به گزارش
جام جم آنلاین به نقل از روزنامه جام جم، رای ما نوجوانهایها امسال تولد یک سالگی امیدمان برای قد کشیدن است و حالا میخواهم برایتان داستان کلافهایی که جلد نوجوانه شد را بگویم.
هم قسم با حاج قاسم
بزرگ مردها تمام زندگی شان افسانه است.خودشان اما از دل همین خانه های معمولی آجر سه سانتی و حتی از دل کپرها، روستاها و شهرهای کوچک گل میکنند.مثل حاج قاسم خودمان که غیرت و مردانگی افسانهایشان شد یک موضوع که بزنیم به دل کلاف و اصلا از کلید واژه غیرت و تفاوتش با تعصب بگوییم.از این که غیرت میتواند چه حس عجیب و غریبی در آدم ایجاد کند و تاپای جان برای وطنش بایستد.
برای تحریریه نوجوانه مهم بود عکسی روی جلد این شماره برود که شهید سردارسلیمانی همراه با نوجوان ها در قاب باشد وپس از گشت و گزارهای فراوان در سایت های مختلف بالاخره سلفی با حاج قاسم شد جلد شماره۴۲ نوجوانه.
عکسی که به گفته مخاطبین نوجوانه خاکی بودن ابرقهرمان وطنیشان را بهتر به تصویر میکشید.
مافیای بازی یا بازی مافیا
افراط همان بلای خانمان سوزی است که همه ما در یک چیزهایی،یواشکی به آن مبتلاییم وهستندکسانی که در تفریحاتشان هم افراط میکنند.البته این هدفِ یک خطی تنها بهانه ما برای موضوع کلاف مافیا نبود.گرچه که مافیا در حال حاضر زندگی بعضیهارا خود به بازی گرفته است اما در اینهاگیر و واگیر در زیر به قول معروف پوست شهر کافههایی وجود دارند که در روزهای اوج کرونا نه تنها لیگ مافیا راه انداخته اند بلکه به آن چاشنی شرطبندی را هم اضافه کردهاند که کم و بیش دامن نوجوانهای کشورمان را هم گرفته است.این بهانهای بود تا یک دو صفحه پروپیمان را به موضوع مافیای بازی و بازی مافیا اختصاص بدهیم.
بچه ها اشاره میکنن اون چیزی که شما ازش نوشتین رو ما رفتیم دیدیم!برم یکم ادبشون کنم!
بذار من کمکت کنه
گرچه که موضوع سینماابرقهرمانی و حواشی آن جذاب ترو و پربازخورد تر بود اما دل نویسنده نیامد که باز درباره اتکا به خود سخنرانی نکند که البته به دلیل خط و نشانهای دبیر درباره گزیدهگویی،باید به یکی دوجمله بسنده کنم.اشاره میکنند یکی دوجمله را حرام مقدمه چینی کردی و سقف تعداد کلماتی که باید به کار ببری تمام شد!
حداقل ارجاعتان بدهم به اهمیت ضربالمثل:کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من و گذاشتن دست مبارک روی زانوان خودتان برای ایستادن و رسیدن به موفقیت.
وسلام!
راستی عکس جلدرو نگفتم که قرار بود روی پله باشه ولی زور دبیرتحریریه چربید.خدایی کی روو پله میخوابه آخه!
نسل ضد
یادم نمی رود سر این شماره از کلاف جناب دبیر یک برگه با زبان فینگیلیش جلو رویم گذاشتند و نشستند به معنی کردن.
تحقیقات اجانب بود در باب تفاوت نسل زد یاهمان دهه هشتادیهای خودمان با نسلهای دیگر.
الحق والانصاف دانستن این تفاوت ها و شناخت خودمان نسبت به آدم بزرگ ها برای پیش برد تعاملاتمان امری ست بس واجب.اگر این شناخت نباشد می شود حکایت همسایه بغلی خانه ما(حقیقتا راست میگم) با پسر نوجوانش که هرچند وقت یک بار داد و بیداد و بزن بزنشان با چاشنی عبارات خاک برسری به راه است و چالش بزرگشان عدم شناخت هم دیگر.
خیلیا بعداز دیدن جلد گفتن چراضد!؟خب ما نوجوونا خاصیم دیگه ضد نسلای دیگه ایم.والّا!
شگفتانه شهریور
آن زمان که دست به نوشتن کلاف بازگشایی مدارس زدم نمی دانستم عمر دایر بودن و حضوری بودن کلاس ها به ماه هم نمی رسد و دوام نمی آورد و موج هزاروشونصدوچندم کرونا شدید تر از قبل روانه بازار داغ رعایت نکردن پروتکل ها می شود.
از تجربیات بچه هایی گفتم از شهر های متفاوت که یک نیم سال تحصیلی و تمام تابستان در قرنطینه، خود را به فضای مجازی منگنه و پانچ کرده بودند و سال اولی هایی که اصلا بوی ماه مهر را به دلیل بیماری نمی توانستند استشمام کنند.
عکسای جلد اصولا شبیه این جمله است که میگه همسایهها یاری کنین!
توی این عکسم به دلیل زیبایی بصری پیرهن مال یکیه،کوله مال یکی دیگه س و بیچاره مدل عکاسی که ده دفعه این درو باز کرد و به انباری خیره موند!
نیمرخها
به خاطر اهمیت حاج قاسم و کلاف مربوط به ایشان،جلد جذاب و پرونده جنجالی «سهم نوجوانان از رسانه ملی» برگزیده یک سال نوجوانه نشد.اما هیچوقت فکر نمی کردیم بعد از گذشت چند ماه موضوع پرداختن به برنامههای حوزه نوجوان در مرداد ماه،برای مجلس آنقدر مهم جلوه کند که این مساله در صحن علنی بازگو و از رسانه ملی مطالبه شود.
همچنان هم در پوست خود نمیگنجیم که این همه تلاش برای اهمیت قائل شدن برای برنامههای تلویزیونی مخصوص به نوجوانه و تفکیک قائل شدن نسبت به کودک بالاخره جواب داد و بودند کسانی که نسبت به این مساله حساس شدند.
این جلد ۱۰ دفعه عکاسی ودر آخر کلا عوض شد!اینم اندر مکافات های تایید نکردن عکس جلد توسط حضرت آقای «معاون ضمائم».
حالا چی بپوشم!؟
به نظر نویسنده اگر نوجوانه را بخواهیم جمع کنیم و کلا دور کار رسانه راخط بکشیم اولویت بعدی همین حالا چی بپوشم خودمان،یعنی مدولباس نوجوان است؛پوششی که معلوم نیست از کدام ور مرز وارد شده و کلا هرچه فرهنگ ایرانی است را برده زیر سوال و کسی هم نگران این حجم از زیر سوال ماندگی پوشش نوجوان امروزی نیست.
این هم یکی از غصههای ما درباره چالشهای این نسل است که اهمیت یک موضوع پر طُمطراق کلاف را داشت و دارم تصور میکنم در چند سال آینده از میراث ملی کشورها فقط عکسهای داغونی به جا میماند که چون شخص درون عکس زشت افتاده به هیچکس نشانش نمیدهد و این چنین لباس و روبندهای جنوبیها و کیمونوهای ژاپنیها و بادبزنهای قرمز چینیها به تاریخ برچسب میشودو همه جای دنیا مثل هم شلوار لی و هودی میپوشیم.
شما نگران نیستین آیا؟الان همه جای دنیا لباساشون شبیه همه!
ما انتخاب هایمان هستیم!
۱۸سالگی آدم یک خصوصیت جالب دارد و آن هم حس اولین حضور پای صندوق رای است.حس میکنی میتوانی یک جا میخ تصمیمت را محکم بکوبی؛آن هم روی پیشانی کشورت!
ولی اساسیترین مساله این است که ملاک انتخاب تصمیم آدم چه باشد.حرف مردم و رسانههای این طرف و آن طرف یا تحقیق و پرس و جو. اگر هرکس بداند با یک تصمیم ظاهرا شخصی چگونه میتواند مسیر سرنوشت چندین هزار آدم را تغییر دهد و باعث چه اتفاقاتی شود، کمی بیشتر برای انتخابهایش وقت میذاشت. اشاره میکنن زیاد جدی شدم!
خلاصه که توصیه میکنم فیلم اثرپروانهای رو ببینین و توی فضای مجازی دنبال جواباتون نگردین.
رها رها رها... من!
«لالوگا بالوگا هم آنقدر آزادی ندارد که شما با پوشش مورد علاقه خود و کت و کراوات در صحرا تردد کنید چه برسد به دهکده جهانی کنونی!»
خط بالا گوشهای از نگاه نویسنده و پژوهشگر نوجوانه درباره مفهوم غلط آزادی است؛مفهومی که از شرق و غرب در باور خانواده ها در وهله اول و در وهله دوم در سخنرانی های هرروزه نوجوانان در کلاس پرورشی رسوخ کرده و کسی هم محض رضای خدا معنای دقیقش را به قول بعضیا نمیجورد یعنی همان نمی رود جستوجو کند و پیدا کند.
این قفس که دست پسره س هنوز گوشه اتاق آقای دبیره و من نمیدونم کی میخواد برش داره ببره خونشون!
جوکرِ درون
آی آنهایی که وقتی جوکر را دیدید همزاد پنداری کرده،عکس پروفایل فضاهای مجازیتان را عوض کرده،دیالوگهای جوکر را در بیو هایتان نوشتید و دادید روی تیشرتهایتان مثل عکس جلد تصویر جوکر را چاپ کنند.نویسنده بایاد و نام شما کلاف طغیان یاهمان جوکر درون را نوشت.
البته درباره فیلم نقدی نکرده و تازه گفته است که طغیان خیلی خوب است اما مهم است با چه رویکرد و هدفی.صرفا از روی عصبانیت و خرابکاری و اصطلاحا طغیان پوچ یا طغیانی برای مطالبهگری و اعتراض به ناحقی!
این جلد از نوجوانه اصلا سخت نبود چون کلا سر میچرخونی همه جا عکس جوکر پُره! پس بریم سراغ بعدی.
من و خودم یهویی!
تنهایی از آن احساسات زیادی جریحهدار شده دوران نوجوانی است که نصف شبها گلو آدم را میچسبد و اشک آدم را به مقادیر زیادی در میآورد و چون سرانه مصرف دستمال کاغذی هنگام پاک کردن اشک و فین کردن پس از گریه به علت احساس تنهایی زیاد نوجوانان کشورمان بالا رفته بود و خطر آلودگی محیط زیست دم گوشمان بود،سازمان محیط زیست طی تماس تلفنی رسمی به دفتر نوجوانه به اهمیت این موضوع اشاره کرد و عاجزانه درخواست کرد تنهایی یکی از موضوعات کلاف باشد.
یکی از بازخوردها و تاثیرات مهم پرداختن به مبحث تنهایی، کاهش مصرف چشمگیر دستمال و تخته شدن کار و کاسبی روانشناسان حوزه نوجوان بود.
البته ماآرزومونه این مسخره نویسیای نویسنده واقعی بشه!
ما گودزیلا نیستیم!
شماره اول را باید با لقب محبوب نوجوانها یعنی گودزیلا شروع میکردیم و توضیحات مختصری درمورد خود نوجوانها از زبان خودشان.چقدر ذوق داشتیم برای شروع نوجوانه و برای پیدا کردن عکس اژدها کوچولوهای بانمک از سایتهای خارجکی برای اولین دوصفحه کلاف.
وسط خاک و خل تعمیرات دفتر جامجم با هزار امیدو آرزو تیتر زدیم:
ما گودزیلا نیستیم تا بلکه باورمان کنند و بفهمند حتی اگر شبیهشان باشیم و گاهی گودزیلا وارانه رفتار کنیم باز هم میتوانیم آنقدر از نوجوانه خوب نگهداری کنیم که یک ساله شود.
و حاصل تمام این اعتمادها شد چهل و پنج شماره و چهل و پنج کلاف پر قصه و پر حاشیهای که شما فقط کمی از آن را خواندید.