراکتری که برای حمیرا در نظر داشتم که در داستان و دیالوگ‌ها بهش اشاره می‌شود، اما برای رسیدن به اینکه اهل کدام شهر باشد به قطعیت نرسیده بودم که در طول تمرین به مشهدی بودن نقش رسیدم. در دو هفته ی اول تمرین حمیرا بدون لهجه تمرین می‌شد، لهجه یکی از ویژگی‌های شخصیتی می‌تواند باشد برای خلق کاراکتر روی صحنه. به عنوان بازیگر معتقد هستم که می‌شود از این ویژگی و ابزار برای ایجاد موقعیت نمایشی بهره برد و کمک کننده ی خوبی می‌تواند باشد برای ایجاد تفاوت و خلق شخصیتی با پارامترهای متفاوت مثل لهجه، در دنیایی که میلیون‌ها کاراکتر واقعی وجود دارد که ویژگی‌های منحصر به فرد خودشان را دارند از جمله ویژگی‌های جسمی‌و روحی و روانی و اعتقادی که تفاوت‌ها را خلق میکند و ما آنها را از فیلتر شخصی خودمان و بازیگر عبور دهیم و روی صحنه زنده اش کنیم، میتوان تعداد نامحدودی شخصیت و کاراکتر بسازیم که فقط تبدیل نشویم به لحظه پردازان خوب بلکه تبدیل شویم به شخصیت پردازان خوب.
این شخصیت می توانست با هر لهجه ی دیگر مثل شیرازی، شمالی، اصفهانی اجرا برود، بنده چون در کارنامه ی بازیگری ام صحبت با لهجه مشهدی نداشتم خواستم این تجربه را داشته باشم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها