به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از پرتال جامع علوم انسانی؛ حضرت ابراهیم(علیه السلام)، پرچمدار بزرگ اندیشه توحید و سه دین توحیدی بزرگ عالم، یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام شناخته می شود و به همین جهت ادیان ابراهیمی نامیده می شوند.
او بنیانگذار کعبه و سنن بسیاری است که در این سه دین محفوظ مانده است. نام او در سنّت یهودی-مسیحی آبراهام و ابرام تلفظ می شود.در بیست و پنج سوره قرآن به حضرت ابراهیم و رفتار و گفتار او اشاره شده است.
با مشرکان و بت پرستان ...با استناد به آیات قرآن
امین یاری در اینجا به شیوه استدلال و برخورد حضرت ابراهیم(ع)با مشرکان و بتپرستان با استناد به آیات قرآن می پردازیم:
اینهاست حجت ما که به ابراهیم در برابر قومش دادیم (انعام، 74-83).به ابراهیم از پیش، درک و رشد دادیم و به حال او دانا بودیم(انبیاء، 51).در قرآن آمده است که او با قلب سلیم با بتپرستی پدرش آزر به شدت مخالفت کرد(انعام، 74).آنگاه که به پدرش و قومش گفت چه چیزی را می پرستید؟(صافات، 85).آیا به دروغ و دغل در هوای خدایانی به خدا هستید (صافات، 86).پس گمانتان درباره پروردگار چیست؟(صافات، 87).
نیز به سلوک او از توجه به ستارگان به توحید ناب اشاره شده است(انعام، 75).در قرآن بیزاری او از اصنام و بتشکنی او تصریح شده است(ابراهیم، 35-36؛ مریم، 42؛انبیاء، 52، 57، 60؛عنکبوت، 12؛ صافات، 91-98؛زخرف، 26).
ابراهیم به سوی پروردگار دعوت می کند، دعوت خود[را با نکوهش آن قوم آغاز مینماید.آزر، جدّ مادری ابراهیم، از بتپرستان و از تراشندگان و فروشندگان بتهاست، و از این رو هدایت او در حکم ریشه کن ساختن فساد و شرّ و گمراهی است.
ابراهیم(ع)با نیکوترین سبک و اسلوب با او به گفتگو پرداخت، و با لحن ملایم، مودبانه با او شروع به محاوره کرد، و به آیین ادب برای جلب عواطفش او را پدر خطاب کرد و آنگاه علت بت پرستی او را پرسید: پدر جان چرا چیزی را میپرستی که نمی بیند و نمی شنود و به حال تو سودی ندارد؟(مریم، 42).پدرجان از علم وحی چیزی به من رسیده است، پس از من پیروی کن که تو را به راه راست راهنمایی کنم(مریم، 43).
ابراهیم آزر را از سوء عاقبت بیم داد، و از وبال و تبعات بت پرستی برحذر ساخت و گفت:پدرجان شیطان را مپرست، که شیطان در برابر خدا و خدا رحمان، سرکشی است(مریم، 44).پدرجان میترسم که عذابی از سوی خداوند رحمان به تو برسد و دوستدار شیطان شوی(مریم، 45).
آزر با فساد و کفر، از متابعت رای ابراهیم(ع)اجتناب ورزید.، با تروشرویی و درشت خویی با او مواجه شد، و ادب و انعطاف او را نادیده انگاشت، و از سر تحقیر و عناد با لحنی حاکی از تعجب و تهدید گفت:ابراهیم آیا از خدایان من روی برمی تابی؟اگر دست برنداری سنگسارت می کنم و روزگاری دراز از من دور شو(مریم، 46).ابراهیم(ع)تهدیدهای شدید آزر را با رویی باز و با قلبی پاک و روحی آرام تلقی کرد، و با کمال متانت و مدارا، شرط ادب و آیین تحیّت به جا آورد و گفت:سلام بر تو، زودا که از پروردگارم برایت آمرزش خواهم که او به من مهربان است(مریم، 47).
و از شما و آنچه به جای خداوند می پرستید کناره می کنم و پروردگارم را می خوانم، باشد که در دعای پروردگارم سختدل نباشم(مریم، 48).
ابراهیم(ع)چون انکار و عناد آزر را دید، از هدایتش نومید شد، ولی این پیشامد ناگوار و برخورد ناهنجار، او را از ادامه دعوت به حق باز نداشت، و از مبارزه شرک و قوم مشرک خود، سست نساخت.تصمیم گرفت که با کمال سرسختی در برابر عقاید فاسد قوم به پیکار پردازد، هر چند در این راه با رنجهای گران و آزارهای فراوان مواجه شود.
یکی از امتیازات ابراهیم(ع)، برهان قوی و حجّت نیرومندی بود که در برابر خصم به کار می برد، برهان و قیاسی را چنان با مهارت فراهم می ساخت، و دایره استدلال را چنان به تدریج تنگ و محدود می کرد، که ناگهان و به طور غافلگیرانه، خصم را در دام می کشید، و فرار را از هر سو بر او می بست.ابراهیم از قوم پرسید: این تندیس ها چیست که شما در خدمتشان معتکف هستید؟(انبیاء، 52).گفتند پدران خود را پرستنده آنها یافتیم(انبیاء، 53).گفت هم شما و هم پدرانتان در گمراهی آشکار بوده اید(انبیاء، 54).
ابراهیم(ع)همچون طبیبی که مرکز درد را جستجو کند، اطراف و جوانب قضیه را جمع و فراهم ساخت، و برای سست کردن اساس ادعای ایشان گفت: شما چه میپرستید؟(شعرا، 70).آیا چون آنان را به پرستش می خوانید، ندای شما را می شنوند؟(شعرا، 72).یا برای شما سود و زیانی دارند؟(شعرا، 73).آیا در آنچه می پرستید تامّل کرده اید؟(شعرا، 75).هم شما و هم نیاکان پیش از شما؟(شعرا، 76).[بدانید]که آنها دشمن من هستند. برخلاف پروردگار جهانیان(شعرا، 77).همان کسی که مرا آفریده است و هموکه هدایتم می کند(شعرا، 78). و همان کسی که مرا سیر و سیراب می کند(شعرا، 79). و چون بیمار شدم مرا شفا میبخشد(شعرا، 80).و همان کسی که مرا میمیراند و سپس[از نو]زندهام می سازد(شعرا، 81).و همان کسی که امید دارم که در روز جزا خطاهای مرا ببخشد(شعرا، 82).پروردگارا به من حکمت ببخش و مرا به شایستگان بپیوند(شعرا، 83).
قوم درباره بتهای خود به سخن پرداختند، و در جواب ابراهیم سخن را به دراز کشیدند، و به پرستش بتها سرفرازی و به خضوع در برابر آنها افتخار کردند و گفتند:بتهایی را میپرستیم و در خدمت آنها اعتکاف می ورزیم(شعرا، 71).پدرانمان را یافتیم که چنین می کردند.(شعرا، 74).
ایشان اقرار کردند که بتها نمی شنوند و مالک نفع و ضرر نیستند، ولی اقتدا به گذشتگان و تعلیم از پیشنیان را مستمسک خود قرار دادند، و قدمت و کهنگی عقاید خود را دلیل فعالیت آن شمردند، و به این ترتیب خویش را از روشنایی نظر صحیح و فکر سلیم، محروم و محجوب ساختند.
ابراهیم گفت:محقق و مسلّم است که شما و پدرانتان در گمراهی آشکار بوده اید(انبیاء، 54).قوم چون در برابر براهین حضرت ابراهیم به زانو در آمدند آغاز ماجراجویی کرده و فریاد برآوردند که ای ابراهیم آیا کار تو به جایی رسیده که از شأن و مقام خدایان ما می کاهی؟ آیا براستی بتهای ما را نکوهش می کنی، یا از راه بازیچه و شوخی درآمدهایی؟(انبیاء، 55).ابراهیم گفت:حق این است که پروردگارتان، پروردگار آسمان و زمین است.همو که آنها را آفریده است و من بر این[سخن] گواهم(انبیاء، 56).
چون دلایل متقن ابراهیم(ع)در قوم موثر نیفتاد، و از دعوتش رخ برتافتند، و آنگاه که بر او تشبث کردند(صافات، 90).و به دامن اوهام خود در آویختند و به پرستش بتها اصرار ورزیدند، در کمین بتها شد.
[او در دل گفت]به خدا پس از آنکه روی برتافتندفکری به حال بت پرستان خواهم کرد(انبیاء، 58). ابراهیم که شهر را خلوت و دشمنان را غافل یافت، آهسته آهسته به سوی بتها روان شد و به معبد درآمد و دورنمای آن صحنه و منظره بتها را تماشا کرد، و طعامها را دید که به پیش روی آنها گسترانیده اند.پس با ریشخند و تحقیر، رو به خدایان آورد و گفت:چرا [چیزی]نمی خورید؟(صافات، 91).پس چون سکوت مستمر ایشان را دید، بار دیگر لب به استهزاء گشود و گفت:شما را چه می شود چرا سخن نمی گوئید؟ (صافات، 92).چون شعله خشم و انتقام از دلش زبانه کشید، تبری برداشت و به سراغ بتها رفت.پس [نهانی]بر آنان ضربهای به شدّت فرود آورد (صافات، 93).آنها را خرد و ریز کرده مگر بزرگترشان را، باشد که به او روی آورند(انبیاء، 58).
ابراهیم او را باقی گذاشته بود تا پایه احتجاج پرشور و هیجان خودش را بر دوش او استوار سازد، و چون قوم از انجام مراسم عید به شهر باز آیند و از او بپرسند که کدام کس احترام معبدشان را هتک کرده و بتهایشان را درهم شکسته، او را نشان دهد و سرانجام، ایشان را به اعتراف و اقرار آورد که بتها سخن نمی گویند و عقل و اراده ندارند، و قادر بر نفع و ضرر نیستند، تا مگر پس از این اعتراف صریح به خود آیند و از گمراهی بازگردند.
ابراهیم تودههای بتهای شکسته را از خود به جای گذاشت، و با دلی شاد و روی آرام از معبد بیرون رفت.
قوم به شهر باز آمدند و حال تباه خود را مشاهده کردند.هول آن منظره چنان عظیم بود که مدتی ایشان را مبهوت ساخت.پس از آنکه از حال بهت بیرون آمدند، گفتند:چه کسی این کار را در حق خدایان ما انجام داده است،بیشک او از ستمکاران است(انبیاء، 59).در این میان یک تن گفت:شنیدیم جوانی که به او ابراهیم گفته میشد، از نابود کردن آنان سخن می گفت (انبیاء، 60).او ما را از پرستش بتها سرزنش می کرد، و ایشان را تحقیر مینمود.آنگاه شتابان روی به سوی او آوردند(صافات، 94).
آتش خشم و انتقام در دلهای قوم زبانه کشید و فریادکنان، احضار او را خواستار شدند تا محاکمه و کیفرش را تماشا کنند.گفتند او را پیش چشمان مردم، حاضر کنید تا آنان حاضر و ناظر باشند.(انبیاء، 61).
مسلّم است که اجتماع یک قوم در یک سرزمین، یکی از آرزوهای ابراهیم بود که مدّتها در انتظار آن به سر می برد، تا برملا و در حضور همه افراد قوم، حجّت خود را بر بطلان عقیده ایشان بیان کند.
[آوردنش و]گفتند ای ابراهیم آیا تو این کار را با خدایان ما کردی؟(انبیاء، 62).با کمال قوّت قلب و قدرت منطق، برخلاف آنچه قوم میپنداشتند و انتظار داشتند، جهت محاکمه را تغییر داد و به جای آنکه به عمل خود اعتراف کند، در جواب گفت:نه بلکه بزرگترشان چنین کاری کرده است، اگر سخن می گویند از آنها بپرسید(انبیاء، 63).
این حجّت، که با حکمت و سرزنش و استهزاء آمیخته بود، در گوش جمعیت انبوه، اثری عجیب و عظیم به وجود آورد.البته این گونه سخن گفتن صرفا برای الزام خصم و اثبات حق بود.
در برابر منطق ابراهیم(ع)، دچار حیرت شدند و از سرگشتگی، زبانشان از گفتار فرو ماند.سپس سرهایشان را تکان دادند و[گفتند]خوب میدانی که اینها سخن نمی گویند(انبیاء، 65).در این هنگام ابراهیم(ع)پس از وضوح حق، آنان را به شدت توبیخ کرد و به تفکر و تعمق در امور دعوت نمود و گفت:آیا به جای خداوند چیزی را که نه سودی به شما می رساند و نه زیانی، می پرستید؟ (انبیاء، 66).آیا چیزی را که با[دست خود]تراشیدهاید میپرستید؟اف بر شما و بر آنچه به جای خداوند می پرستید، آیا اندیشه نمی کنید(انبیاء، 67).و حال آنکه خداوند شما را و چیزهایی را که بر سر آنها کار می کنید آفریده است(صافات، 96).
آن قوم که پرده بر چشم و سنگینی در گوش و حجاب بر دل داشتند چون در ارایهی برهان و آوردن حجت فرو ماندند، راه مناظره را فرو گذاشتند و به زور متوسل شدند، تا قیافه سست شکست خود را در زیر پرده قدرت بپوشانند از این رو اعلام را می نمودند که:او را بسوزانید و اگر می توانید خدایانتان را یاری دهید(انبیاء، 69).
قوم تصمیم گرفتند که ابراهیم(ع)را به جرم توحید و مبارزه با بت پرستی و دشمنی با بتها به آتش بسپارند. اندیشه سوختن ابراهیم در دلها جای گرفت.زمین وسیعی را محصور ساختند و در آن آتش به پا کردند.آتش زبانه کشید و شعله های سهمگین به آسمان برخاست. در این هنگام ابراهیم را دست بسته، درون آتش پرتاب کردند و فریاد شادی در زوایای آن وادی طنین انداخت.
ابراهیم(ع)که دلی لبریز از ایمان شدید و اتصال وثیق به خدای تعالی داشت، خود را تسلیم آتش کرد.ابراهیم در کام امواج آتش و دود فرورفت.در سرگذشت ابراهیم، آیتی بزرگ از آیات حق و معجزه عظیم از معجزات لایتناهی بر آن قوم ظاهر شد:گفتیم ای آتش بر ابراهیم سرد و سلامت شو(انبیاء، 69).و در حق او بد سگالی کردند، آنگاه آنان را زیان کارترین[مردم] گردانیدیم(انبیاء، 70).
در نتیجه جز عدهایی معدود، به او ایمان نیاوردند و این عده نیز از ترس جباران، ایمان خود را پوشیده و مکتوم داشتند.
این سرگذشت حیرتافزا و معجزه بزرگ، نمرود را جز طغیان و عصیان نیفزود.بنابراین ابراهیم را به سوی خویش خواند و با او به مجادله و محاجّه نشست:آیا [داستان]کسی را که از[سرمستی]آنکه خداوند به او ملک و مکنت بخشیده بود، با ابراهیم درباره پروردگارش محاجّه می کرد ندانسته ای؟چون ابراهیم گفت: پروردگار من کسی است که زندگی می بخشد و میمیراند، او[نمرود]گفت من[نیز]زندگی میبخشم و میمیرانم، ابراهیم گفت خداوند خورشید را از مشرق برمیآورد، تو از مغربش برآور.آن کفرپیشه سرگشته[وخاموش]ماند، و خداوند مردم ستمکار را هدایت نمی کند(بقره، 258).
در اینجا سنگ احتجاج نیرومند ابراهیم، دندان اوهام نمرود را در هم شکست؛ولی در برابر این برهان قاطع و ظاهر چه می توانست انجام دهد؟ناچار او را به حال خود گذاشت و در انتظار فرصت انتقام نشست.جاسوسان خود را به هر سو پراکنده ساخته تا مردم را از پیروی ابراهیم برحذر سازند.ابراهیم به فکر هجرت افتاد، و فیض دعوت خود را از آن سرزمین بیبرکت که در برابر نسیم توحید، گلی بر شاخسارش نشکفت، بازگرداند و قوم خود را در محیط استحقاق عذاب، پشت سر نهاد، و آهنگ فلسطین کرد ولی در مسیر خود مدتی در شهر «حرّان»توقف نمود.
انحراف و گمراهی مردم آن شهر را دریافت، پس اراده کرد که ایشان را به خطای خود متوجه سازد و فساد عقایدشان را بازنماید و برای این کار راه عقل و حجت را پیش گرفت.
شب فرا رسید و پرده ظلمت اطراف را فرو پوشاند. ابراهیم دید که قوم یکی از ستارگان را می پرستیدند.پس برای آنکه آنان متوجه حقایق شوند و از گمراهی رهایی یابند، منطق ملایم را پیش گرفت و جمله ایشان را بر زبان آورد:زمانی که شب بر او پرده انداخت، ستارهایی دید و گفت این پروردگار من است، و چون افول کرد گفت افول کنندگان را دوست ندارم(انعام، 77).
این نوع دیگر از استدلال و ارشاد حکیمانه ابراهیم است.ابراهیم به قصد هدایت قوم در آغاز برای آنکه عواطفشان را به خود جلب کند با ایشان مدارا و هماهنگی می کند، و هیچ گونه مخالفتی اظهار نمی دارد؛زیرا این رویه را برای فهماندن حجّت خود مناسبتر می یابد.
پس از آنکه چون ماه را دید که می درخشد، باز برای هماهنگی با قوم، آن جمله را تکرار کرد:آنگاه چون ماه را تابان دید، گفت این پروردگار من است، چون افول کرد گفت اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند از گمراهان خواهم شد.(انعام، 77).
ابراهیم چون سکوت و توبه ایشان را دید فرصت را مغتنم شمرد و تعریض خود را بر عقیده ایشان تا حدی آشکارتر ساخت و نارضایتی خود را از آن عقاید، صریح تر بیان کرد و به زبان دعا از خدای تعالی مسئلت نمود که او را از آن گمراهی بره اند.
موقع صبح فرا رسید و چهره تابناک خورشید از افق شرق طلوع کرد.بار دیگر ابراهیم از روی مماشات با قوم خود گفت:این پروردگار من است، این بزرگتر است، و چون افول کرد، گفت:ای قوم من، من از شرکی که می ورزید، بری و برکنارم(انعام، 78).
ابراهیم چون احتجاج خود را به اینجا رساند، و بیزار از خدایان قوم شد، سخن را به معبود حقیقی معطوف ساخت:من از روی اخلاص روی به سوی کسی که آسمانها را و زمین را آفریده است می نمایم، و من از مشرکان نیستم(انعام، 79).
در این هنگام قوم به امید آنکه او را از عقیده خود باز دارند با او به احتجاج پرداختند.ابراهیم در مقام جواب قوم گفت:آیا درباره خداوند با من محاجّه می کنید، و حال آنکه مرا به راه راست هدایت کرده است.و از[شرّ] شرک شما نمیترسم مگر آنکه پروردگارم چیزی[و خوف و خطری برایم]خواسته باشد، پروردگار من بر همه چیز احاطه دارد؛آیا پند نمی گیرید؟(انعام، 80).
قوم چون از احتجاج ابراهیم(ع)بازماندند به تهدید و انذارش پرداختند و او را از خشم خدایان خود بیم دادند؛ ولی ابراهیم از نوع برخورد آنان تعجب نمود که او را از موجود بیاراده بیم می دهند.
ابراهیم مدتی در مصر به سر برد ولی آزارش کردند. بنابراین آهنگ رحیل کرد، و دوباره به سوی سرزمین فلسطین رهسپار شد و در آنجا رحل اقامت افکند.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد