چه سالی و براساس چه جامعه آماری چنین نتیجهای حاصل شدهاست؟ چطور این سنجش صورت گرفته؟ معیار دستیافتن به میزان سرانه مطالعه در ایران، گردش مالی بازار کتاب است که میدانیم کتاب خریدن به معنی کتابخواندن نیست یا حاصل پرسشگری از افراد جامعه؟ چند نفر از ما و از چه سامانهای میزان مطالعهمان را گزارش کردهایم؟ تقریبا یک دهه پیش براساس یک اطلاع آماری اعلام شد که میزان مطالعه مردم ایران به صورت میانگین ۲ دقیقه در شبانهروز است. تا سالها این عدد ابزاری بود برای انتقادهای تند و حتی تحقیر اما سال ۱۳۹۸ سیدعباس صالحی اعلام کرد آمار مطالعه ایرانیها ۱۳ دقیقه در شبانهروز است. حالا در تازهترین آماری که دانشگاه شهید بهشتی آن را منتشر کرده، ایرانیها ۷ دقیقه و ۳۰ ثانیه مطالعه میکنند. علیاصغر سعدآبادی، رئیس مرکز رشد و کارآفرینی دانشگاه شهید بهشتی اواسط مردادماه در یک همایش آنلاین به صراحت گفت در زمینه میزان سرانه کتابخوانی در کشور آمار رسمی وجود ندارد و بعد اعلام کرد طبق یک اعلام غیررسمی سرانه کتابخوانی برای هر فرد ایرانی ۷ دقیقه و در حوزه کودک این عدد ۳۰ ثانیه است. تا اینجای کار میدانیم آمارهای منتشرشده تا امروز به اندازه کافی قابل استناد نیست اما برای اینکه به این تحقیر همیشگی که ما مردمی کتابخوان نیستیم پایان دهیم، بد نیست دلایلی را بخوانید که کتابخواننبودن ایرانیها را زیر سوال میبرد!
طرحهای فروش کتابنمایشگاه کتاب تهران به عنوان یک فروشگاه بزرگ همیشه شلوغ بود و با استقبال قابل توجهی رو به رو میشد. در دو دورهای که برگزاری این نمایشگاه زیر سایه شیوع ویروس کرونا قرار گرفته، نمایشگاه مجازی کتاب، فروشهای آنلاین و البته طرحهای فصلی با استقبال مواجه شدهاند. طبق آخرین خبر منتشر شده از خانه کتاب: طرح تابستانه کتاب ۱۴۰۰ رکورد فروش را شکست! در این خبر آمده است: هجدهمین دوره طرحهای توزیع یارانه کتاب از طریق کتابفروشیها (طرحهای فصلی فروش کتاب) با عنوان «تابستانه کتاب ۱۴۰۰» در حالی پایان یافت که با فروش ۲۷۵ میلیارد ریالی کتاب و ثبت بالاترین رکورد حضور کتابفروشیها در این طرح همراه بود.
حالا این را هم در نظر بگیرید که در سال ۱۴۰۰ مردم ایران تحتتاثیر شیوع ویروس کرونا، برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و تورم بیسابقهای که سفره مردم را کوچکتر و خرید گوشت و مرغ و برنج و سایر مایحتاج را برایشان دشوار کرده، به اندازه کافی دغدغه داشتند که سراغ کتاب نروند.
بفرمایید کتاب ارزان
در ایران با پدیدهای به نام کتاب قاچاق و کتابهای زیرزمینی روبهرو هستیم. اینکه این پدیدهها چرا و چطور ایجاد شدهاند، مبحث مفصلی است که بارها در روزنامه جامجم به آنها پرداختهایم و ریشهها و ابعادش را بررسی کردهایم. پدیده قاچاق کتاب و شکلگیری کتابهای زیرزمینی و ممنوعه، مورد تایید نیستند و آفتهای صنعت نشر محسوب میشوند اما یک حقیقت مهم را افشا میکنند و آن این است که کتاب مشتری دارد و کسانی هستند که شاید وسعشان به خرید کتاب نرسد اما از بازار قاچاق نیازشان را تامین میکنند. نکته اینجاست که کتابهای قاچاق نه در آمارهای مربوط به سرانه نشر و تیراژ مورد محاسبه قرار میگیرند و نه در آمارهای مربوط به سرانه کتابخوانی در کشور.
هر جا بروی کتاب هست
کتابهای قاچاق معمولا در فروشگاههای غیررسمی کتاب به شیوه دستفروشی عرضه میشوند و در بسیاری از خیابانهایی که پذیرای بساط دستفروشان است، معمولا کنار لباس، لوازم خانه و خردهریزهای دیگر، بساط کتاب هم پهن است. بساط کتابفروشی لااقل در تهران از پاتوقهایی مانند خیابان انقلاب و خیابانها و میادین شلوغ شهر عبور کرده و به حمل و نقل زیرزمینی راه یافته است. منظور از کتابفروشی در مترو، غرفههای عرضه کتاب در برخی ایستگاهها نیست، بلکه شما بهعنوان مسافر در تهران با کسانی مواجه میشوید که با کولهبار کتاب وارد واگنها میشوند و به مسافران کتاب میفروشند. این افراد گاهی حتی مشاوره میدهند و مخاطبان را به خواندن کتاب هم دعوت یا به عبارت درستتر وسوسه میکنند. دایره کتابفروشیهای غیررسمی گاهی از محدوه شهر نیز فراتر میرود و به تفرجگاههای بیرون شهری و کوهپایهها میرسد. در مسیرهای معمول کوهپیمایی در تهران حداقل یک دستفروش میبینید که انواع کتابهای پرطرفدار بازار کتاب را بساط کرده است. آیا همین موارد کافی نیست که اطمینان داشته باشیم کتاب در ایران مشتری دارد و کسی که کتاب آن هم از نوع افست میخرد، قصدش خواندن است نه گذاشتن در ویترین؟
از کافه کتاب تا کتابمال
اگر سرانه مطالعه در ایران هشت دقیقه یا اصلا همان ۱۳ دقیقهای است که وزیر سال ۱۳۹۸ گفته بود، چگونه است که در این سالها کتابفروشیهای ایران توسعه پیدا کردهاند؛ فروشگاههای جدید کتاب تاسیس شدهاند و برخی ناشران نامدار شعبههای جدیدشان را تاسیس کردهاند. چند وقتی است که فروشگاه بزرگ «کتابمان» افتتاح شده و حتما صاحبان و مدیران این فروشگاه، میزان استقبال و فروش کتاب را بررسی کردهاند که وارد این بازار شدهاند. خبرگزاری ایبنا به تاریخ پنجم فروردین امسال خبری منتشر کرد با این تیتر: «تاسیس ۱۷ کتابفروشی در سایه کرونا.» در این گزارش به قلم مطهره میرشکاری نوشته شده که تهران در سالی که جهان درگیر کرونا بود، افتتاح دستِکم ۱۷ کتابفروشی را جشن گرفت. البته که در گزارش میرشکاری به تعطیلی برخی کتابفروشیها هم اشاره شده اما در بدترین حالت میشود گفت وضعیت بازار کتاب، قرمز نیست.
همچنین گمان مبرید که این اتفاقات فقط در تهران رخ میدهد و در سایر شهرها هم میشود نمونههایی یافت. به عنوان مثال در مشهد موسسه کتاب آفتاب، سال گذشته یک شعبه جدید افتتاح کرد.
بلاگرهای کتاب
برویم سراغ بلاگرهایی که در جهان مجازی درباره کتاب خواندن تبلیغ میکنند؛ صحبت از پیجهای سانتیمانتال نیست که نگاه ابزاری به کتاب دارند و آدمها فقط برای نشان دادن خودشان یا گرفتن ژستهای روشنفکرانه دست به معرفی کتاب میزنند. درباره آن دسته از صفحاتی که بخشهایی از معرفی کتاب در برنامه کتابباز را بازنشر میکنند هم صحبت نمیکنیم، حتی قرار نیست به سلبریتیهایی اشاره کنیم که بدون داشتن دانش کافی دست به معرفی کتاب میزنند یا اصرار دارند تصویر فرهیختهای از خود به نمایش بگذارند اما دست بر قضا عکس خودشان را با کتابی که سر و ته به دست دارند، منتشر میکنند. اینجا درباره بلاگرهایی صحبت میکنیم که خیلی جدی به کتاب میپردازند، حرفهای و متخصص هستند و فالوئرهای قابل توجه دارند. بهعنوان نمونه، مسعود بربر در صفحهای با بیش از ۱۳ هزار دنبالکننده، کتاب معرفی میکند و طی یکی دو سال گذشته تقریبا هر شب برنامه زنده مرتبط با کتاب و کتابخوانی داشته است.
به عبارتی جریان بلاگری در ایران از بلاگرهای زیبایی آغاز شد و موجش با عبور از بلاگرهای غذا، سفر و چند مورد دیگر به کتابخوانی رسیده که اگر فعال هستند یعنی دنبالکننده دارند و این یعنی طرفداران و علاقهمندان به کتابخوانی در ایران کم نیست.
فروشگاههای آنلاین
اگر مردم ایران کتاب نمیخوانند، کتابفروشیهای آنلاین و این همه صفحه مجازی برای فروش کتاب چرا در این سالها ایجاد شدهاند؟ به جز فروشگاههای رسمی فروش کتاب یا ناشران و فروشندگانی که در شبکههای اجتماعی صفحهای ایجاد کرده و به صورت آنلاین کتاب میفروشند، برخی فروشگاههای بزرگ اینترنتی که همه چیز عرضه میکردند، حالا کتاب را هم در مجموعه محصولاتشان قرار دادهاند و این یعنی استقبال از کتاب. اصلا چرا استنباطی برخورد کنیم؛ براساس آمار رسمی، دیجیکالا به عنوان یکی از بزرگترین فروشگاههای آنلاین کشورمان در یک روز ۵۰۰ هزار جلد کتاب میفروشد.
در کنار اینها، صفحاتی در اینستاگرام وجود دارند که به هیچ کتابفروش یا مرکز و موسسه خاصی تعلق ندارند و حتی فروشگاه اینترنتی هم محسوب نمیشوند اما کارشان این است که سفارش کتاب میگیرند. کافی است اسم کتاب را به ادمین این صفحات بدهید تا در اولین فرصت برایتان ارسال کنند؛ فرقی ندارد کتاب نو باشد یا دست دوم و در مواردی برخی از همین صفحات توانستهاند کتابی را به دست مشتری برسانند که ناشر کتاب حتی یک نسخه از کتاب مورد نظر را ته انبارش نداشته! دیدهایم که میگوییم.
فراموش شدههای آمار
به آمارهای منتشر شده از نرمافزارهای کتابخوانی در این سالهای اخیر دقت کردهاید؟ نرمافزارهایی مانند فیدیبو و طاقچه. گزارش سال ۹۹ فدیبو نشان میدهد میانگین مطالعه روزانه کاربران ۸ ساعت کتاب الکترونیک و ۵ ساعت کتاب صوتی است. فیدیبو از سال ۹۲ فعالیت خود را آغاز کرده و براساس گزارش سالانهاش، حدود ۳ میلیون کاربر آن را نصب کردهاند و هزار و ۱۸۰ ناشر نیـز بـا آن همـکاری دارنـد. تعداد محتوای ارائه شده روی این پلتفرم به بیش از ۱۰۰ هزار عنوان رسیده است. در آمار سال ۱۳۹۹ این نرمافزار کتابخوان موارد جالبی میتوان دید که به این شرح است: بهمن۱۳۹۹ یکی از کاربران کتابخوان فیدیبو فقط در یک روز حدود ۷ میلیون تومان کتاب خریداری کرده است. رکورد بیشترین میزان گوشدادن به کتاب در ۳۱فروردین ثبتشده که کاربران در این روز حدود ۲۷هزار ساعت به کتابهای صوتی گوش دادند.
بزرگترین کتابخانه فیدیبو همچنین در سال ۹۹ مربوط به یکی از کاربران است که در این کتابخانه ۳ هزار و ۴۱۶ کتاب دارد. در کنار کتابهای صوتی در زمینه مطالعه کتاب در ۱۴فروردین ۹۹ رکورد میزان مطالعه در یک روز ثبت شد. کاربران فیدیبو در این روز ۵۸ هزار ساعت مطالعه داشتند.
مدتهاست که بخشی از جامعه کتابخوان کشور از نسخههای کاغذی به سمت کتاب الکترونیک و کتاب صوتی سوق پیدا کرده و در نتیجه آمارهایی که فیدیبو و طاقچه و دیگر نرمافزارهای کتابخوانی ارائه کردهاند بسیار قابل اعتنا و امیدوار کننده است اما هنوز کسی نمیداند که آیا زمانی که مردم در این نرمافزارها به کتابخواندن میگذرانند در سرانه مطالعه محاسبه میشود یا نه.
تازه رسیدهها
از کتابهای صوتی و الکترونیک تازهتر، پادکستها هستند که چندی است وارد فضای فرهنگی جامعه شدهاند و طرفداران جدی هم دارند. بسیاری از این پاکدستها نسخه صوتی برخی کتابهای سنگین و حجیم هستند و برخی از آنها ناداستانهای شنیدنی و آموزنده. شاید درباره قرار دادن پادکستها در زمره کتابها تردید وجود داشته باشد و در نتیجه گنجاندن زمان گوشدادن به این نسخههای شنیداری از نظر برخی جزو آمار سرانه مطالعه به حساب نیاید اما نمیتوان این شیوه جدید مطالعه را در جامعه ندیده گرفت و ظرفیتهای آن را در بالابردن فرهنگعمومی و دانش جامعه هیچ فرض کرد. به نظر میرسد پادکستها هم جزو بخشهای مغفول مانده فرهنگ هستند که باید برایشان برنامهریزی شود.
مد کتابخوانی
در کشور ما برخلاف تصور رایج، کتابخوانی از جایگاهی برخوردار است که صاحب مد شده است؛ یعنی ما در کتاب خواندن به اینجا رسیدهایم که میتوانیم موج راه بیندازیم و مد بسازیم. به عنوان نمونه، سالها پیش خواندن کتابهای پائولو کوئیلو مد شد، گابریل گارسیا مارکز در ایران شهرت و محبوبتی داشت که وقتی از دنیال رفت ما ایرانیها اگر بیشتر از هموطنانش متاثر نشدیم، کمتر هم نشدیم. بعدها جوجو مویز، الیف شافاک، آلن دوباتن، اروین یالوم، حتی پاموک و خیلیهای دیگر در جامعه کتابخوان ایران مد شدند و یکی بعد از دیگری در صدرتوجه قرار گرفتند. درباره مد کتابخوانی در کشورمان به زودی گزارش مفصلی خواهیم نوشت اما همین اتفاق به معنای کتابخوان بودن ما ایرانیها نیست؟
آذر مهاجر - ادبیات و هنر / روزنامه جام جم