چون کتاب شازده کوچولو را بارها خواندهایم و میدانیم بعد از این صحنه است که سر و کله روباه معروف پیدا میشود و عشق را برای شازده کوچولو تعبیر میکند تا کمتر آزرده خاطر باشد. ماجرای شازده کوچولو و عاشقیش و ترک سیاره کوچکش از آشنایی او با یک گل آغاز میشود.
درست مثل حکایتهای نظم و نثر کهن ایرانی. هر جا گل است پای عاشقی و بیوفایی هم در میان است. هر جا گل است باید بدانی که کسی دل داده و چهره یار را مانند گل میبیند بنابراین از گل بهسادگی عبور نکنیم بهخصوص این روزها که روز گل و گیاه است و قرار است درباره گل بنویسیم و اینکه زندگی خاکستری این روزهایمان که دور تا دورمان را سیمان و سنگ گرفته چقدر میتواند زیبا کند و دلمان را جان دهد. برای نوشتن درباره گل و گیاه سراغ دکتر اسماعیل آذر رفتم؛ شاعر و پژوهشگر و او نقب زد به ادبیات کهن و معاصر و درباره زیباترین تجلی هستی برایمان گفت.
تصویر گل و معشوق، شانه به شانه هم
از دکتر آذر پرسیدم در شعر کهن ایران اول گل وارد شد یا روی یار چون هر دو شانه به شانه هم پیش آمدهاند و بهسادگی نمیتوان متوجه شد کدامیک بر دیگری ارجح بودهاند، میگوید: اولین بار رودکی سمرقندی، پدر شعر فارسی در ابیاتش درباره گل نوشت و در همین ابیات درباره عاشق و معشوق هم نوشت:« بخندد لاله بر صحرا/ بسان چهره لیلا / بگرید ابر بر گردون/ بسان دیده مجنون / ز آب جوی هر ساعت/ همی بوی گلاب آید/ در او شسته است پنداری/ نگار من رخ گلگون» این ابیات نشان میدهد چهره یار برای شاعر مانند گل است و او برای توصیف همه جانبه معشوق فقط گل را لایق دانسته تا این دو را با هم قیاس کند و کنار هم بیاورد.گل آنقدر برای حکیمان و شاعران و اندیشمندان محترم و عزیز است که حتی در توصیف خداوند از گل استفاده میکنند، مثل آنجا که پروین اعتصامی میگوید:« گل بیعیب و بیعلت خداست». بنابراین میتوان گفت گل علاوه بر تجلی زیبایی، تجلی کامل بودن هم هست و تنها رقیبش پروردگار است. کوه، دریا، آسمان و... تجلی طبیعت هستند اما گل نماینده طبیعت است برای همین از دیگر وجوه طبیعت متمایز بوده و هست.
ساختمانهای خاکستری را چه به گل
به دکتر آذر میگویم اما چنین به نظر میرسد که هر چه جلوتر آمدیم گل در شعر شاعران کمرنگتر شد و شاعران معاصر کمتر سراغ آن میروند، میگوید: شاعر به پیرامون خود نگاه میکند و احساسش متاثر شده و شعر میگوید: قدیمها، آدمها از خانه که بیرون میآمدند اطرافشان پر بود از گل و گیاه و درخت. دشتها پر بود از سبزینه و گیاه اما از وقتی اومانیسم شکل گرفت و کلنگش به تمدنها برخورد کرد اطراف آدمها پر شد از سیمان و آجر و ساختمانهای ناموزون. شاعر امروز یا در خانه هست و در حصار دیوارها یا از خانه بیرون میآید و گیر میافتد میان اشباح خاکستری شهرها دیگر چگونه میتوان از او توقع داشت درباره گل و گیاه و زیبایی و طبیعت بنویسد. البته شاعری مانند سهراب سپهری از شهر بیرون میزند و به دامن طبیعت پناه میبرد و با گیاه همجوار میشود و تاثیر این نزدیکی در شعرش جلوه میکند یا شاعری مانند استاد شفیعی کدکنی درکنار محافظت از ذهن و قلبش به تخیل پناه میبرد و شعری جاودانه میسراید:« ای کاش / ای کاش، آدمی وطنش را مثل بنفشهها / در جعبههای خاک / یک روز میتوانست / همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست...» آقای شفیعی حتی خاک وطن و غربت مهاجران را به گل بنفشه که یکی از زیباترین و تمثیلیترین گلهاست، قیاس کرده و اینچنین درباره دلتنگی وطن میسراید. واقعیت این است ادبیات و شعر بدون گل معنایی ندارد و مرحوم دکتر معین در جایی به این نکته اشاره میکند و ادوارد براون، مستشرق هم ایران را سرزمین گل و بلبل مینامد و در چنین سرزمینی نمیتوان گیاه و گل و در امتداد آن پرندگان را از شعر و ادبیات جدا کرد.
گلدان هدیه بدهیم
دکتر آذر با هدیه دادن شاخه یا شاخههای گل مخالف است و میگوید: گل لطیفترین و زیباترین مظهر طبیعت و زندگی است. چطور دلت باید بیاید برای دوستی و فامیلی به مناسبتی شاخه یا شاخههای گل ببری در حالیکه میدانی او بهزودی و تا پژمرده شدن شاخههای گل آنها را در سطل زباله میاندازد. جای گل مگر سطل آشغال است؟ من نمیدانم این رفتار را چه کسی در ایران باب کرد. به اعتقاد من جای گل در دشت و طبیعت و باغ است. حال که همه اینها را از ما گرفتهاند و در آپارتمان اسیر شدهایم، بهتر است حداقل به جای هدیه دادن شاخههای گل که گاهی خیلی هم گران است، به دوستان و آشنایان گلدان هدیه بدهیم. اگر از گلدان به درستی نگهداری شود، عمر طولانی خواهد داشت. هر چند بر این باورم وقتی گلدان را به آپارتمان میبری مثل این است که آهو را از دشت اسیر کردهای و داخل قفس انداختهای و به آپارتمان آوردهای او را. اما الان چارهای نداریم. بیشتر مردم در آپارتمان زندگی میکنند و داشتن و گل و سبزینه و گیاه در خانه غنیمتی است. ای کاش حداقل مثل قدیمها خانهها گلخانه داشت و گلدانها را در گلخانه نگه میداشتیم، گلخانههایی که هم آفتاب داشته باشد هم سایه و ما با رسیدگی به این گلها حالمان را خوب کنیم.
از روی رفتار آدمها با گیاهان و گلها میتوان به شخصیت آنها پی برد. کسی که با گیاهان رفتار خوبی دارد و اطرافش پر از گیاه و گل است، نمیتواند آدم بدی باشد.
قدیمها به آدمهایی که از نظر روانی آسیب دیده بودند، توصیه میکردند عکس آدمهای خوب زندگیشان را روی دیوار، مقابل دید بگذارند تا با دیدن آنها یادشان بیاید آدمهای خوبی هم در زندگی آنها بوده است و به مرور حالشان خوب شود.
حالا میگویند گل و گیاهان را هم در معرض دید بگذارید و به آنها رسیدگی کنید چون بهشدت حال ما را خوب میکنند. اگر گیاهان در کنار ما ایمنی داشته باشند، انسانها هم خواهند داشت.
اگر ما در کنار گیاهان حالمان خوب باشد به مرور یاد میگیریم مانند آنها باشیم و حال دیگران را خوب کنیم. خلاصه کلام اینکه تلاش کنیم در عصر سنگ و سیمان مثل گل و گیاه لطیف و زیبا باشیم.
طاهره آشیانی - روزنامهنگار / روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: