در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
باید بگذاری به دل دم بکشد بدون هیچ عجلهای.نباید هی بروی سر قوری و درش را برداری.باید یک دستمال تمیز روی قوری بگذاری و صبر کنی تا به دل دم بکشد.دم که کشید مبهوت رنگ و طعم و عطرش میشوی.درست مثل عشق که وقتی با صبر توامان میشود، دیگر کار تمام است و محبوب و معشوق گیج این دلدادگی میشود.چای ایرانی و چای لاهیجان تفسیر کاملی است برای عشق و عاشق و معشوق.دیروز، روز جهانی «چای» بود و اولین چیزی که به ذهنم رسید همین نوشته صالح علا بود و بعد آنجا که نیما یوشیج میگوید: چایت را بنوش / نگران فردا نباش / از گندمزار من و تو / مشتی کاه میماند / برای بادها ...
بعد یاد چای روضه افتادم، همین چند روز قبل بود که به یکی گفتم: چای روضه را از خود روضه بیشتر دوست دارم ! روضه شاید یادت برود این که کجا بود و چهها گفته شد.حتی شاید اشکها و گریههای روضه یادت برود اما طعم چای روضه، هر وقت که چای بخوری میآید روی زبانت مینشیند.اصلا چای خوب است،چای پر از خاطره است، اصلا انگار حافظه ما را با جوهر چای نوشتهاند.بوی آتش و دود هیزم که به مشام میرسد، فقط چای میخواهی، چای آتشی! توی داغی تابستان که گرما سراب میسازد، میبینی، کارگری در سایهای هر چند کمرمق نشسته و چای مینوشد! انگار داغی چای، آب خنکی است بر گرمای طاقتفرسا.دلت که میگیرد، چای میخوری، چای تلخ. دلت که خوش است، چای میخوری، چای شیرین.دلت که گرفته چایت از دهن میافتد، دلت که بال و پر میگیرد، چایت را داغ داغ میخوری، میگویی چای باید لب سوز و لب دوز باشد.اصلا چای خود خود زندگی است.اوشین را یادتان هست.برای تاناکورا مراسم چای برگزار کرد و او را عاشق خودش کرد.ژاپنیها مراسم خاص چای دارند و برای توریستها برگزارش میکنند و کلی پول میگیرند.چینیها هم.قوری چینی را ساختند و به همه جهان فرستادنش و امان از فنجانهای چینی چای خوریشان و بساط دیگرش.انگلیسیها هم که با چای مستعمرههای خود را گسترش دادند.ما ایرانیها هم چای داریم.چای لاهیجان، میتوانستیم با همین چای چهها کنیم که نکردیم و این چای از بین رفت یا دارد میرود، بهزودی! میراحمد میراحسان، زاده و بزرگشده و ساکن لاهیجان دلش میسوزد برای از بین رفتن چای لاهیجان.میگوید با شعر و کلمات و جملات فانتزی که نمیشود چای لاهیجان را نجات داد، از بین رفت این چای.مثل ابریشم لاهیجان که دیگر کمتر اثری از آن به جای مانده.
کار کار انگلیسیهاست
میراحسان میگوید: چای لاهیجان، چای ارگانیک است، بدون افزودنیهای مضر و شیمیایی.بهداشتیترین چای جهان است نه در آن فضله موش است و نه دست و پای انواع حشرات.اما نگذاشتند مزرعههای این چای بماند و نابودش کردند.خیلی سال قبل تصمیم گرفتند که نابودش کنند.از همان زمان که انگلیسیها، ایران را به عنوان بازار مصرف چای علامتگذاری کردند.انگلستان مزارع چای هند و سریلانکا را در اختیار دارد و برای آنها بازاریابی میکند.با همه اینها تا اواسط دهه شصت باغهای چای لاهیجان هر جور بود خود را حفظ کردند.ورودیه شهر از سمت رشت، دو کارخانه بزرگ چای بود.وارد شهر که میشدی بهخصوص از اول بهار تا آخر تابستان بوی عطر چای میخورد به دماغت و سرحالت میکرد.بهجز مزرعههای چای داخل شهر هم بوتههای چای بود، در خیابانها و خانهها حتی.اما دهه هفتاد که شروع شد، لاهیجان و چایی به یغما رفت.دولت آقای خاتمی یک سال به چایکاران گفت که چای نکارند.بعد واگذار شد به بخش خصوصی و از همان زمان دیگر روی خوش ندید.شهری که به چای معروف بود شد مقر آدمهای پولدار که مست دلارهای نفتی بودند و هستند.همه مزارع را خریدند و جایش ویلاهای زشت ساختند.تمدن و فرهنگ و سبک معماری لاهیجان با قدمت سه هزار سالهاش از زمانی فروریخت که این شهر را به شیوه مدرن به شهری توریستی تبدیل کردند ! اینها اصلا معنی شهر توریستی را نمیدانند.خانههای قدیمی با آجرهای سفالی که معروف بود را خراب کردند و جایش خانههای زشت امروزی ساختند و شهر پر شد از رستوران و کافی شاپ.اینها نمیدانند، تبدیل یک شهر به شهری با عنوان گردشگری، یعنی حفظ هویت و قدمت شهر آنگونه که مردم بیایند تا لاهیجان با هویت را ببینند.پیلههای ابریشم و مزارع چای.مست شوند از بوی این همه مائدههای طبیعی.اما لاهیجان و چای و ابریشمش را نابود کردند تا ویلا بسازند.
حفظ چای ایرانی یک شوخی است
به میراحسان میگویم: شما از مرغوبیت چای لاهیجان میگویید اما این چای با همه خوبیهایش با ذائقه برخی از مردم همراهی نمیکند.
میگوید: ذائقه که ذاتی و ژنتیک نیست.ذائقه به مرور ساخته میشود.وقتی زیرساختها خراب است، وقتی دولتمردان به کالای ایرانی که یکی از آنها چای است، توجهی ندارند، این چای نه خوب کشت میشود نه درست برداشت میشود و نه مسیر فرآورده شدن را درست طی میکند برای همین است که طعم واقعی آن را کمتر کسی میچشد.قدیمها چای لاهیجان را با دست میچیدند، بوته به بوته و گل به گل.حالا کارگر و مزرعهدار با اره به جان بوته میافتند بدون هیچ رغبت و عشقی.دوست دارند از شر مزرعهای که سودی ندارد خلاص شوند، زمینش را بفروشند به آدمهای پولداری که فقط ثروتمند هستند و از فرهنگ و هنر و اصالت ایرانی هیچ نمیدانند و برای حفظ آن هم هیچ کاری نمیکنند و حفظ مزرعه چای برای آنها تفنن است و یک شوخی.
دیروز، روز جهانی چای بود.این نوشیدنی دوستداشتنی که به مذاق همه خوش میآید نه طبقه اجتماعی و سطح سواد میشناسد نه جنسیت و نه سن و سال.همه خستگیها را میبرد و جایش حس خوب به جای میگذارد و حال خوب.اما و امان از این اماها.چای ایرانی و مراسم چای ایرانی با آن سماورهای دوستداشتنی و قوریهای گل قرمز و استکانهای کمر باریک و لب طلایی و نعلبکیهای چند وجهی و زیبا همه را داریم از دست میدهیم.خانهها پر شده از چایهای کیسهای که پر شدهاند از خاکه و مقدار زیادی رنگ.راستش را بخواهید ما داریم با فانتزی چای و شعرهای چای حالمان را خوب میکنیم برای دقایقی.آنچه اصل است در حال از دست رفتن است.مثل خیلی چیزهای دیگر... چایت را بنوش... همین.
طاهره آشیانی
روزنامهنگار
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد