برای آغازیدن گفت و گویی شایسته و درخور بهناگاه دیدم در سطرهای زلال سپهری شناورم زیر «آوار آفتاب» و... سپهری آغازمان کرد و همسخنیمان به جان گرفتن دوستکامی بنیادین و ژرفی انجامید. به روزهایی که با مهر و هنر سبزترمان خواهد ساخت. این هنرمند پنجاهساله، سی ساله که دنیا رو با دوربین میبینه و چه متفاوت میبینه. وقتی گفت: پیشبرد گفت و گو با شماست، رفتیم به فرا واقعها و انتزاع.
انتزاع کنین و به عنوان عکاس و شاعر، «الف» رو آبستره ببینین.(الف در عرفان هم جا و معنای خاصی داره، الف قامت یار) به نظرم یک ستون نور از آسمان میباره در ظلمات زمین؛ الف رو اینجوری میبینم.
و اگه نقطه زیر «ب» بودین (که این هم معانی عرفانی و...)؟
خیلی شبیه چاه عجیبیه با دهانهای بزرگ که فراتر از زمانه مث برمودا همهچی رو میبلعه.
دال انتزاعی؟
کمر شکسته و خمیدگیاش ذهنم رو به سمت قوس ماه میبره.
«ی» که در خوشنویسی هم...؟
خوشنویسی رو دوست میدارم. قوسش مث ماهه ولی لاغره.
سین و انتزاع شما؟
چقدر کشیدهاش در نستعلیق، زیباشناسی قشنگی داره. این کشیدگی، من رو یاد آبشاری میاندازه که در انتها به آب بزرگتری میپیونده. قوسش مث اتصال آبشاره به دریا سیال و روان.
تای تمّه (تمه) در جهان آبستره؟
(در نستعلیق تا ۱۲نقطه کشیدگیداره میرزا کاظم خوشنویس دوران قاجار با اون رهاشدگی ویژهای که داشت بیش ازینها «ت» رو میکشید) شکل و شمایلش برام مث قایقه.
با این قایق کجا سفر میکنین؟
به جایی تعلق خاطر دارم که پر از سکوت باشه خیلی سرشار.
شمای آبی و شعر چترها را باید بست زیر باران باید رفت؟
عنصر من آب و سپس باده، عاشق آبم. مواجههام باهاش عجیبه. دیدنش رو ترجیح میدم. بارون که میاد، دوست دارم کنار پنجره باشم نه که برم زیرش خیس بشم. امروز (دوشنبه ۵ مهر) بابل بارونی بود. جای شما خالی چه شاعرانه بود و زیبا. دوست دارم نوازش قطرات آب رو که از آسمون نازل میشه ببینم.
آب و دنیای درونش؟
خیلی خیلی دنیای زیر آب رو دوست دارم.
از فضا و اختران هم گفتین؟
اگه بپرسین دو تا فضای عجیب و تاثیرگذار نام ببر، میگم اعماق اقیانوسها و کهکشانها.
اخوان که میگه جویبار لحظهها از تهی سرشاره؟
جویبار لحظهها برای من نقطهایه که با قایق برم در آبهای آرام و سرشار از سکوت، به عالم خیال برم و درباره جهان و آدمیان، مداقه کنم.
وقتی دست میبرین و مشتتون رو پر از آب میکنین؟
حسمیکنم با یه موجودی طرفم که کاملا زنده است، داره نفس میکشه و حرف میزنه.
و نقطه اوج این موجود (آب):
برای من صداش.
زندگی رو اگه در برابر مرگ بذاریم؟
صدای زندگی همان صدای آب روانه.
از جمله جاری آب به قول سهراب، چی میشنفین؟
صدای آب روان که من رو خیلی به وجد میاره صدای زندگیه.
اگه این قایق به ساحت اسطورهها ببره شما رو؟
میرم به اسطوره باد، وسط باد سیال و بزرگی رها بشم.
مث باد شرق که همه چی رو تغییر میده؟
آره خیلی خوبه.
و دوست دارین باد شرقی که میوزه چه چیزی رو تغییر بده؟
همیشه از بزرگترین آرزوهام بوده انسان به یه ساحت تعالی و صلح مطلق برسه.
این رویای مشترکه بزرگوار!
باد اگه من رو میبره دوستدارم اونجایی رهام کنه که آدمها با هم جنگ ندارن. به یه ساحت تعادل مطمئنه رسیدن که میدونن خدا برای بودن و... در این عالم برای همه جاگذاشته لازم بجنگن زیادهخواهی کنن.
اگه این خصلتهای ستیزهجویی و همهچیزخواهی قدرتهای بزرگ نبود؟
آدمها میتونستن زیست انسانی و مهربانانه و زیبا داشته باشن آرزوی من همینه.
آرزو و پیشگویی ادیان بزرگ الهی و فلسفی در فرجام تاریخ همینه و ناگزیر رخ میده.
امیدوارم که روزی بشر به اون نقطه برسه و اون روز، روزگار رستگاری است و دیگه در اون روز، هیچ شائبهای نیست.
در یه عکس اگه جا میشدین چه جور عکسی؟
به طور ناخودآگاه عکسهای من به سمتی رفت که گفته میشد شاعرانهاند.
ویژگی عکسهایی که بیشتر دوسشون دارین؟
یه وجه شاعرانه داشته باشن.
بهترین عکسهاتون چه از منظر مخاطبان، چه خود آرتیست؟
اونایی که سبقه ای شاعرانه دارن.
جهانی که از دوربین نگاه میکنین اگه بخشی از جهان ناپدید یا آبستره میشد و دوربین هم که ناگزیر اون رو میدید چقدر دوربین شما توی این کنش هنری شرکت داره؟
پرسش جالبیه که از آدمهای بصری میشه پرسید. از آرتیستی که با وجوه شکلی و شمایلی این جهان مواجه است. بهترین حالت اینه، آرتیستی از دوربین چونان مدیوم استفاده و نسبتش با پدیدههای دیداری جهان رو تنظیم میکنه. جهان و هستندگان رو داره با دوربین مطالعه میکنه.
فیلترینگی که در آرتیست هست؟
تصمیم میگیره هرچند بستگی به زیست و تاثیرپذیری و تاثیرگذاری آرتیست داره.
اگه جهان، انتزاعی بشه اما کسی ذهنش انتزاعی نباشه؟
باز پی شمایلهای قابل فهمتری برای نوع بشر میگرده.
اگه در یک آن، زندگیتون میشد یه رویای بیشکل، چه جور عکسی میشه این...؟
پرسشی جالب با پاسخ سخت.
بهترین لحظات زندگیم وقتی بوده که وضعیت ذهنم واقعی نبوده. اهل تخیلم. بهترین لحظاتم با خیاله.
عکسی از این جهان انتزاعی و تخیلی؟
تعلیق یک انسان در فضای میانستارهای...رها در لایتناهی ستارهها.
اگه روزی این عکس انتزاعی، واقعی بشه؟
برای من لحظه بسیار عجیب و موعودیه با همه عظمت و ابهام و تعلیقش و حس غریبش.
از فضای لایتناهی وجود که عکس بزرگی رو باز بسازین؟
حس یک انسان معلق در اون فضا در عکسی با ابعاد چندین متر.
هستی آدمی در این چنین لحظهای؟
نزدیکترین حالت رو داره به پروردگار میفهمه چقدر تنها و کوچکه این تکبر و خودبزرگبینی براش به طنز تبدیل میشه.
رنگهایی که به شما انرژی میده و دنیارو اگه میشد اون رنگی میکردین؟
تمایل دارم به طیف گرم، زرد تا قرمز! خیلی دوست دارم و به من انرژی میده و دنیا رو یه قرمز خاصی میزدم تا انرژی مخصوص و عجیبی داشته باشه. رنگیه که انسان میتونه باهاش سرشار بشه.
فصل رنگهای گرم با مهرماه آغاز میشه؛ شما و مهر؟
متولد ماه مهرم. این واژه خیلی پرمعناست و عشق هم که فصل الخطابه.
سخنی جاودانه در اینباره؟
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق. شعر تاثیرگذاری بوده از نوجوانی بارها تکرارشده برام.
اگه بخواین خودتون رو پنهان کنین؟
دوست دارم توی جنگلی مه آلوده برم توی مهها.
از دیگر عناصر طبیعی که براتون عجیبه؟
باران و دریا برام عناصر عجیبی هستن.
توی شعرها و عکسهاتون زیاد هست.
از مازندرانم و از میان جنگل و مه و دریا آمدم.
دیگه کجا باید پنهان بشین؟
در فیزیک کوانتوم هست که یه نقطه / ذره هم هست هم نیست. در اون نقطه بیبعد.
اگه الفبای شاعرانه برن، خودتون رو چه جور بیان میکنین؟
اونجاس که زبان تصویر میاد جلو و جای خالی کلمات رو پر میکنه.
عجیب قشنگ برای شما؟
مث شکلی سوررئال که آزموده نشده اما برای شما رخ بده.
در عکاسی شمای شاعر؟
این حیرت و عجیببودن در دورههایی برام مساله بوده.
وجه تاثیرگذار هنر؟
همینه که کاشف غرایب باشی. صیاد آنات عجیب با شب سپس بیاری برای مردم و نشونشون بدی به گونهای که بقیه نتونن چنین کنند.
از این کشفیات، یه سبدبشارت به کی تقدیم میکنین؟
دوست دارم به همه ابنای بشر با هر گرایش دینی و نژادی.
اگه بگن به نمایندگی از برگزیدگان به همه انسانها پیام بده از فردا در همه جهان، صلح حکمفرماست؟
این زیباترین لحظاته برام که قابل وصف نیست.
رنگینکمان سعادت رو سزاوار چهجور انسانهایی میدونین؟
به نظر باید انسان تجدیدنظری بکنه سرعت قطار زندگی به سوی پیشرفت و رفاه، انگار یا نشده یا شکست خورده...
بنا بر این باید؟
انسان دوباره به خودش بیاد همچنین قدرتهایی که برای تودهها تصمیم میگیرن.
قدرتهای حقوقی مث دولتها و قدرتهای حقیقی مث؟
آدمهایی مث استیو جابز که وقتی یه جمله میگن ارزش چیزی در دنیا کم و زیاد میشه.
در جریان بودین رونالدو در یه تبلیغ به جای کوکا، آب معدنی رو ورمیداره و ارزش کوکا فلان میلیون دلار جابهجا میشه؟
پرسش اینه که آیا باید اینها تاثیرگذار باشن؟ فکرمیکنم آدمهای مهمتری هستن و در سرنوشت بشر باید تاثیر بذارن نه یه خواننده یا فوتبالیست.
این بازی قدرتهای جهانی و سلطه رسانه است که بزرگشون میکنه تا جایی که گاهی معلم بشر میشن.
البته در جای خودشون نابغه و ویژه هستن و نمیخوام ارزششون رو کم بکنم جایگاه خودشون رو دارن.
تودهها انگار در فضای آیتی محو هستن و بدون زندگی؟
بله و این خیلی بده. به همین خاطر آرزو دارم کاش خدا سهم من رو از زندگی در روزگار دیگهای میداد.
این غربت انسان؛ این که انگار جای ما اینجا نیست؟
این برام خیلی ملموسه، چون درگیرشم یاد حافظ میافتم.
آسمان بار امانت نتوانست کشید/ قرعه فال به نام من دیوانه زدند؟
این قرعهای که خدا برای بشر زد. مسوولیم. انسان موجودی است مسوول.
انسان، دشواری وظیفه است (بامداد)؟
بله اما هرچی گذشت، این مسوولیت رو انسان از خودش سلب کرد.
برآیند این سلب مسوولیت؟
وجوه زیبای انسانی رو دائما میتراشه و لاغرترش میکنه. از اینجاست که هرچی گذشت حال انسان بدتر شد.
در مدار سیاهچاله و دسترسی به ابعاد زمان، گزینشتون؟
خیلی تعلق به گذشته دارم.
از ای کاشهای همیشگی؟
کاش سالها پیش وجود داشتم و سهمیهام از هستی در اون موقع، سپری میشد نه الان. نه آینده.
اگه مث عکس بشین کدوم بخشی از گذشته رو ثبت میکنین تا فقط برای خودتون نگه دارین؟
دلیل گذشتهگرایی من اینه که گذشته، اصیلتر بوده، آدمها واقعیتر بودن، ارتباطها واقعیتر.
ممکنه واقعیت خوشایندی نباشهها.
ممکنه بدآیند هم باشه اما اصالت داشتن و هرچی که گذشت بهخصوص دوسه قرن اخیر که شاهد مناقشاتی هستیم و جنسشون برخاسته از بیاخلاقی بشریته.
امکانات رفاهی زیادتر شد اما؟
حالمون بهتر نشد که نشون میده جاهایی رو غلط رفتیم.
با وجود بمباران اطلاعات و گسترش دانش؟
مشکل ما تحلیله. انسان معاصر وقت نمیکنه دانستههاش رو تحلیل بکنه. هرکدوم دریای اطلاعات کمعمق ناقص از منابع غیر موثقیم.
به خود آمدن انسان که کار دشواریه!
چون رسانههای جهان به دست اهلش نیست. دنیا باید به هوش بیاد ببینه چه بر سر خود و زیستگاهش آورده. با این روند زیادهخواهی و بیخردی بشر به زودی این کره (گوی زمین) غیرقابل زیست میشه.
انسان معاصر باید؟
نگاهی به پس و پشت بکنه ببینه چی بود به الان نگاه بکنه ببینه چه هست، بیندیشه آینده باید چه بشود.
پس در اوج این ناامیدی فراگیر؟
یک روزنه امیدی هست، چون همه متوجهشدن داریم محیط زیستمون رو نابود میکنیم.
کی شروع شدین؟
سوم ابتدایی، سال۶۰ که با خوشنویسی به عالم زیبایی وارد شد، سپس با تذهیب و مینیاتور و طراحی دستگرمی کرد و اینها دیباچه آشناییش با گرافیک شد.
دوره چسب و قیچی (به قول مرحوم ممیز) چند تا پوستر هم طراحی کرد. آخرسال ۷۰ انقلاب عجیبی شد که با هنر عکاسی آشنا شد و تحولی بود که به گونهای ادیم رو به خودشناسی و کشف خویشتن با چه شیفتگی ویژهای سوق داد و سیر حرفهایاش آغازید. تعلقش به شعر هم کامش رو همراه با عکاسی شیرین کرد. همیشه درگیر شعر بوده، الهام همراه با تکنیک و صیقل دادن واژهها؛
سایه گیسوانی بر سنگ، نشر قو
حضور ناب ، نشر ماهریز
حضور مبهم معنی،نشر ماهریز
راز روی، نشر اتاق آبی
کرانههای دیدار، نشر حک
نشر چشمه سرمانوشتگیها،
لبخند شاعر، نشر ورا
صاحب امتیاز و مدیرمسوول مجله تصویرنامه
سردبیر نشریه اینترنتی هست | مدیر مسوول آموزشگاه آزاد هنرهای تجسمی شایگان
عضو هیات داوران در چند جشنواره ملی عکاسی | عضو شورای سیاستگذاری یازدهمین بیینال عکس ایران
تدریس عکاسی در مراکز آموزش عالی و موسسات آموزشی از سال ۱۳۸۲ شرکت و نمایش آثار در بیش از ۱۰۰ نمایشگاه و جشنواره داخلی و بینالمللی در ایران ،یونان، انگلستان ، فرانسه ، لهستان ، آمریکا ، مجارستان، اسکاتلند، امارات، قبرس، بلژیک، سوئد، هلند و تونس و...
شعری به انتخاب شاعر که به کمینه تقدیمشکرد، درودش بادا:
درد میکند
شعری آرام میخزد از لای پنجره
و روی سینهام میخوابد
و درد میکند جای خالی حلقهای که ازدواجمان را گم شده است
درد میکند جای خالی تو / و جای درد
باران میآید آرام و غمگین
و از لای پنجره با انگشتانم
که این شعر را با حجم تو نسبتی است
تو چیزی نمیگویی
و میشنوم که آدمی، پشت زبان خود
پنهان است
علی مظاهری - روزنامه نگار / روزنامه جام جم