بر اساس اعلام سخنگوی قوه قضاییه

اعلام نرخ دیه ۱۴۰۰ به صورت کل و جزء

موتور سوار می‌افتد دنبال آهو. آهو پا می‌گذارد به فرار. موتورسوار گاز می‌دهد. مغز آهو فرمان به فرار می‌دهد.
کد خبر: ۱۲۸۴۰۰۱

مغز موتورسوار فرمان می‌دهد سرعت را کم کند که از آهو جلو نزند. مغز آهو می‌گوید باید یکی دو دقیقه با نهایت توان بدوی چون حیوان شکارچی که دنبال توست، اگر در یکی دو دقیقه پنجه‌اش به تو نیفتد خسته می‌شود و از تعقیبت بازمی‌ماند، بدو... موتورسوار از روی ساعت می‌شمارد.

آهو که بیشتر از حد معمول فرار از دست شکارچی دویده، همچنان به دویدن ادامه می‌دهد و مغزش خستگی را حس نمی‌کند تا جایی که خون‌ریزی داخلی می‌کند و از شدت خستگی می‌ایستد. انگار ستاد فرماندهی مغز یک دفعه تعطیل می‌شود.

یا اگر بخواهیم درام‌تر به قصه نگاه کنیم، آهو تسلیم می‌شود و با چشمان درشت به شکارچی نگاه می‌کند که: من دیگر نمی‌توانم بدوم، بیا و هر کار می‌خواهی بکن... موتورسوار آرام پیاده می‌شود و با خیال راحت چاقو را از پر خورجینش بیرون می‌کشد و با آرامش می‌رود سراغ آهویی که تکان نمی‌خورد و بازتاب نور از لبه پهن چاقویی که به گردن آهو نشسته، آخرین چیزی است که چشمان درشت حیوان می‌بیند. این یکی از روش‌های رایج شکار حیواناتی مثل آهو ، بز و... است. نمی‌دانم شکارچی وقتی شب‌ها سر روی بالش می‌گذارد، نگاه مستأصل حیوان را در چشم‌هایش حس می‌کند یا نه؟ اما می‌دانم اگر انسان این ابزار و ماشین‌های مصنوعی را نمی‌ساخت و نمی‌شناخت همه چیز این دنیا داشت طبیعی پیش‌ می‌رفت.

مثلا فکر کنید انسان هم بنا بود مثل گربه سانان شکارچی دنبال آهو بدود و مغز آهو هم همان فرمان فرار یکی دو دقیقه‌ای طبیعی را می‌داد، همه چیز به یک مسابقه طبیعی بین شکار و شکارچی تبدیل می‌شد. اما انگار انسان همیشه عادت دارد قواعد بازی را به هم بزند.

انسان در بازی زندگی و تعامل با همنو‌عش دنبال راهی است که قواعد طبیعی را به نفع خودش به هم بزند، دیگر چه برسد به بازی طبیعی با حیوانات.

از انسانی که داروهای حیاتی همنوعش را احتکار می‌کند تا در بازی خرید و فروش، چند اسکناس بیشتر به جیب بزند، از انسانی که دروغ را می‌بندد به شکمش که در بازی پست و مقام، مراحل را از همنوعش ببرد، دیگر نباید توقع داشت که موقع نگاه کردن در چشم‌های حیوانی که به استیصال رسیده و خودش را تسلیم مرگ کرده، دلش بریزد.

چند روز پیش ویدئوکلیپی در فضای مجازی منتشر شد از چند جوان که سوار ماشین آفرودشان زده‌اند به کویرگردی و افتاده‌اند دنبال یک بز کوهی. بز فرار می‌کند و راننده با ماشین به دنبالش و بقیه سرنشینان هم تشویقش می‌کنند که به دنبال کردنش ادامه بدهد. چند ساعت بعد، محیط‌بان آن منطقه عکس جنازه آن بز را منتشر می‌کند که به دلیل خون‌ریزی داخلی ناشی از دویدن زیاد و خستگی، جانش را از دست داده است.

هنوز هم نمی‌دانم آن شکارچی موتورسوار وقتی به درودیوار نگاه می‌کند، چشم‌های مستأصل آهو را می‌بیند یا نه. اما من از وقتی آن ویدئو کلیپ را دیده‌ام، صدای خنده آن جوان‌ها سرم را سوزن سوزن می‌کند.

یکی دو سال پیش دقیقا همین جای روزنامه یادداشتی نوشتم درباره جوانی که با خودروی چندمیلیاردی‌اش کسی را زیر گرفته بود و با جسارت به مردم می‌گفت: دیه‌اش را می‌دهم! انگار همه‌چیز داشته در این دنیا طبیعی پیش می‌رفته تا قبل از این‌که انسان ابزار و ماشین‌آلات را بسازد. بعد آن ماشین‌ها پیشرفت کنند. بعد به زندگی مردم وارد شوند و بعضی‌هاشان بشوند کالای لوکس. بعد آن کالاهای لوکس برای صاحبان‌شان برتری‌ بیاورند. بعد آن برتری به صاحبش اجازه بدهد جان را خلق خدا بگیرد و در عوض پولش را بدهد. حتما این جوانان تویوتاسوار هم خسارت کشتن آن بز را به محیط‌بانی پرداخت خواهند کرد. لطفا فاکتور را بفرستید.

علیرضا رافتی - روزنامه‌نگار / روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها