ضد، پدیده نفوذ را در بستر یک درام عاشقانه روایت میکند. این نوع روایت چگونه در ذهن شما شکل گرفت؟
تجربه من در فیلم سینمایی سیانور باعث این اتفاق شد، چون به این نتیجه رسیدم و واقعیت هم این است که یک داستان عاشقانه میتواند مخاطب را با خود همراه کند. در حقیقت دو خط عاشقانهای که در سیانور داشتیم، جزو خطهایی بود که برای مخاطب عام جذابیت داشت.
همچنین باید بگویم ذات قصه ضد، این را میطلبید. دوراهیهایی که جلوی راه سعید قرار میگیرد، یعنی اینکه به رابطه عاشقانه خود ادامه بدهد یا به وظایف و اصولی که گروهک منافقین بهعهدهاش گذاشته است، پایبند بماند نیازمند روایت یک قصه عاشقانه بود که سویه عشقی آن جنبههای انسانی را مورد چالش قرار بدهد و ارتباطش با حزب جمهوری و گروهک منافقین را از سر وظیفه به چالش بکشد. در حقیقت انتخابهایی که سعید میکند، میتواند شخصیتش را برای مخاطب مشخص کند.
پیشنهاد اینکه خط روایت عاشقانه داستان پررنگ شود برای امیرعباس ربیعی بود. در حقیقت فیلمنامه دوم زمانی نوشته شد که امیرعباس ربیعی به عنوان کارگردان انتخاب شده بود، البته ایشان فیلمنامه اول را هم دوست داشت.
شاید بتوان گفت انفجار دفتر حزب، بهانهای برای روایت قصه ضد بوده است.
بله. مقطع تاریخی ۱۴ اسفند تا ۷ تیر مقطعی بسیار ملتهب و مهم در تاریخ انقلاب است، یعنی گروهک منافقین در آن زمان شمشیر را به اصطلاح از رو بسته و درگیری مسلحانه را آغاز کرده بود. از سوی دیگر قصد داشتیم با نمایش انفجار حزب جمهوری، ذات سازمان ، مناسبات و مراوداتش را با دولت وقت تبیین کنیم.
در حقیقت شناساندن شهید بهشتی و افکار ایشان ابتدا جزو اهداف ما بود اما پس از مدتی کمرنگ و کمرنگتر شد، چراکه به این نتیجه رسیدیم اگر بخواهیم شخصیت شهید بهشتی را برای مخاطب تبیین کنیم، باید به ماجراهای مفصلی میپرداختیم که از حوصله فیلم سینمایی خارج میشد.
آیا برای پرداختن به تفکرات شهید بهشتی در این فیلم ملاحظاتی صورت گرفته است؟
خیر. در مقطعی که قصه ضد روایت میشود، مسائلی درباره شهید بهشتی و افکارش وجود نداشت به عنوان مثال، زمانی که ایشان از آلمان به ایران برمیگردد یک دوره شش ماهه بحرانی را پشت سر میگذارد که ارتباطی به مقطعی که ما قصه ضد را روایت میکنیم، ندارد.
در اخبار رسمی پروژه به این نکته اشاره شده بود که داستان ضد در بستر التهابات کشور در تابستان ۱۳۶۰ میگذرد. سوالی که اینجا مطرح میشود این است که شخصیتهای این فیلم باتوجه به قصه واقعی آن تا چه اندازه تخیلی هستند و آیا مابهازای بیرونی دارند یا نه؟
تمام شخصیتهای فیلم تخیلی هستند، البته ممکن است مابهازایی در حزب جمهوری بوده باشد ولی ما بنای ایجاد شباهت نداشتیم به عنوان مثال، شخصیتی مانند فتحی بهگونهای طراحی شده که به واسطه او تفکرات شهید بهشتی را به مخاطب میشناسانیم. تنها کاراکتری که مابهازای خارجی داشت و گرته برداری کردیم، امیر ذوالفقاری است که جزو گارد ریاست جمهوری بوده ،البته او هم در مقطع تاریخی که ما داستان خود را در آن روایت کردیم، نبوده و در مقطع دیگری حضور داشته است. حتی سیانور خوردن این شخصیت در زندان هم تخیل ما بود.
ماجرایی شنیدم که البته سند موثقی درباره آن وجود نداشت و آن این بود که به جز محمدرضا کلاهی، فرد دیگری از اعضای حزب جمهوری اسلامی به عنوان نفوذی حضور داشته و ما در فیلمنامه ضد این فرض را مبنا قرار دادیم و حول سعید قصه را روایت کردیم. اگر بخواهم مثال دیگری بزنم باید به مسؤول ارتباطات گروهک منافقین که در آن دوره فردی به نام افتخاری بوده ، اشاره کنم که ما برای روایت قصه ضد از شخصیت ناصر با بازی نادر سلیمانی که بسیار خوب از پس آن برآمده است، بهره بردیم که مراوادتش با سعید یادآور فعالیت افتخاری است در نهایت باید بگویم بیشتر کاراکترها، تخیلی اما فیلم در بستر واقعیت روایت شده است.
گروه فرهنگ و هنر / روزنامه جام جم