اتحادیه اروپا در وضعیت کما قرار دارد. این گزاره را بارها از زبان تحلیلگران و حتی سیاستمداران در کشورهای مختلف اروپایی شنیدهایم. برخی تحلیلگران از این نیز فراتر رفته و با چینش مولفههایی مانند تحقق برگزیت (خروج رسمی انگلیس از اروپای واحد)، رشد جریانهای ملیگرایانه در فرانسه و آلمان و بیتفاوتی بسیاری از شهروندان اروپایی نسبت به بنیانها و قواعداولیه شکلدهنده این مجموعه، سقوط و انهدام اروپای واحد را پیشبینی میکنند. نارضایتی عمومی شهروندان اروپایی از بحرانهای امنیتی و اقتصادی اروپا، با رشد تصاعدی ملیگرایی در قاره سبز عجین شده است.
در کشور فرانسه، ژان مارین لوپن، رهبر جریان ملیگرای راست افراطی، حتی پس از شکست مقابل مکرون، برای فتح کاخ الیزه و بیرون راندن رئیسجمهور ناتوان و حداقلی فرانسه از قدرت خیز برداشته است.
ملیگرایان اروپایی از جمله لوپن بارها اتحادیه اروپا را به یک زندان تشبیه کرده و خواستار بر هم زدن قواعد جاری در این مجموعه و بازگشت به ملیگرایی هستند. واقعیت این است اروپای واحد، امروز نهتنها در بحران و بنبست، بلکه در یک قدمی سقوط قرار گرفته است. در سال۱۹۵۷ میلادی و با امضای توافقنامه مشترک اقتصادی رم میان ششکشور اروپایی، اتحادیه اروپا پیریزی شد. سرانجام سال ۱۹۹۳، توافق ماستریخت چارچوب قانونی اتحادیه اروپا را تعیین کرد. در سال ۱۹۸۵ میلادی پیمان شنگن به امضای اولیه پنج کشور اروپایی رسید و سپس به سراسر اروپا گسترش یافت. واحد پول یورو نیز سال ۱۹۹۹ به عنوان واحد پول مشترک اروپا تعریف شد. از ۲۸عضو اتحادیه اروپا، هم اکنون ۱۹کشور عضو منطقه یورو هستند. سران غربی هرگز تصور نمیکردند در عرض کمتر از ۲۵سال، شاهد گذار شهروندان از ساختارهای اولیه اتحادیه اروپا و منطقه یورو باشند.
در حال حاضر، انگلیس دیگر در اتحادیه اروپا عضویت ندارد. در فرانسه نیز مکرون به یکی از آسیبپذیرترین سیاستمداران اروپایی تبدیل شده است. بسیاری از معترضان فرانسوی اساسا دوگانه مکرون- لوپن را بدترین دوگانه انتخاباتی ممکن قلمداد کرده و تاکید داشتند کشورشان باید خود را برای پذیرش دولتی ضعیف، حداقلی و ناتوان که با آرای سلبی شهروندان (و نه آرای ایجابی آنها) انتخاب شده، آماده کند. این پیشبینی اکنون به وقوع پیوسته است. بدون شک مارین لوپن و همراهانش، از لشکر ۴۲درصدی طرفدارانشان بهسادگی نخواهند گذشت. ملیگرایان قلب اروپای واحد و منطقه یورو را هدف قرار داده و در شبکهسازی در سراسر کشورهای عضو و غیرعضو در اتحادیه اروپا با سرعت عمل کردهاند. رشد آرای ملیگرایان در انتخابات ریاستجمهوری فرانسه معلول همین شبکهسازی قوی است. در مقابل، احزاب سنتی در اروپا که گردش قدرت همواره میان آنها جریان داشته است، اکنون باید در گوشهای نشسته و نظارهگر تخریب سنگ بنایی باشند که خود، آن را بنا نهادهاند. به نظر میرسد ماجرا به این نقطه نیز ختم نشود و در آینده شاهد شکلگیری معادلات پیچیدهتری در اروپا باشیم.
حنیف غفاری دکترای روابط بینالملل / روزنامه جام جم