تیتراژ بسیاری از برنامههای سیاسی در جهان هم با همین تصاویر عجین شده و در مقابل آرامش و مدارای غرب، بههمریختگی و خشم از سایر نقاط جهان مخابره میشود.
اما ششم ژانویه ۲۰۲۱میلادی ماجرا عوض شد. حالا این پایتخت ایالات متحده آمریکا بود که شاهد «صادرات آمریکایی» بود.
درخواست رئیسجمهوری این کشور برای حضور هوادارانش در برابر ساختمان کنگره که قرار بود رای نهایی را در تایید یا رد ریاست جمهوری جو بایدن اعلام کند، به توفانی تبدیل شد که نه فقط به ستون های ساختمان کپیتول در واشنگتن، بلکه به پایههای اعتبار و مشروعیت آمریکا در جهان آسیب زد.
این اتفاق، علاوه بر تاثیرات مهم و راهبردی که بر سیاست داخلی و خارجی آمریکا خواهد داشت، سه بازنده بزرگ هم دارد: دونالد ترامپ، قدرت نرم آمریکا و جو بایدن.
حوادث ششم ژانویه، ترامپ را از صحنه سیاسی این کشور حذف میکند. واکنش شدید و تند جمهوریخواهان مرکزی مانند جورج بوش، رئیس جمهوری سابق و میت رامنی، سناتور پرنفوذ ایالت یوتا علیه ترامپ و حوادثی که در کنگره رخ داد، نسخه دونالد ترامپ را برای همیشه پیچید.
ترامپ دیگر نمیتواند به عنوان یک بازیگر فعال در سیاست حضور داشته باشد و حتی نمیتواند در حدود دو هفته باقیمانده از ریاست جمهوری خود، دست به اقدام ویژه و تعیینکنندهای در داخل و خارج از این کشور بزند.
این مساله از آنجا قابل توجه است که در هفتههای اخیر، برخی تحلیلگران از احتمال ماجراجویی دولت ترامپ علیه ایران در خلیجفارس خبر میدادند که با توجه به این رویداد، کاملا منتفی به نظر میرسد.
بر همین مبنا برخی معتقدند اساسا راحتگیری پلیس و نیروهای امنیتی نسبت به هواداران ترامپ و اجازه ورود به آنها، نوعی از مدیریت اعتراضات به منظور قرار دادن ترامپ و حامیانش در موضع ضعف بوده است.
این رسانهها با مقایسه تصاویر فتح کنگره با تصاویری که از برخورد سنگین و خشن نیروهای نظامی و امنیتی با جنبش ضدنژادپرستی یا همان «جان سیاهان مهم است» منتشر شد، خبر از یک سناریو برای تضعیف ترامپ میدهند.
در این میان، رویکرد رسانهها و شبکههای اجتماعی در قبال حوادث ششمژانویه نیز بسیار جالب توجه و بااهمیت است.
توییتر در میانه بحران، حساب کاربری رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا را ۱۲ساعت تعلیق کرد تا ترامپ نتواند با توییتهای پرهیجان و انگیزشی خود، بر این آتش، بنزین بریزد.
فیسبوک و اینستاگرام هم علاوه بر مسدود کردن حساب کاربری ترامپ تا پایان زمان ریاستجمهوری، تمام تصاویر و فیلمهای مرتبط با حوادث منجر به فتح کنگره را اقدام علیه امنیت ملی تشخیص میدهند و آن را حذف میکنند.
نکته جالب در این مساله، واکنش هیلاری کلینتون، وزیر خارجه سابق آمریکاست؛ جایی که او، معترضان طرفدار ترامپ را تروریستهای داخلی میخواند، ولی انگار فراموش کرده در ماجرای اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ در ایران، چگونه با افتخار از نقش موثر توییتر در دامن زدن به آشوبها در خیابانهای تهران حرف میزد.
او همچنین بهصراحت تاکید کرد شخصا با مسؤولان شبکه اجتماعی توییتر تماس گرفته و از آنها خواسته تعمیرات فنی را به تعویق بیندازند تا اشکالی در روند استفاده آشوبگران از آن برای ساماندهی اغتشاشات پیش نیاید.
در واقع، همان ساختاری که دولت آمریکا سالهاست برای تهاجم به کشورهای منتقد خود و ایجاد کودتا و انقلاب رنگی در آنها استفاده میکند و نامش را آزادی دسترسی به رسانه مینامد، حالا که تبدیل به مساله امنیت ملی در این کشور شده، با سرکوب و برخورد سخت روبهرو میشود.
مار رسانههای اجتماعی که ابزار مهم سیاست خارجی آمریکا در سالهای اخیر بود، حالا نیش زهرآلودش را در قلب واشنگتن فرو کرده و مداواهای موقتی نظیر فیلترینگ و اعمال محدودیت هم چارهساز نیست.
از سوی دیگر، جو بایدن را میتوان یکی از بازندگان بزرگ ششم ژانویه دانست؛ فردی که با بیشترین رای در تاریخ انتخابات ریاست جمهوری آمریکا میتوانست یکی از مقتدرترین دولتها را در این کشور تشکیل دهد، اما حالا گرفتار توفانی از شکاف، ازهمگسیختگی و ناآرامی در روزهای پیش روست.
بایدن که حتی در درون حزب دموکرات هم محبوبیت متمرکزی ندارد، حالا با یک خشم فعال از سوی نیمی از جامعه آمریکا روبهروست که کار را برای دولت تازهکار او بسیار سخت خواهد کرد.
علت این مساله، در دو وجه قابل تحلیل است: اولین مساله، رای بالای رقیب ساختارشکن بایدن است؛ یعنی حدود ۷۵میلیون رأیی که دونالد ترامپ با تمام رویکردهای عجیبش کسب کرد تا به قول نشریه نیویورک تایمز نشان دهد حتی با وجود شکست ترامپ، ترامپیسم به یک واقعیت قدرتمند و فعال در عرصه سیاسی ایالات متحده تبدیل شده است.
سبد رای ترامپ بیشتر از آنکه نماد ارادت به یک شخص باشد، بیانگر عمق شکاف در باورها در جامعه آمریکاست؛ یعنی دیگر خبری از یک رویای آمریکایی واحد نیست و یک تفاوت عمیق در درک این مفهوم توسط شهروندان این کشور ایجاد شده است.
این مساله، با شکست یا پیروزی در انتخابات قابل حل نیست؛ چرا که نوعی از گرایش به تثبیت یا تخریب آمریکا را در بر دارد. تصور کنید نیمی از جامعه آمریکا معتقد است این کشور باید پذیرای مهاجران خارجی باشد و این مساله را زمینهساز تقویت کشور میداند.
از سوی دیگر، نیمدیگری از جامعه آمریکا، پذیرش مهاجران را با استناد به سنتهای تاریخی این کشور، زمینهساز ضعف و از دست رفتن اصالت آمریکایی میداند و حاضر است برای مقابله با آن دست به سلاح ببرد. در چنین وضعیتی، تکلیف دولت مستقر چه خواهد بود؟
مساله دوم، شرکت سهامی بودن کابینه جدید آمریکاست؛ یعنی همانطور که در مقدمه اشاره شد، دولت جو بایدن، نه دموکرات است و نه جمهوریخواه و نه حتی میانه؛ بلکه ترکیبی از نیروهای متضاد سیاسی است که فقط حول محور مخالفت با ترامپ جمع شدهاند و هیچ آمیختگی اعتقادی - ارزشی با یکدیگر ندارند.
همین مساله باعث میشود کابینه بایدن در تحقق اهداف خود با اصطکاک شدیدی در این کشور روبهرو شود و نتواند از ظرفیت کامل دو طیف اصلی برای پیشبرد راهبردهای خود استفاده کند؛ به عنوان مثال، انتخاب یک زن سرخپوست به عنوان وزیر کشور میتوانست برگ برنده او در تقویت جایگاهش میان هوادارانش باشد، اما اکنون به محل نزاع و اختلاف میان طیفهای مختلف سیاسی در این کشور تبدیل شده است.
این مساله را در کنار خشم نیمی از جامعه آمریکا که چشم دیدن غیرسفیدپوستها را ندارند، بگذارید تا به تحلیلی درست درباره ضعف و ناپایداری اساسی دولت جدید آمریکا برسید.
در مجموع میتوان اینگونه گفت که حوادث ششم ژانویه۲۰۲۱ میلادی، آینده ایالات متحده آمریکا را بر سر یک دوراهی بدون بازگشت قرار داده است: یا دولت بایدن میتواند با رویکردی دست به عصا، زمینه را برای کاستن از تنشها و ایجاد نوعی جدید از ثبات و نظم اجتماعی در این کشور فراهم کند که این مساله، زمینهساز دور جدیدی از انزواگرایی یا همان دکترین مونروئه در سیاست خارجی آمریکا خواهد شد یا با افزایش این تنشها، همانطور که رئیس شورای روابط خارجی این کشور اعلام کرده، تاریخ از این روز با عنوان لحظه تاریخی سقوط کاخ سفید در قرن بیست و یکم یاد خواهد کرد.
مهدی خانعلی زاده - پژوهشگر روابط بینالملل / روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد