حالا سایکوناتز ۲ بالاخره به دستمان رسیده و دقیقا همان تجربه باشکوهی است که سالها انتظار تجربه آن را داشتیم.
رفیق، به سایکوناتز خوش آمدی!
بازی از همه لحاظ یک دنباله برای قسمت اول خودش است. با وجود این هیچ نیاز خاصی به تجربه بازی اول نیست و دابل فاین این را میداند. به همین دلیل، بازی یک خلاصه چنددقیقهای از اتفاقات بازی اول آماده کردهاست که ماجراهای رازپوتین، شخصیت اصلی بازی را تا جایی که به قسمت دوم میرسیم، روایت میکند. بعد از ماجراهای قسمت اول، رازپوتین را در حالی میبینیم که میخواهد کسی که رهبر سایکوناتها را گروگان گرفته، پیدا کند.
داستان قسمت دوم را هم تیم شیفر نوشته و با این که انتظارات از این پروژه بسیار بالا بود اما او نتیجه این انتظار طولانیمدت برای قسمت دوم را از همان دقایق اول بازی به ثمر مینشاند. شخصیتهای کاریزماتیک، شوخطبعی زیرکانه و گرههای داستانی مختلف که میتواند دود از کله آدم بلند کنند، همه بخشی از چیزی هستند که داستان سایکوناتز ۲ برای ارائه دارد.
اما سایکوناتز شیوه روایت خاص خودش را دارد و آن هم استفاده از بیماریهای روانی و اختلالات ذهنی به عنوان یک بستر قصهگویی است. این موضوع، یکی از همان بسترهایی است که کمتر کسی در صنعت بازی سراغش میرود و به خاطر عمیق، حساس و پیچیده بودن، چندان موردتوجه قرار نمیگیرد اما سایکونات بودن در دنیای این بازی، به معنای سفر به ذهن افراد دیگر است.
در این سفر میتوان ذهن این افراد را خواند و به شناختی از علایق، ترسها و گرههای ذهنیشان رسید. بازی حتی به بازیکن اجازه میدهد ورژنهای مختلف از خودش را در چشم این افراد ببیند و این یکی از خلاقانهترین روشهای قصهگویی در چند سال اخیر بازیهای ویدئویی است. در نهایت، بازی از پذیرش هیچ ریسکی دریغ نمیکند و به همین دلیل یک تجربه ساختارشکن انتظار مخاطب را میکشد.
بهترین دوست و بدترین دشمن من
درست مثل نسخهاول، سایکوناتز ۲ هم یک بازی پلتفرمر سوم شخص است. بازی از خیلی جهات همان نسخهاول است اما بزرگ، زیبا و البته عمیقتر از نسخهاول است. حسی که دنباله بازی به مخاطبش میدهد، سازندگانی هستند که ۱۶سال فرصت داشتهاند تا به داستان سایکوناتها عمق ببخشند و البته تجربهّهای متفاوت دیگری در بازیسازی داشتهباشند که به آنها برای ساخت یک بازی عمیقتر کمک کند. بخشی از این حس خوب و تکاملی که در بازی حس میشود هم در گرو موضوع اصلی بازی، یعنی به کمک به دیگران است. در حالی که رازپوتین دوستان و آشنایانش را پشت ترسها، احساس کم بودن و ذهنهای آشفته میبیند، به آنها برای بهبود شرایط کمک میکند.
با این که بازی اصلی در دوره پلیاستیشن ۲ و اکسباکس اوریجینال عرضه شده بود اما هنوز هم روی سختافزارهای نسل جدید و کنسولهای سه نسل بعد از خودش، یک تجربه محدود اما خوشساخت است. بازی حد و حدود خودش را میشناسد و ریخت و پاش اضافی ندارد. ماموریتهای محدود اما فکرشده، درخت مهارت کوچک اما پربار و البته کالکتیبلهایی که پشت هر کدام قصهای نهفتهاست.
شاید بزرگترین کاستی بازی، یکنواخت شدن سیستم مبارزاتی باشد که گاهی حس یک بازی نسبتا عقبمانده را به بازیکن میدهد. با این که بازی همواره در حال شگفتزده کردن مخاطب با دغدغهها و نگاه نو سازندگانش به ویدئوگیم است اما از نظر بصری، سایکوناتز ۲ یک شوکیس سختافزاری برای کنسول جدید اکسباکس نیست. بازی حتی کاملا نسل نهمی هم نیست و به همین دلیل، انتظار رقابت با بازیهایی مثل Ratchet & Clank: Rift Apart کمی تا حدودی غیرمنطقی است.
برخلاف بازی پلتفرمر تحسینشده پلیاستیشن ۵، سایکوناتز ۲ نه از قدرت سختافزاری کنسول نهایت استفاده را میبرد و نه یک تجربه کاملا روان و بدون افت فریم است. در حالی که رچت و کلنک جدید، زمان لودینگ بین مراحل را تقریبا حذف کرده، عملکرد سایکوناتز ۲ حتی روی اکسباکس سری اکس آنقدر تحسینبرانگیز نیست. با تمام اینها، ساخته جدید دابل فاین یکی از دغدغهمندترین بازیهای ویدئویی چند سال گذشته و یکی از خوشساختترین آنهاست. تجربه سفر به ذهنهای زیبا را از خودتان دریغ نکنید.
مسعود تیموری - کارشناس بازی / ضمیمه کلیک روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد