آنچه در ادامه می‌آید، یک گزارش فشرده از ماجرای عکس جنجالی سفرای روس و انگلیس در تهران است. سعی شده‌ است یک گزارش تحلیلی یک‌دست از این ماجرا ارائه شود. این گزارش از تحلیل‌ها و واکنش‌های میهن‌دوستانه فعالان فضای مجازی سیرآب شده است. هر چند ممکن است نویسنده از عین آن عبارت‌ها و گفته‌ها استفاده نکرده باشد، ولی روایتش با نگاه به آن سخن‌ها و در همدلی کامل با حفظ تمامیت ارضی ایران نوشته شده است.
کد خبر: ۱۳۳۱۹۳۴

به گزارش جام جم آنلاین به نقل از روزنامه جام جم، لوان جاگاریان، سفیر روسیه و سایمون شرکلیف، سفیر انگلستان روی دو صندلی می‌نشینند. یک صندلی خالی هم بین‌شان دیده می‌شود. زاویه دوربین از پایین به بالاست تا «سیادت» ادعایی سفیر روس و انگلیس را بازتاب بدهد. دو ستون در دو طرف دو سفیر دیده می‌شود، پشت صندلی وسط هم پنجره قدی قدیمی دیده می‌شود. آفتاب تهران بر چهره‌های دو دیپلمات جویای نام می‌زند که ترجیح دادند بیرون از سایه اقدام کنند. این تصویر در سفارت روسیه گرفته و منتشر می‌شود.

تصویر با هر تفسیری یادآور کنفرانس تهران در سال ۱۳۲۲ است. ماجرا این بود که روز جمعه ۴ آذر ۱۳۲۲ استالین به تهران آمد، روز بعد چرچیل هم با گروهی ۷۰ نفری به تهران رسید و بعدش هم روزولت از آمریکا وارد شد. کنفرانس تهران از روز ۶ آذر تا ۹ آذر شروع شد تا سه رئیس دولت، درباره نحوه اداره جنگ جهانی دوم برنامه‌ریزی کنند. بیانیه‌ای صادر و اعلام کردند که استقلال و تمامیت ارضی ایران تأمین می‌شود! درباره حکومتی که بیانیه استقلالش را بیگانگان می‌نویسند، چه باید گفت؟

حکومت وقت ایران در حضور این سه قدرت نقشی نداشت. این تصمیم آن‌ها بود و عملی شد. تنها در همان روز ورود رؤسای دولت‌ها به مهرآباد و حضور آن‌ها در ایران به اطلاع نخست‌وزیر رسید. آن‌ها مذاکره کردند، جشن گرفتند، بیانیه امضا کردند و عکس گرفتند.

یکی از آن عکس‌های تاریخی، عکسی از سه رئیس دولت بود که هر یک به سمتی نگاه می‌کردند و لابد نگران تهدید نازی‌ها بودند. فقط استالین متوجه دوربین بود.

چرچیل در خود فرورفته بود و تنها روزولت، لباس غیرنظامی به تن داشت. صندلی‌های هر سه نفر هم با هم تفاوت داشت و لای پنجره هم باز مانده بود.

یک عکس هماهنگ‌نشده که تاحدی وضع روانی رؤسای کشور‌ها را نشان می‌داد. حالا درست بعد از ۸۰ سال، همان تصویر بازسازی می‌شود. ولی آنقدر واقعیت در ایران تغییر کرده است که آن‌ها نمی‌توانند عینا صحنه را بازسازی کنند و عکس بگیرند؛ امکان منطقی‌اش را از دست داده‌اند. چاره چیست؟ به جای آمریکا که دستش از ایران کوتاه است، صندلی خالی‌اش را می‌گذارند تا با دو بدن روسی و انگلیسی و یک «دیپلمات ناموجود» آمریکایی آن حضور تراژیک ۸۰ سال پیش برای میهن‌مان را به یک لحظه مفرح و کمدی تبدیل کنند.

نکته درست ماجرا اینجاست که با تصویر مشابه، انگلیس و روسیه خود را در موقعیت مشابه با ۸۰ سال پیش درک می‌کنند. هنوز تصور می‌کنند مناسبات بر همان پاشنه می‌چرخد، آمریکا هم لابد باید با وجود صندلی خالی داخل عکس، موافقت کرده باشد.

بعید است دولت فضول آمریکا بخواهد از چنین نمایشی باز بماند؛ نمایشی ظاهرا یک‌جانبه، از بالا، استعماری و در اصل کمدی و شتاب‌زده.

اضافه‌تر آن‌که دیگر نه چرچیلی در کار است که جشن تولدش زیر آسمان تهران برگزار شود، نه جرج ششمی حاضر است که شمشیر تشریفاتی استالینگراد را برای استالین سوغات بفرستد.

امروز اگر هدیه‌ای برای اهدا وجود داشته باشد، یک قرآن نفیس است که با کمال احترام در دفتر رهبر ایران، در مرکز شهر و توسط عالی‌ترین مقام تقدیم می‌شود. دنیا تغییر کرده است و عکس هم همین را می‌گوید.
این ماجرا در سویه‌های دیگر امتداد پیدا کرده است. برخی از تحلیلگران گفته‌اند یک سند مهم برای اثبات گفته‌های‌شان پیدا کرده‌اند.

سال‌هاست که خواننده این دست تحلیل‌ها هستیم: «دولت‌های زیاده‌خواه از وقتی که قدرتمند شده‌اند، به تصرف ایران فکر می‌کنند. اگر تصرف ممکن نباشد، تجزیه مطلوب‌شان است. اگر هم تجزیه منتفی باشد، از هر فرصتی برای ایجاد اختلاف بهره می‌گیرند و هر طور شده، می‌خواهند ایران خانه خلوت‌شان باشد.» این همان تحلیلی است که انقلابی‌ها سعی می‌کردند در این ۴۰سال توضیح بدهند؛ آن‌ها می‌گویند کشور‌های قدرتمند هنوز هم به دنبال روابط ارباب‌ـ‌رعیتی هستند.

حالا عکسی از راه می‌رسد که این حرف‌ها را تأیید می‌کند و بار صد‌ها تحلیل ضداستعماری را یک‌جا به دوش می‌کشد. عکس می‌گوید آن‌ها هنوز هم بدشان نمی‌آید حتی با فقدان آمریکا، منتظر بنشینند تا رئیس‌جمهور ایران از در وارد شود و تقاضای احوال‌پرسی کند. دنیای دیجیتال و گسترش های‌تک، تنها روی کیفیت دوربینی که این عکس را برداشته، تأثیر داشته است؛ آدم‌ها همان آدم‌ها هستند و مایل‌اند دوباره همان وضعیت استعماری برقرار شود تا بعدش تحت شرایطی «تمامیت ارضی» ایران را تأیید کنند؛ مؤلفه‌ای که امروزه تصورش درباره ایران تصدیق می‌آورد.

از طرفی بسیاری بر این باورند که ایران امروز شبیه هر جایی باشد، شبیه سال ۲۲ نیست. در سال ۲۲ ایران، یک کشور اشغال شده و در خطر تجزیه بود با یک شاه کم‌تجربه که در یک صحنه خالی، بخت سلطنت یافته بود.
سال ۲۲ همان سالی بود که یک حاجی ایرانی به نام ابوطالب یزدی را که در مناسک حج شرکت کرده بود، گردن زدند و پهلوی جز قطع رابطه با سعودی، راه‌حل دیگری به ذهنش نمی‌رسید.

در آن سال، نخست‌وزیر ایران یک یهودی به نام علی سهیلی، داماد روس‌ها بود. از وصلت او با بانوی روسی هم طرفی بسته نشد و خیر چندانی ندید. او بعد‌ها سفیر ایران در انگلستان شد و در لندن بر اثر بیماری از دنیا رفت؛ همین دو خط نشان می‌دهد سهیلی نشانه‌های وابستگی، از هر نوعش را در کارنامه‌اش حاضر کرده بود! او می‌خواست جلوی استالین و چرچیل بایستد؟

وضعیت دربار و شرایط اداره کشور در آن سال ناپایدار، به آن حضور تحقیرآمیز در کنفرانس تهران شبیه بود؛ وقتی وضع از داخل به‌هم‌ریخته باشد، از بیرون شکننده به نظر می‌آید. به‌خصوص این‌که پهلوی دوم خودش را به سفارت شوروی رساند تا از فیض دیدار محروم نباشد و سمفونی بندگی درست اجرا شود.

ده سال بعد، در سال ۳۲، پهلوی دوم توانست مخاطب پیام چرچیل باشد: مصدق باید برود. این شیوه در دوره پهلوی دوم تا آخر ادامه داشت. آنقدر به انگلیس وابسته بود که سقوطش را نتیجه خیانت آن‌ها می‌دانست. آمریکایی‌ها عذرش را خواستند، سرطانش پیشرفت کرد، به کنجی خزیده شد، سکوت پیشه کرد و دست‌کم در سردرگمی اطبا از دنیا رفت.

درست است شاه همان شاه بود، ولی کشور همان کشور نبود. اقدامات ایران علیه این سه کشور زورگو به‌ویژه در انقلاب سال ۵۷ آنقدر شفاف است که نیاز به مصداق و اثبات ندارد. بدیهی است که مردم علیه دولت‌های استعماری بودند و در شعارها، آن‌ها را فراموش نمی‌کردند.

اما تاریخ، اظهارنظر بنیان‌گذار انقلاب در پاریس را ضبط کرده است که به همین کنفرانس سال ۲۲ اشاره دارد و خواندنی است: «آن وقتی که متفقین آمدند؛ یعنی رؤسای متفقین «استالین و روزولت و چرچیل» این‌ها آمدند به ایران، استالین، آن آدمی که این آقایان می‌گویند که خیر، آن آدم کمونیست بود، آن آدم توده‌ای بود، آن با مردم چطور بود، به او «قارداش» می‌گفتند، برادر بود؛ همه اینها، وقتی خودش آمد به ایران، باید حتی گاو شیرده برایش می‌آوردند که مبادا این آقا از شیر گاو ایران بخورد! این آقای کرملین‌نشین که قارداشش عبارت از این ارتشش و توده‌های مردم بود، این وقتی که آمد، در همان جنگ عمومی برای یک مشورت آمد به ایران، آن وقت معروف بود در این‌که ایشان با یک گاو خاصی که عرض می‌کنم، همراهش آوردند که شیر آن گاو را بخورد، مبادا خدای نخواسته این شیر گاو نباشد و مبتلا بشود به شیر گاو ایران!» (صحیفه امام، جلد ۴، صفحه ۲۱۸)

آیا با وجود چنین رهبری، می‌توان دوباره همان مناسبات را احیا کرد؟

باری؛ با آمدن رهبر فقید، بساط صندلی‌های نهانی جمع شد. البته در دوره او آمریکایی‌ها یک‌بار پنهانی به ایران آمدند. نتیجه؟ همه پرسیدند: چطور آمریکا به کشوری که خاک سفارتش را به توبره کشید، می‌خواهد موشک بفروشد و با او مذاکره کند؟ ماجرای مک‌فارلین مربوط به ۴۳ سال بعد از سال ۲۲ است؛ بیش از ۴۰ سال است که زمانه عوض شده!

این تحلیل‌ها به کنار، وقتی عکس کذایی منتشر شد، وطن‌دوستان از پا ننشستند. آن‌ها زودتر از دستگاه کند دیپلماسی ما به میدان آمدند و به زبان فارسی خطاب به دو سفیری که فارسی را بلدند نکاتی را یادآور شدند.
 
آن‌ها به سفیران این دو کشور هشدار دادند که از عاقبت آن صندلی خالی بترسند و به اتاق‌های‌شان برگردند و به وظایف دیپلماتیک معمول مشغول شوند. حتی همکاران فارسی‌زبان سفیر انگلیس هم از این کار او متعجب شدند. به‌قدری واکنش‌ها شبیه به هم هستند که نمی‌توانم گزارشی از تنوع برخورد‌ها ارائه کنم. گویی همه یک‌صدا کشورشان را فریاد می‌زدند و به سفیران بازیگوش یادآوری کردند که به سایه برگردند، آفتاب ایران سوزان است.

اما تحلیل‌های هموطنان این دو سفیر هم خواندنی است. سفیر روسیه نشان‌های دولتی ارزشمندی دارد. گفته می‌شود او نشان تمایز برای خدمات دیپلماتیکی گرفته است که بی‌خطا توصیف می‌شود؛ و حالا کاربران هموطنش خطاب به مقام بالادستی، یعنی وزیر خارجه روسیه می‌نویسند: چه خطایی از این بزرگ‌تر؟

گاردین هم می‌گوید سفیر انگلیس بی‌خود خودش را همین اول مأموریتش گرفتار کرده است. باید دید گاف‌های شرکلیف بیشتر است یا سفیر قبلی که در جریان یک اعتراض خیابانی هنجارشکن دستگیر شده بود! فعلا که شرکلیف رکوردشکنی کرده است؛ او درست در روز دوم کارش سفارت انگلیس را در وضعیتی پیچیده قرار داد.

واکنش‌های مردمی و بعد دیپلماتیک، این دو کشور را مجبور کرد تا عقب‌نشینی کنند. روسیه شفاف‌تر عذرخواهی کرد و سفیر انگلیس هم نوشت نیت بدی نداشت. همین اولین تفاوت ایران ۱۴۰۰ یا ایران ۱۳۲۲ است. آن روز کسی برای اشغال ایران عذر نخواست و امروز به خاطر یک صحنه‌آرایی نامطلوب چاره‌ای جز عذرخواهی نیست. نکته مثبت ماجرا این بود که مخاطبان در فضای مجازی درباره اشغال ایران در سال‌های نه‌چندان دور اطلاعاتی کسب کردند و دریافتند چه خطر‌ها و بلا‌هایی بر سر این کشور آمده است.

فراتر از عذرخواهی، جهت روشن ماجرا این است که با وجود همه هجمه‌های تبلیغاتی و خوش آب و رنگ علیه کشور، هنوز دشمنان به روش‌های خشن قدیمی باور دارند.

آن‌ها فکر می‌کنند برتری‌هایی که با توسل به زور به دست آمده، حق‌شان بوده است و باید دوباره تکرار شود. شرایط امروز ایران در دوره انتقال دولت این اجازه را به آن‌ها داد که خودی نشان بدهند.

موضوع خاموشی‌ها، ماجرای مذاکرات برجام، اوج گرفتن کرونا و عدد بالای تورم به آن‌ها اجازه داد تا بگویند همچنان گره‌ها به دست آن‌ها باز می‌شود. ولی ایده آن‌ها پاسخ خوبی نگرفت. قبل از هر چیزی مردم به آن‌ها فهماندند که بهتر است سفیران کینه و خصم و جهل‌شان را پشت سکوت‌شان پنهان کنند.

با این همه به نظر می‌رسد سفرای روس و انگلیس برای این نمایش، دست بالا تنها به تقویم شمسی نگاهی انداخته باشند. از سفیر تازه‌کار انگلیس انتظاری نیست. او هنوز نمی‌تواند فرق بین صندلی امنیتی با صندلی سیاسی را درک کند. ولی سفیر کهنه‌کار روس باید با فرهنگ ایرانیان بهتر آشنا باشد: روز دوم محرم روز خوبی برای انتشار این عکس نبود.
newsQrCode
برچسب ها: عکس روزنامه عبرت
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۲ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها