برای آنها که فیلم را دیدهاند، فریادهای متقیان دیدنیتر و شنیدنیتر از پرتاب نیزهاش است. انگار به جای همه ما فریاد میکشد.
انگار همه ما یک جیغ در گلو مانده داریم که متقیان به جای همه ما، آن را رها کرده و هم خودش سبک شده هم ما. بعد از این فریاد آزاد شده، صحنه دیدنی دیگری هم هست و رفتار او با بطری آبی است که در دست دارد.کمی آب مینوشد دوباره جیغ میکشد، دوباره کمی آب مینوشد.
هم طلا گرفته، هم رکورد جدیدی در پرتاب نیزه زنان جهان به ثبت رسانده است. او قهرمان شده، هم قهرمان خودش و هم قهرمان ما.
دیروز که کنارش نشسته بودم و با او صحبت میکردم، راستش از درک این همه انگیزه درونی برای قهرمان زندگی کردن عاجز بودم. آخر مصاحبه مربیاش، خانم زهرا کرم زاده جملهای گفت: پرتاب نیزه، دیسک و وزنه، سوسول بازی نیست... و متقیان حرف خانم مربی را کاملتر کرد: باید جنگنده باشی. باید همه گرهها، تنشها و خشمت را با نیزه پرتاب کنی. هر چقدر جنگنده پر بغضتری باشی پرتابت بهتر میشود و من همه بغضام را خالی کردم.
انتقال رکورد از آلمان به ایران
اول صحبتمان به او میگویم، جیغی که بعد از پرتاب نیزه کشیدی، فقط فریاد شادی نبود. چه بود که این همه به دل نشست و همراهان زیادی پیدا کردی، میگوید: بغض بود. هنوز هم یادش میافتم اشکم در میآید. اشکهایش را پاک میکند و میگوید: در مسابقات ریو حقم بود برنز بگیرم اما همه چیز دست به دست هم داد که نگیرم. رقیبم نیزه را پرتاب کرد و دیدم نوک نیزه به زمین نخورد و خوابید روی زمین. داور نباید پرتاب را قبول میکرد اما کرد. مربیام از زمین دور بود و کاری نکرد. خودم آنقدر سر و زبان نداشتم که معترض شوم و بگویم ویدئوچک کنید و ببینید خطاست. از همان سال بغضی نشست توی گلویم. از همان روز گفتم این که گذشت اما مسابقه بعدی میآیم و طلا میگیرم. وقتی در توکیو اعلام کردند 24متر و 50سانت پرتاب کردهام، همان بغض پنج سال قبل شد، جیغ، شد فریاد. حالا سبک شدهام. آن بغض را بیرون ریختهام و به آنچه میخواستم رسیدم. چند روزی است تمریناتم را شروع کردهام برای مسابقات آسیایی و پارالمپیک پاریس. باز هم طلا میخواهم. باید دوباره رکورددار شوم و اینبار رکورد خودم را تغییر دهم. سالها بود رکورد پرتاب نیزه زنان در پارالمپیک در اختیار آلمان بود و حالا ما آن را تصاحب کردهایم. زمین بازی عوض شده و من این رکورد را حفظ خواهم کرد.
برنده درونیام، بیدار است
از او میپرسم این انگیزه درونی از کجا میآید، اینکه جنگنده باشی، این که بخواهی قهرمان باشی که میگوید: یکساله بودم که فلج شدم. تب داشتم و واکسن بهم تزریق کردند و همان فلجم کرد. یک پایم علیل شد و با دو تا عصا راه میرفتم. قبل مدرسه و دوره دبستان با معلولیتم مشکلی نداشتم. با بچهها بازی میکردم نه در خانه و نه مدرسه و کوچه و خیابان کسی به خاطر معلولیت اذیتم نمیکرد. به مدرسه راهنمایی که رفتم، همکلاسیهایم را دیدم که کفش پاشنهدار میپوشیدند به مادرم گفتم برایم کفش پاشنهدار بخر. مادرم گفت: تو معلولی نمیتوانی کفش پاشنهدار بپوشی. آنجا بود که فهمیدم با بقیه دخترها فرق دارم. غصه خوردم و گریه هم کردم. اما راستش را بخواهید، خانواده و پدر و مادرم آنقدر حامیان خوبی برایم بودند که زود این غصه را از یاد بردم. پدر و مادرم همیشه میگفتند چون معلول هستی و محدودیت داری باید درس بخوانی و شغلی داشته باشی که از نظر مالی به دیگران وابسته نشوی. تشویقم میکردند که مستقل باشم و به اصطلاح روی پای خودم بایستم. همه این حمایتها باعث شد شخصیت برنده درونم فعال شود. خیلی سختی دیدهام اما هیچکدام باعث نشده عقبنشینی کنم. ما در خوزستان و اهواز امکانات خیلی کمی داریم. در شرایطی تمرین میکنیم که برای خیلیها محال است با آن شرایط بتوانند به مسابقات جهانی راه پیدا کنند. اما من همه وقتم را گذاشتهام برای تمرین با همین امکانات بسیار کم. نه مهمانی میروم و نه بهجز تمرین و رشته ورزشیام تفریح دیگری دارم. همه تمرکزم روی ورزش است و مسابقات. زندگی عادی که دیگران آن را تجربه میکنند را کاملا کنار گذاشتهام.
وقتی از او میپرسم برای ازدواج برنامهای داری، میگوید: نه! ازدواج برایم محدودیتهایی به وجود میآورد که از ورزش و اهدافی که برای خودم تعیین کردهام عقب میمانم. وقت برای تشکیل زندگی مشترک زیاد است. الان همه تمرکزم روی ورزش قهرمانی است. من با والیبال معلولان ورزش را شروع کردم اما از سطحی که بودم راضی نبودم، شرایطی که در والیبال نشسته قهرمان شوم، مهیا نبود. مربیام گفت روی ورزشهای انفرادی متمرکز شوم و من روی دوومیدانی، پرتاب دیسک و نیزه متمرکز شدم و مدالهای داخلی و آسیایی و جهانی را گرفتم. اهدافم را روی کاغذ مینویسم. این که مثلا در مسابقات توکیو باید چند متر پرتاب کنم تا قهرمان شوم. مربیام، خانم کرمزاده در پنج سال گذشته به من یاد داده تصویرسازی ذهنی کنم. هر شب قبل از خواب در ذهنم همه پرتابهایم را تمرین میکنم. رویاها و تصویرسازیهایم هنوز ادامه دارند. هنوز زود است رویاهای قهرمان شدن را کنار بگذارم.
حالا نوبت مسؤولان است
به هر کسی، در هر گوشه دنیا که در هر رشتهای حتی برای یکبار هم قهرمان شده، طلا گرفته یا نقره یا برنز، بگویی قهرمان پارالمپیک ایران و اولین زن ایرانی که توانسته در رشته پرتاب نیزه طلا بگیرد و رکوددار شود، خانه ندارد، شغل ثابت ندارد، ماشین ندارد و با تاکسی رفت و آمد میکند، حتما در جوابت میگوید: شوخی نکن. داری سیاهنمایی میکنی. اما واقعیت است.
هاشمیه متقیان که در حاشیه شهر اهواز و در محلهای با کمترین امکانات زندگی میکند برای رفت و آمد به استادیوم تختی، باید به کنار خیابان برود، صبر کند تا تاکسی پیدا شود و او را تا جایی برساند و بعد از آن باز هم دو بار دیگر منتظر تاکسی بماند تا به مقصد برسد. وقتی باران میبارد و خیابانها و کوچههای ملاشیه پر از آب میشود و گاهی فاضلاب هم بیرون میزند، رفت و آمد برای متقیان سختتر میشود و اینجاست که باید پدرش همراهش شود و او را به کنار خیابان برساند و منتظر بماند تا تاکسی سربرسد و او را سوار کند. شب باید تنهایی همین مسیر را برگردد و سه کورس تاکسی سوار شود. پاییز و زمستان که هوا زود تاریک میشود، مصیبتهای متقیان هم بیشتر میشود. دیروز در دیدار با رهبر معظم انقلاب متقیان به عنوان سخنگوی ورزشکاران معلول که مدال کسب کردهاند، صحبت کرده، یکی درباره استخدامشان و دیگری درباره این که حقوق پارالمپیکیها با المپیکیها یکسان شود.اما مربیاش به نکته مهمتری اشاره میکند، باید برای متقیان دنبال اسپانسر باشد تا هزینههای او برای مسابقات پیش رو را تامین کند. باید با شرکت نفت و جاهای دیگر که اتفاقا زیاد هم پول دارند وارد مذاکره شوند و حامی مالی پیدا کنند. نباید زمان را از دست بدهند. و باز هم یک سوال، قهرمان پارالمپیک باید دنبال اسپانسر باشد؟ آیا دولت نباید مهمترین حامی او باشد؟ با مدال طلای متقیان کلی در دنیا پز دادیم و میدهیم، پرچم کشورمان را بالا برد، ما برای او چه کردهایم و چه قرار است بکنیم؟ او مانده و خودش و انگیزهای که این همه سال او را قهرمان نگهداشته. به نظر میرسد الان وقتش است که دولت برادری خودش را به این قهرمان ثابت کند.
طاهره آشیانی - روزنامهنگار / روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
درگفتوگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کردهایم