به بهانه استقبال از زندگینامه خودنوشت سردار شهید قاسم سلیمانی در نمایشگاه کتاب بغداد

انقلاب در سرزمین‌های دوردست

امیر سرتیپ سیدحسام هاشمی از همرزمان شهید صیاد شیرازی درباره دوست و همرزم قدیمی‌اش می‌گوید

صیاد خودش را بدهكار انقلاب می‌دانست

از شهرها و خیابان‌های غرب كشور، از قرارگاه‌های جنگی و مراكز فرماندهی برای امیر سرتیب سیدحسام هاشمی خاطرات زیادی باقی مانده است.
کد خبر: ۱۳۱۰۰۷۲
سال‌ها حضور در جبهه‌های جنگ می‌تواند با حرف‌ها و خاطرات بسیار همراه باشد، چه رسد به این‌كه این حضور در كسوت فرماندهی باشد و بخش قابل اعتنایی از این خاطرات با نام شهید صیاد شیرازی پیوند خورده باشد؛ همچنان كه برای امیر سرتیپ سید حسام هاشمی چنین بود.
سرتیپ حسام هاشمی كه قرارگاه شمال‌غرب را فرماندهی می‌كرد و سمت مشاور فرمانده كل قوا در امور حفاظت اطلاعات نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران را در كارنامه دارد، در بیست و دومین سالگرد شهادت دوست و همرزم شهیدش، گوشه‌ای از این خاطرات و البته نگاه و تعریف خودش از شخصیت شهید صیاد شیرازی را برای مخاطبان روزنامه جام‌جم نقل كرده كه در قالب ۹ روایت آمده است:
صیاد خودش را بدهكار انقلاب می‌دانستیك ملاك و دیگر هیچ
صیاد شیرازی قهرمان بی‌نظیر و آتیه‌سازی است كه حضورش در جبهه‌ها مایه دلگرمی و قوت قلب همه رزمندگان بود. در محافل پشت جبهه‌ها حضور ایشان مایه سرور مردم عزیز كشورمان بود. صیاد مرد اخلاص عمل بود و شعارش این بود: من‏ كان‏ لله...‏ كان ا... له. صیاد مایه وحدت و هماهنگی همه نیروها بود. انسان مومن و متدین، پایبند به اخلاق اسلامی كه مهم‌ترین دغدغه‌اش دینداری بود. سنگ محك او برای هر كاری دین و دینداری بود؛ لذا دوستی‌ها و دشمنی‌ها، مهر و محبت، خشم و غضب و جنگ و صلح و همه اعمالش بر این ملاك استوار بود.

تعریف صیاد دشوار است
اگر قرار باشد به عنوان یك فرد نظامی شهید صیاد شیرازی را تعریف كنم، این است كه اگر صیاد خودش را سرباز مخلص اسلام معرفی می‌كرد، در واقع سرباز شجاع، دلیر، بی‌باك و خطرپذیر در شرایط دشوار بود.
اگر قرار باشد به عنوان یك افسر شهید صیاد شیرازی را تعریف كنم، می‌گویم افسری باسواد، مجهز به دانش حرفه‌ای و اهل مطالعه بود.
اگر قرار باشد به عنوان فرمانده شهید صیاد شیرازی را تعریف كنم، باید بگویم در تمام رسته‌های نظامی فرمانده‌ای قاطع، مصمم، كاردان، دلسوز، مهربان و عاطفی در ارتباط با زیردستانش بود.
اگر قرار باشد به عنوان شاگرد ایشان، صیاد شیرازی را تعریف كنم، می‌گویم او استادی با مهارت، جدی و سخت‌گیر بود. همه تلاشش این بود آنچه می‌دانست را به دانش‌آموزش انتقال بدهد و در تمام مراحل زندگی وقتی از دانش‌آموزی، دانشجویی و استادی، فرماندهی و حضور در جبهه‌اش را نگاه كنید، تلاشش این بود كه نمره یك باشد. یعنی اگر صیاد در دوره رنجر نفر اول است، در دانشگاه نفر اول است و در جبهه هم تلاش می‌كرد تا نفر اول باشد. در شرایط سخت وارد عمل می‌شد و رفتارش با اقشار مختلف به گونه‌ای بود كه هر قشری، صیاد را از آن خودش می‌دانست. بسیجی معتقد بود كه صیاد یك بسیجی مخلص است، روحانی او را یك روحانی می‌دانست، سپاهی بر این عقیده بود كه صیاد از اوست، یك جهادی معتقد بود صیاد جهادی است و ...
 
در محضر علما
ارتباط صیاد با روحانیت عمیق و ریشه‌دار بود؛ به‌خصوص با روحانیت مبارز و بزرگان دین ارتباط نزدیك داشت. حضرت آیت‌ا... بهاء‌الدینی وقتی طلبه‌ها را نصیحت می‌كرد، می‌فرمود بروید و مثل صیاد شیرازی بشوید. صیاد شیرازی درس حوزوی نخوانده بودند اما از محضر اساتید بزرگی چون آیت‌ا... مشكینی، آیت‌ا... مظاهری و به‌خصوص آیت‌ا... بهاء‌الدینی بهره گرفت. صیاد شیرازی همچنین با آیت‌‌ا... كاشانی و اكثر علمای بزرگ و ائمه جماعات هم در ارتباط بود.

‌در یك جلسه عاشق او شدم
ببینید ۲۱ سال بعد از شهادت صیاد شیرازی چه غوغایی است. همیشه در همین ایام در نماز جماعات از صیاد شیرازی صحبت می‌شود و همه به یاد او هستند، حتی به اندازه یك یادآوری و یك فاتحه. صیاد شیرازی انسان تاثیرگذاری بود. روی هر كس حتی در جلسات كوتاه، با اخلاص و نفوذی كه داشت، تاثیر می‌گذاشت. چند روز پیش با یكی از روحانیون عالی كشورمان صحبت می‌كردم؛ برایم توضیح دادند كه چطور شد به جمع روحانیون نظامی پیوست. ایشان تعریف می‌كرد كه سال ۱۳۶۰ در قم پای یكی از سخنرانی‌های صیاد شیرازی نشستم و عاشق رفتارش شدم. همان یك جلسه باعث شد كه به عنوان یك طلبه، تصمیم بگیرم وارد نیروهای مسلح بشوم.

شاهكار صیاد
اگر همه تلاش‌ها و حضور موثرش و نیز كارهایی كه در زمان جنگ و بعد از جنگ انجام داده را كنار بگذاریم، اگر صیاد هیچ كاری نكرده باشد، آزادسازی شهرهای استان كردستان و آذربایجان‌غربی از وجود نیروهای كثیف ضدانقلاب، در نیمه ابتدایی سال ۱۳۵۹ شاهكار صیاد شیرازی است.
به آرشیو روزنامه‌ها و خبرهای همین روزها در سال ۱۳۵۹ نگاه كنید و ببینید غرب كشور در چه وضعیتی بود. هیچ حاكمیتی بر شهرهای كردستان و شهرهای كردنشین استان آذربایجان‌غربی وجود نداشت. مسؤولان اداره‌كننده این شهرها از فرماندار و استاندار گرفته تا مدیران آموزش و پرورش یا كوموله بودند یا دموكرات. در نیمه دوم سال ۱۳۵۸ در این شهرها ژاندارمری وجود نداشت، كار شهربانی‌ها تعطیل شده بود، اداره سپاه را از استان كردستان خارج كرده بودند. دقیقا به خاطر دارم در مسیر شهرهای غربی مانند سنندج، قروه، بیجار، دهكلان و مابقی شهرها، پست‌های كنترل كوموله و دموكرات فعال بود، ارتش و سپاه خفه شده بودند، دستور دولت موقت بازرگان این بود كه ارتش دخالت نكند و سپاهی وجود نداشت. به عبارتی نظام جمهوری اسلامی ایران حاكمیتی بر كردستان نداشت. در چنین وضعی من شاهد بودم و دیدم كه سرگرد صیاد شیرازی، افسری كه نه فرماندهی داشت و نه مسؤولیت عمده‌‌ای برعهده‌اش بود، چطور همراه سرلشكر رحیم‌صفوی طی پنج ماه شهرهای كردستان را یكی بعد از دیگری از وجود ضدانقلاب پاك كردند.
وقتی ایشان به سردشت رسید و استكبار جهانی مطمئن ‌شد كه نمی‌تواند با براندازی داخلی كاری را انجام دهد، جنگ آغاز ‌شد. برگرداندن دو استان كشور، در راس كارهای صیاد شیرازی و شاهكار خدمات این شهید بود و همین بس كه رهبر معظم انقلاب بر تابوتش بوسه زده و فرمودند: سرزمین‌های داغ خوزستان و گردنه‌های برافراشته كردستان، سال‌ها شاهد آمادگی و فداكاری این انسان پاك‌نهاد و مصمم و شجاع بوده ...

‌تحت تعقیب دائمی
صیاد شیرازی به همراه دوستانش شهید شهرام‌فر، شهید آبشناسان و دیگر فرماندهان در كردستان، راه جنگیدن را به بچه‌های بسیجی و سپاهی و ارتشی یاد داد. فرماندهانی چون شهید خرازی، شهید احمد كاظمی و زنده‌یاد احمد متوسلانی در كردستان و در محضر صیاد شیرازی برای جنگ تربیت شدند. صیاد شیرازی همه عمر تحت تعقیب منافقان بود. جنگ كه تمام شد، برخی از ما می‌پرسیدیم چه شد كه صیاد شیرازی به مقام والای شهادت نرسید و به دوستان شهیدش نپیوست؟ و بعد از شهادت ایشان به تاریخ ۲۱ فرودین ۱۳۷۸ بود كه دریافتیم خواست خداوند این بوده كه ایشان سال‌ها بعد در مقابل خانه‌اش و در مقابل چشمان فرزندش به شهادت برسد؛ همچنان كه بلاتشبیه خداوند اراده كرده بود امام علی‌(ع) بعد از همراهی با پیامبر در نبردهای بسیار، در محراب به شهادت برسد. شهید صیاد بارها مجروح شد و نزدیك به ۵۰ تركش در بدنش بود كه آنها را با خود برد.
خداوند هر كسی را به اندازه لیاقتش پاداش می‌دهد؛ لیاقت صیاد، شهادت و مظلومیتش بود.

‌خاطره یك بدهكاری
در ارتباط صیاد با مجموعه زیردستانش، مهری وجود داشت كه همیشگی بود. چه زمانی كه فرمانده گروهان بود، چه بعدها كه فرمانده نیروی زمینی را برعهده داشت؛ همه تلاشش بر ایجاد رابطه دوستانه با همكاران و زیردستان بود. در قرارگاه‌ها روال این بود كه در شبانه‌روز یک وعده را فرماندهان، افسران، درجه‌داران و سربازان در كنار هم بنشینند و غذا بخورند. در این همنشینی‌ها می‌دیدم که ارتباط ایشان بسیار ساده بوده و دفتر ایشان نیز همیشه پذیرای همه بود. خاطره‌ای دارم از همین پذیرا بودن ایشان؛ یك سال بعد از شهادت ایشان بود كه با لباس نظامی، پیش از طلوع آفتاب به مزارشان رفتم. مردی را دیدم كه سنگ قبر شهید صیاد را با گلاب می‌شست و اشك می‌ریخت. نگاهی به لباسم كرد و پرسید ارتباطی با شهید صیاد شیرازی دارم، جواب دادم كه از همرزمان ایشان هستم. او تعریف كرد كه یك بسیجی است كه از یزد برای زیارت قبر صیاد شیرازی آمده است. او تعریف كرد كه در سال ۱۳۶۲ یك بسیجی ساده بوده و در پایگاه امیدیه یك بار و از دور شهید صیاد شیرازی را به همراه عده‌ای در حال پیاده شدن از یك بالگرد دیده است. بعدها دیگر او را ندیده تا زمانی كه جنگ به پایان رسیده است. این مرد یزدی راننده اتوبوس بسیج شده و حوالی سال ۱۳۷۰ در حال رساندن فرماندهان سپاه یزد را از راه طبس به مشهد مقدس بوده كه در بر اثر لغزندگی جاده، اتوبوس چپ می‌کند. كسی آسیب نمی‌بیند، ولی این مرد به عنوان راننده یك میلیون و ۸۰۰ هزار تومان جریمه می‌شود، در حالی كه حقوق ماهانه‌اش در آن زمان ۳۵ هزار تومان بوده است. او به هر دری می‌زند، نمی‌تواند این رقم را پرداخت كند؛ یكی به او می‌گوید به دیدن صیاد شیرازی برو كه آن زمان جانشین فرمانده ستادكل نیروهای مسلح بوده، مرد یزدی بدون تعیین وقت و بی‌خبر از دژبانی ستاد، با دفتر صیادشیرازی تماس می‌گیرد، سرهنگ نعمت‌الهی كه این روزها سرتیپ۲ است، رئیس دفتر ایشان بوده و مرد یزدی را به دیدار صیادشیرازی راهنمایی كرده است. قبل از هر حرفی، صیاد شیرازی یك بن غذا به مرد یزدی می‌دهد و او را می‌فرستد كه نهارش را بخورد و نمازش را بخواند. بعد از نهار و نماز، دوباره بدون وقت قبلی او را به دیدار می‌پذیرد و بعد از شنیدن ماجرای مرد یزدی، خطاب به سردار سرتیپ شمشیری رئیس ستاد مشترك سپاه پاسداران می‌نویسد که این برادر ما مشكلی دارد، اگر آبرویی داریم، نزد شما گرو می‌گذاریم كه آن را حل كنید.
مرد یزدی نامه را به سرتیپ شمشیری می‌رساند و او هم نامه را به روی چشمانش گذاشته و می‌گوید مشكلت حل شد. حالا این مرد یزدی داشت اشك می‌ریخت و دست روی سنگ قبر شهید صیاد‌شیرازی می‌كشید كه آخر من كه بودم و چه كرده بودم كه شهید صیاد شیرازی آبرویش را برایم گرو گذاشت!
آقایان مسؤولان با مراجعه‌كنندگان باید همین‌طور رفتار كنند. اگر به زندگی شهید قاسم سلیمانی نگاه كنید، همین را می‌بینید؛ مثل وقتی كه مادر شهیدی به ایشان نامه نوشت و شهید سلیمانی به دیدار آن مادر شهید رفت. گرفتاری امروز ما این است كه خودمان را طلبكار انقلاب اسلامی می‌دانیم، در حالی كه كسانی چون صیاد شیرازی و قاسم سلیمانی خودشان را بدهكار انقلاب می‌دانستند.

‌مثل صیاد باشید
برایم تعریف كرده‌اند كه جمعی در شهریور سال ۱۳۶۰ به دیدار حضرت آیت‌ا... دستغیب می‌روند. نماز را می‌خوانند و از ایشان می‌خواهند كه نصیحت‌شان كند. حضرت آیت‌ا... نگاهی به جمع می‌كند و چیزی نمی‌گوید. دوباره از ایشان می‌خواهند و باز هم چیزی نمی‌گوید. این‌بار اصرار می‌كنند و شهید صیاد شیرازی كه همراه ایشان بوده، خطاب به آیت‌ا... دستغیب با التماس می‌گوید: ما مدیون انقلاب هستیم، خودمان را بدهكار انقلاب می‌دانیم، ما بدهكار به امام و نظام هستیم. آمده‌ایم ما را نصحیت كنید. چیزی بگویید!
آیت‌ا... دستغیب با صدای بلند می‌گوید كه شما خودتان، خودتان را نصحیت كرده‌اید. تا زمانی كه خود را بدهكار و مدیون انقلاب می‌دانید، رستگار هستید. درست زمانی كه احساس طلبكاری كردید، در خسران خواهید بود. این بهترین نصیحت است كه خودتان به آن عمل كرده‌اید.
این دو مرد هر دو از بزرگان بودند و هر دو دلپاك كه می‌دانیم هر دو به شهادت رسیدند؛ هر كدام به شكلی كه در شأن و جایگاه‌شان بود.

مرد كتاب و درس
شهید صیادشیرازی خودش را برای خدا خالص كرد و خدا به كلامش نفوذ ‌داد. چون برای خدا كار می‌كرد برایش اهمیتی نداشت كه با سپاهی سر و كار دارد یا ارتشی یا حتی یكی از مردم عادی.
از این دست مطالب درباره صیادشیرازی بسیار است و به همین دلیل به صورت خودجوش و بدون سفارش، تا امروز حدود ۵۰ كتاب درباره ایشان نوشته‌اند و می‌دانم كه تعداد این آثار به صد هم خواهد رسید. زندگی شهید صیاد شیرازی آنقدر ابعاد مختلف دارد كه این ادعا اصلا عجیب نیست. ایشان همیشه و برای همه چیز برنامه داشت. دوستانش در دوران دانشجویی تایید می‌كنند كه او از همان زمان اهل برنامه‌ریزی بوده و مثلا وقتی برای خواندن نماز شب بیدار می‌شد، برای تمام روزش برنامه‌ریزی می‌كرد و شب به وقت خوابیدن محاسبه می‌كرد كه كدام كارش را انجام داده و كدام یكی مانده برای روزهای بعد.
من خودم شاهد بودم كه در طول پروازها، در حال مطالعه بود؛ یا قرآن می‌خواند یا كتاب‌های تخصصی حوزه خودش را. نكته مهم‌تر این بود كه آنچه می‌آموخت را عمل می‌كرد. یكی از دوستانش تعریف می‌كند یك‌بار وقتی داشتند از جبهه بر می‌گشتند، قرار شد بروند دیدن آیت‌ا... بها‌ءالدینی، اما صیاد شیرازی مخالفت كرد. چون از دفعه قبل كه نزد آیت‌ا... رفته بودند هنوز آموخته‌هایش را به عمل نیاورده بود و چون به درسش عمل نكرده بود، حاضر نشد به دیدن آیت‌ا... برود.
صیاد به اندازه عمر و موقعیتی كه داشت و به اندازه تلاشش موفق بود و شاید یكی از نادرترین فرماندهانی است كه در مدتی كوتاه به فرماندهی نیرو رسید، آن هم در حالی كه درجه‌اش سرگرد بود. من ندیدم و نشنیدم كه فرمانده نیروی زمینی كشوری، آن هم در زمان جنگ، در میدان جنگ انتخاب شود. جوانی با آن سن و سال و با آن میزان سابقه خدمت، برای اداره جنگ انتخاب شد و جنگ را به بهترین نحو اداره كرد و دشمنان را به بیرون راند. به همین دلیل بود كه صدام برای شهادت او جایزه گذاشت. روحش شاد. 
 
منبع: آذر مهاجر - فرهنگی / روزنامه جام جم 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها