غیر از این که او نویسنده و استاد دانشگاه تهران بود، زبان انگلیسی را بهخوبی بلد بود، شنا و اسبسواری میدانست، حواسش به مسائل روز و نقدهای اجتماعی بود، موسیقی خوب میشنید و... اما متفاوت شدن، یک اتفاق ناگهانی نیست. شخصی مثل سیمین خانم خودش هم متفاوت زندگی میکرده که حاصلش کلی افتخارات «اولین» شده، بدون آن که غرور و خودبینی بزرگی او را فرا گرفته باشد.
در دامان مهماننوازی او
آنقدر خاطرهها از رفت و آمد به خانه مشهور دزاشیب، بنبست ارض، زیاد است که واضحترین نتیجهگیری، مهماننوازی سیمینخانم است.
حالا چه خودش تعریف کند که عالیه خانم (همسر نیمایوشیج) چندان اهل مهمان نبود و من به نیما پیشنهاد کردم مهمانهایش را همیشه به خانه ما بیاورد و چه منصور اوجی تعریف کند که یک بار، پس از مرگ خواهرش که داغ بزرگی بر دلش گذاشته بود به خانه او میرود و میبیند سیمین با او جوری برخورد کرده که میتواند بلند بلند بخندد و چند دقیقه بعد، پس از خواندن شعرش در غم از دست دادن خواهرش، همان سیمینی که چنان عمیق اندوه را از دلش برده بود، پای این شعر گریه میکند.بعضی از خانهها، بعضی از آدمها، رنگ دیگری به دنیای ما میزنند و دریچهای از جنس صبح، برایمان میگشایند.
درسخواندن در آمریکا
از وقتی مدرسه رفت زبان انگلیسی را دوست داشت. حتی خواهرش، ویکتوریا دانشور تعریف میکند وقتی هنوز سنش زیاد نبود، هر انگلیسیزبانی که به شیراز میآمد، سیمین را هم پیش او میبردند تا با هم انگلیسی صحبت کنند. شاید این همه مهارت باعث شد وقتی برای بورسیه به آمریکا رفت، دوداستان کوتاه از او به انگلیسی در مجله ادبی پاسفیک اسپکتاتور و کتاب داستانهای استنفورد به چاپ رسید. آن وقتها چاپ شدن داستان یک زن ایرانی در نشریات آمریکایی اتفاق مهمی بود و حتی بعضیها از آن با عنوان اولین، یاد میکنند. او حتی در کلاسهای نویسندگی خلاقانه والاس استگنر، رمان نویس برنده جایزه پولیتزر هم شرکت میکرده و نمایشنامهنویسی را از فیل پریک یاد میگرفته است.
حرفهای خاص استادی خاص
شاگردان و دانشجوهای سیمین دانشور، خاطرات عجیبی از او دارند. از آن خاطرهها که همه ما شاید دلمان میخواست وقتی دانشجو بودیم، یک استادی برایمان حرفهای خاص بزند تا همیشه جملات و صدایش در گوشمان بماند. مثلا صدیق تعریف، درباره کلاسهای زیباشناسی و تاریخ هنر سیمین خانم تعریف میکند که استادشان همیشه از موسیقی هم حرف میزده، هم عالیترین سطح موسیقی ایران را میشناخته و هم موسیقی شرقی و غربی را گوش میکرده. حتی گاهی از نویسندههای ایرانی شاکی میشده و میگفته: «چرا اینها اینقدر سیاهی و ناامیدی تبلیغ میکنند و چرا میخواهند خواننده را از غم و اندوه خفه کنند؟ دلم میخواهد وقتی همه در قعر ناامیدی هستند، من امیدوار باشم...» این حرفها را باید گذاشت کنار تکهکلام او در کلاسهایش که تمام دانشجوها را با تکهکلام «بچهجان» خطاب میکرد.
دانشور چه میخواند؟
سیمین دانشور فراوان اهل مطالعه بود. از ادبیات کلاسیک گرفته تا ادبیات روز جهان.
از ادبیات کلاسیک هم کم نگذاشته بود. فراوان سعدی خوانده بود، حافظ و مولوی را دوست داشت اما به نظامی و خاقانی چندان علاقهمند نبود. چون در نظرش نظامی خیلی رمانتیک بود و خاقانی هم فضلفروشانه و متصنع.
حافظ را آنقدر دوست داشت که هر شب چند بیتی از او میخواند. نثر کلاسیک هم زیاد میخواند، از تاریخ بیهقی گرفته تا ناصرخسرو.
او حتی از آثار دوره قاجار هم آثار قائم مقام فراهانی را کامل خوانده بود و هم قاآنی را و هم سفرنامه ناصرالدینشاه را.
حورا نژادصداقت - روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد