به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین، شیرمردان زنجانی در دوران دفاع مقدس حماسههای زیادی خلق و شجاعانه و غیرتمندانه مقابل دشمنان ایستادگی کردند. نامهای بزرگی از این استان به عنوان فرمانده و رزمنده در طول تاریخ به یادگار مانده که هر بار با مرورش به یاد افتخارات و دلاوریهایشان میافتیم. سردار شهید احمد یوسفی یکی از همین نامهاست. فرماندهای بزرگ که در دوران دفاع مقدس افتخارات زیادی به نامش خورده است و مردم زنجان با شنیدن نام او موجی از غرور در دلشان ایجاد میشود.
همزمان با شروع جنگ تحمیلی، شهید یوسفى به عنوان مسئول مهندسى رزمى سپاه زنجان در جبهه و در امر تبلیغات جنگ در پشت جبهه فعالیتش را شروع کرد. با عشق و علاقهای وصف ناشدنی کارش را در جبهه دنبال میکرد و هدفی جز خدمت به رزمندگان نداشت.
شهید همچنین عرق و تعصب زیادی به فعالیت در سپاه داشت. او عضویت در سپاه را شغل نمیدانست و به پاسداران توصیه میکرد پاسداری را یک شغل ندانند. ایشان در مصاحبهای درباره این موضوع چنین میگوید: «برادرانی که وارد سپاه میشوند، پاسداری را به عنوان یک شغل انتخاب نکنند. پاسداری یک تعهد در مقابل مکتب و امام و مردم است.
اگر آنقدر لیاقت دارند که بتوانند از مکتب دفاع کنند و پشتیبان امام باشند و حامی مستضعفین به سپاه بیایند و سپاه را به عنوان شغل انتخاب نکنند و خیال کنند که بیکاریم و وارد سپاه پاسداران شویم.
روز تولد سپاه پاسداران با روز ولادت اباعبدالله مصادف است و با حسین متولد میشود و حسینگونه در عاشورای زمان باید شهید شود. اگر چنین تعهدی را قبول دارند بیایند سپاه، اگر نه به سپاه نیایند.»
شهید یوسفی به اقتضاى مسئولیتش که بیشتر در قسمت ستادى سپاه خدمت مىکرد، کمتر احتمال شهادت او مىرفت.
از این رو شایعاتى هم در مورد ایشان به گوش مى رسید که علاقه زیادى به پشت میزنشینى دارد، اما خاطرات اطرافیان از گفتهها و کردارش خلاف این را مىرساند؛ یکى از دوستانش نقل مىکند روزى از خیابان سبزه میدان عبور مىکردیم که ناگهان چشمش به عکس شهیدى افتاد، با تأسف گفت: «کاش من هم شهید مىشدم؛ فردا که جنگ تمام شود نمىتوانم پاسخگوى فرزندان شهدا باشم که بگویند پدر ما همدوره او بود و شهید شد ولى او زنده است و به زندگى عادى خود ادامه مىدهد.»
در مهر ماه ۱۳۶۵ به آنچه آرزویش را داشت، رسید.
یکی از دوستان شهید درباره نحوه شهادت ایشان میگوید: «.. وقتی به منطقه رسیدیم به دستههای مختلف تقسیم شدیم و من همراه احمد یوسفی و حاج کمال جان نثار حرکت میکردم. در راه گلوله توپی فرود آمد و من نزدیک تانکر آب خم شدم تا آبی بنوشم. از آن دو عزیز خواستم کمی تأمل کنند تا من هم برسم. در بین این گفتگو گلوله دوم به آن طرف تانکر اصابت کرد و بلافاصله گلوله سوم فرود آمد. از خلال گرد و غبار دو نفر را دیدم که به زمین افتادند. با صدای بلند حاج کمال و احمد یوسفی را صدا کردم و از آنها برای حمل این اجساد کمک خواستم وقتی دقیقتر شدم دیدم اجساد این دو عزیز است. جان نثار در جا به شهادت رسیده بود و احمد یوسفی هنوز نفس میکشید و، چون خونریزی مغزی کرده بود هر بار که میخواست صحبتی کند دهانش پر از خون میشد. بلافاصله وی را به بیمارستان رساندیم ولی قبل از جراحی به آرامی و بدون هیچگونه رعشه و حرکتی در اعضای بدنش به شهادت رسید.»
احمد یوسفى در ششم مهرماه سال ۱۳۶۵ در ماه محرم در ارتفاعات لارى بانه، به علت اصابت ترکش توپ به تمام بدن به شهادت رسید و خانواده یوسفى، دومین شهید خود را به انقلاب اسلامى تقدیم کرد.
همسر شهید یوسفى مىگوید: شهادت احمد بسیار سریع اتفاق افتاد؛ روز پنجشنبه به زنجان آمد، جمعه به همراه على (فرزند اول خانواده) به نماز جمعه رفتند، شنبه به جبهه بازگشت، یکشنبه شهید شد و دوشنبه جنازهاش را باز گرداندند و در مزار پایین شهر زنجان به خاک سپردند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: