شما در هر چیزی که تخصص داشته باشید، جهان را از همان پنجره می‌بینید. البته لزوما صادق نیست، اما رایج است. من یک لیست دارم.
کد خبر: ۱۳۱۳۰۶۳

کتاب‌هایی که امیدوارم پیش از مرگم نوشته باشم. سه چهار عنوان بیشتر نیستند. اما احساس می‌کنم مرگ زیادی نزدیک شده است. پس فکر کردم به یکی از آنها اشاره کنم.

شاید اگر مرگ مهربان آمد و من هنوز دست به قلم نشده بودم، شخص دیگری که صلاحیتش را دارد، بنویسد. درس‌هایی که باید از افغانستان بیاموزیم. عنوانش این نیست.

موضوعش این است. کتاب پر و پیمانی خواهد شد. البته حتما نویسنده باید آن سرزمین را خوب بشناسد. نه این‌که چند سال آنجا مدیر و سفیر و اجیر بوده باشد.

نه! باید آن جغرافیا، آن مردم، آن کوه‌های بلند و ریگزارهای بی‌پایان، آن بزهای تکه‌تکه شده و اسب‌های خشمگین «در بزکشی» را بشناسد.

عاشق طعم شورچای باشد. رقص اتن را بلد باشد. هم با «خوشحال خان»، هم «سرآهنگ»، هم «امان‌ا... خان»، هم «ملاعمر»، هم «زریاب» و هم «بچه سقو» و...یکجا عجین باشد. ریتم «قرصک» را بتواند سوت بزند و .... بگذریم.

اگر من بمیرم و چنین کسی در سرزمینم پیدا شود، آن کتاب را خواهد نوشت. فصل اول چنین کتابی بی‌شک درباره اقوام و اثرات قوم‌گرایی در افغانستان خواهد بود.

بیماری هولناکی که برای آن دیار، مادرزادی است. زیرا از اولین روز استقلال به آن مبتلا شده است. حالا چنان این ویروس منحوس در تمام اندام این سرزمین مظلوم ریشه دوانده، که عن‌قریب نفسش را ببرد.

کشوری که باید سوئیس آسیا می‌بود، اکنون یک خرابه خونین است. چون در نقاط عطف تاریخ، برای حکام آن دیار و بسیاری از مردم، قوم من، ولایت من، دره من، دهکده من و ... بر ملت و کشور من ارجحیت داشته است. تا جایی که حتی در اوج جنگ و در آستانه فروپاشی مملکت، رئیس‌جمهوری اولویتش حذف واژه «دانشگاه» از تابلوی مراکز آموزش عالی و جایگزین کردن واژه قوم خودش باشد. باور کنید مزاح نمی‌کنم.

حالا در اینجا یک معلم مدرسه یک شوخی معمولی می‌کند با شاعری، بعد چند مسوول که شاید بزحمت نام ۱۰ شاعر وطن‌شان را حفظ باشند، رگ گردن‌شان باد می‌کند و مدعی می‌شوند به قوم و ولایت آنها اهانت شده است اما همان‌ها وقتی پرچم بیگانه را عده‌ای فرصت‌طلب در شهرشان بالا بردند، لال بودند.

همان‌ها وقتی در ورزشگاه‌شان معدودی جاهل سرود «خلیج عربی» خواندند، فقط رگ خواب‌شان جنبید. همان‌ها وقتی رئیس‌جمهوری کشور همسایه، ایرانیان را دزد خطاب کرد، خمیازه کشیدند. اما یک لغت را از دهان یک معلم مظلوم در شبکه‌ای کم‌مخاطب روی هوا زدند و بیانیه دادند.

حیا کنید! بفهمید در حال بریدن چه شاخه‌ای هستید. بفهمید دارید چه آتشی بجان این مردم و این کشور می‌اندازید. کاش همه‌جا اینقدر غیرتتان غلیان داشت.

به دردهای سرزمین و مردم افغانستان امروز بنگرید و از رفتارتان توبه کنید. این نمد که با آن کلاه می‌سازید خون‌آلود است.

آقای استاندار! آقای نماینده مجلس! آقای دلسوز! رگ غیرتت را وقف کار برای مردم کن! نه سوءاستفاده از آنها. خدا را شکر، حتما ما چنین استاندارها و وکلایی نداریم ان‌شاءا...

محمدحسین جعفریان - کارشناس ارشد مسائل افغانستان / روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها