مسعود کیمیایی در اینجا با احضار برخی عناصر و نشانههای وسترن و ترکیب آن با جدال فرد در برابر جمع، بهعنوان یکی از کشمکشهای درام، فیلمی خوشرنگ و لعاب خلق میکند.
اثری که قهرمانش زخمی دشنههای خیانت رفیق نارفیقش صادقخان و نوچههایش میشود و پاشنهاش را برای انتقام جوانی دزدیده شدهاش ورمیکشد.
یکی از مشهورترین سکانسهای فیلم آنجاست که رضای زخمی بعد از ناکار کردن یکی از نوچههای صادق خان در یکی از پارکینگهای تهران، سوار بر یکی از اسبهای آنجا میشود و درحالیکه قطرات خونش روی کفش ورنی سفید و سیاهش میچکد، به دل شهر شلوغ امروزی میزند.
وسترن شرقی کیمیایی و ناهمگونی حضور مرد اسبسوار در مدرنیته قصه و در محاصره ماشینها، ضمن اینکه اصالتخواهی و تعلق خاطر به سنتهای موردعلاقه فیلمساز را یادآوری میکند، مستعد یک حماسه سینمایی هم است؛ بهویژه با موسیقی رزمی فریبرز لاچینی و عبور سوار زخمی از میدان فردوسی.
وقتی رضا با وجود زخم و خون، با چابکی اسب میراند و بعد از سکندری خوردن بهخوبی آن را مهار میکند و به راهش ادامه میدهد.
انگار شمایلی امروزی از قهرمانان شاهنامه است و بهخاطر مهارت و دلیریاش شعرها از فردوسی به یاد میآوریم، از جمله: که این شیر بازو گو پیلتن/ چه مردست و شاه کدام انجمن/ که بگشاد زینگونه تیر از کمان/ چه سنجد به پیش اندرش بدگمان/ ندیدیم زیبندهتر زین سوار/ به تیر و کمان بر چنین کامگار.
علی رستگار - گروه فرهنگ و هنر روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد