این همه آن نکاتی است که این روزها و شبها، در هیاتهای دانشآموزی و تحت نظر انجمن اسلامی دانشآموزان برگزار میشود و جریان دارد؛ یک هیات تماما نوجوانانه.
هنوز آفتاب نرفتهاست؛ چند ساعتی تا غروب و اذان مانده ولی نوجوانها از حوالی ظهر، خودشان را به حیاط حسینیه رساندهاند. یکی از بچهها، صندلیهای از دیشب بههمریخته شده را مرتب میکند و با فاصله حدودا یکمتری که با چشمانش آن را تخمین میزند، آنها را کنار هم میچیند.
دیگری بستههای آب معدنی را روی میز و راهرو میگذارد و روی سطح میز ماده ضدعفونیکننده میپاشد.
دو نفر هم آنطرفتر، روی تخته چوبی ایستادهاند و دو گوشه پرچمی را که نام اباعبدا... روی آن حک شده، گرفتهاند و به دیواری که قرار است نمای مجلس باشد، وصل میکنند.
یکی هم کار مهم دیگری را به عهده گرفته و موقعیت مکانی نصب پرچم را تایید میکند؛ آنقدر که صدای او، تنها صدای پخششده در فضای آرام حسینیهای است که نوجوانهای پرشور، هرکدام سرشان به کاری گرم است:« بگیر بالاتر، یه کم سمت راست؛ آهان. حالا خوب شد. دیگه تکونش نده.»
اینجا همه در سکوتی مشغول به کار هستند و میدانند قرار است تا ساعاتی دیگر، اینجا نوای نوحه و مدح اباعبدا... پخش شود.
استقبال گرم
روی نوک پایش اگر بایستد، به کمر آدمهایی که وارد حیاط حسینیه میشوند هم نمیرسد اما با یک ماسک سفید که بخش زیادی از صورتش را پوشانده، با یک نوار سبزرنگ کج روی شانههایش و یک پر سبز و سفید در دستانش، در ابتدای در ورودی، خیلی محکم ایستاده و به تک تک عزاداران خوشامد میگوید و حواسش هست کسی را از قلم نیندازد:« خوش آمدید؛ بفرمایید. التماس دعا.» و هدایتشان میکند به سمت میزی که نوجوان دیگری، با مواد ضدعفونیکننده، از مهمانان و عزاداران تازهوارد استقبال میکند:« مراقب سلامتتان باشید.» جملات سنگین و رنگینی که تصور شنیدنش از زبان یک پسربچه هشت، نه ساله سخت است اما اتفاق افتادهاست.
امیرطاها، کوچکترین خادم این هیات دانشآموزی است که این شبها، در حیاط یکی از حسینیههای شهر تهران و در نهایت نظم و ترتیب و رعایت پروتکلهای بهداشتی برگزار میشود:« من؟ من میرم کلاس سوم.»
این را میگوید و دوباره چشم میدوزد به در ورودی؛ انگار اصلا دلش نمیخواهد در مسؤولیتی که به او سپرده شده، کوچکترین وقفهای پیش بیاید اما کمی که سرش خلوتتر میشود و از بار جمعیتی که به حسینیه وارد میشوند کاسته میشود، دوباره با هم همکلام میشویم و از حاجتهایش میپرسیم:« حاجت یعنی همون آرزو؟ حاجتم سلامتی است؛ برای خودم و خانوادهام و همه مردم.» حاجت و خواستهای که امیرطاها بدون مکث جواب میدهد و احتمالا بین همه عزاداران این شبهای محرم، تقریبا مشترک است و اولویت دارد.
این بچه هیاتی ها
پرچمداران این هیات های نوجوانانه در سطح شهر، دانشآموزان عضو انجمن اسلامی هستند؛ دانشآموزانی که نه فقط این روزها که چند سال است زیر پرچم هیات انصارالمهدی، عزاداری میکنند و روضه میخوانند. اما محرم که میشود، برنامههای هفتگی و ماهانهشان، تبدیل به یک قرار چندین و چند شبی و پشت سر هم میشود؛ اتفاقی که در دههاول محرم افتاد و همین دانشآموزان، از کلاس اولی تا داوطلبان کنکور، همه پای کار آمدند تا هیاتی برگزار کنند که جای اما و اگر نداشتهباشد؛ هیاتی که نهتنها صدای مدح و روضهاش در خیابانها و محلات اطراف بپیچد که مسائل بهداشتی هم به بهترین شکل ممکن برگزار شود؛ آنقدر که نکند همین مراسم، عاملی برای شیوع بیشتر این بیماری باشد.
این را یکی دیگر از نوجوانهایی که علامت خادمی بر سر شانههایش دارد و مردم را برای نشستن روی صندلیهایی با فاصله ایمن هدایت میکند، میگوید:« این اولین سالی نیست که ما دانشآموزان با کمک اهالی محل و بزرگان انجمن، هیات برگزار میکنیم؛ اما کرونا کارمان را سخت کرد. حالا باید حواسمان به خیلی چیزها باشد.» اما واقعا این حواسجمعی، برای بچههایی که شور و شر نوجوانی دارند، ویژگی خاص و متمایزی محسوب میشود که این دانشآموزان دارند.
همه شبیه هم
اما حکایت نوجوانهایی که در این شبها، رخت عزا بر تن میکنند و خودشان را به هیات جمع و جورشان میرسانند تا سهمی در هرچه بهتر برگزار کردن مراسم عزای سیدالشهدا داشتهباشند، حکایتی جاری در تمام شهرهای کشور است. نوجوانهایی که برای انجام هرخدمتی که در این مراسمها لازم است، نه نمیگویند.
صادق یکی از همین نوجوانهایی است که در اردبیل زندگی میکند و از سنت هر ساله برگزاری عزای دههاول محرم در این شهر میگوید:« تقریبا بعد از عید غدیر، من و دوستانم، با کمک اهالی محل و دیگر بزرگان انجمن اسلامی، به تکاپوی برپایی هیات میافتیم؛ غذاهای نذری را لیست میکنیم، با پول توجیبیهایمان خریدهای لازم را انجام میدهیم و برای برنامههایی که هرشب قرار است اجرا شود، برنامه میچینیم. اصلا انگار این روزها، دوستیهایمان قدرت بیشتری میگیرد.»
صادق کلاس هشتمی است اما خوب میداند آن چیزی که باعث میشود دوستیهایشان در این شبها، بدون بحث و اختلاف باشد، همین است که همه میخواهند برای امامحسین(ع) کاری کنند و قدمی بردارند؛ شباهتی که آنها را برای رسیدن به هدفشان که هرچه بهتر برگزار شدن مراسم برای عزاداران است، همراه و همقدم کردهاست.
هدفی که این روزها، همه دانشآموزان را به هم شبیه کردهاست. از اردبیل تا تهران؛ تا محلههای اصیل و قدیمی تهران که این روزها، قدیمیترین سنت عزاداری یا همان چهارپایهخوانی را نوجوانهایی اجرا میکنند که با جدیدترین فناوریها روزگار میگذرانند.
حالا همه صبح را به غروب میرسانند تا به قرار چهارپایهخوانیشان برسند. ساعتش که مشخص است؛ تعدادشان هم چند ساعت قبل معلوم شده. میماند مکان چهارپایهخوانی که اینبار، دانشآموزان طبق ایده تازهشان آن را برگزار میکنند. ایدهای که طبق آن، یک قرار شبانه در جلوی در خانه یک مادر شهید در همان محل خودشان دارند.
اینطور که معلوم است امسال، دانشآموزان محلات قدیمی و اصیل تهران، به پیروی از سنتهای قدیمی عزاداری در این محلات، چهارپایهخوانی را انتخاب کردهاند و شبهای محرمشان را با چیدن چهارپایههای بلند و کوتاه، در جلوی خانه خانواده شهدای دفاع مقدس و یا مدافعان حرم میگذرانند.
در این بین، اتاق فکرشان هم حرف ندارد و مدح و روضه خواندن روضه علیاکبر، آن چیزی است که روی چهارپایهها میخوانند؛ علیاکبری که هم برای خانوادهای که جوانش شهید شده روضه است و هم برای نوجوانها و جوانهایی که همسن و سال علیاکبر هستند.
مردان این میدان
حرفهای سخنران، آنقدری جذاب هست که خادمان نوجوان هم در همانجایی که باید بایستند اما گوششان پیش حرفهایی باشد که از منبر به گوش میرسد.
هرچه هست، حرف از کودکان و نوجوانهای واقعه کربلا است؛ از تاریخی که به احترام از آنها یاد میکند و حالا وقت نوجوانهای امروز است که خودشان را نشان بدهند. اتفاقا نشان هم میدهند؛ این را وقتی نوبت به مدایح مراسم رسید فهمیدیم.
وقتی که نوجوانی که به نظر نمیرسد بیشتر از 14 یا 15 سال داشتهباشد، پشت میکروفن میایستد. ذرهای ترس و نگرانی از آدمهایی که مستقیم در چشمانش نگاه میکنند و منتظر ادامه مراسم هستند، در وجودش احساس نمیشود.
صدایش را صاف میکند، سرش را بالا میگیرد و با کمک گرفتن از کاغذ کوچکی که در دستانش پنهان شده، مداحیاش را شروع میکند:« نوجوانیم و قوی، مرد این می دانیم» و شعرش را با این عبارت شروع میکند؛ عبارتی که تبدیل به شعار این روزهای هیاتهای نوجوانانه سراسر کشور شدهاست.
شعاری که نه فقط در حرف که پای عمل رسیدهاست و نشان دادند واقعا مرد این میدانند. موضوعی که مسؤولان و متولیان انجمن اسلامی دانشآموزان هم آن را تایید میکنند و از همت و غیرت و تعصب دانشآموزانی میگویند که با چه شوق و رغبتی در کلاسهای آموزشی و مداحی و خادم بودن شرکت میکنند تا برای حضور و فعالیت در این هیاتهای سالیانه آماده باشند:« واقعیت این است که فعالیت و حضور در این مراسمها به عنوان مسؤولان برگزاری، به کلاسهای آموزشی و توجیهی نیاز دارد. خادم باید بداند چطور بایستد، چطور لبخند بزند، چطور مردم را جذب هیات کند. خادم باید بتواند به خوبی با آدمها ارتباط برقرار کند. ضمن اینکه کلاسهای آموزشی برای مداحی و نوحهخوانی هم داریم که نوجوانانی که دلشان میخواهد در این مراسم نوحه خوانی کنند، در آن شرکت میکنند.» حوزههایی که نوجوانان، شوق و علاقه زیادی به آن نشان میدهند و نتیجهاش هم همین صداهای شفاف، گیرا و نوجوانانهای است که این شبها، در برخی کوچهها و محلهها میپیچد.
نرگس خانعلی زاده - جامعه / روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد