در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
به گزارش خبرنگار جامجم، رسیدگی به پرونده قتل خواهر 70 ساله شهید لاجوردی، بهمن 92 با گزارش ناپدید شدن او از سوی خانوادهاش در دستور کار پلیس تهران قرار گرفت.
همزمان بازپرس کشیک قتل پایتخت در جریان کشف جسدی که داخل پتو و نایلون پیچیده شده بود، در اطراف دماوند قرار گرفت. در بررسیها مشخص شد جسد متعلق به خواهر شهید لاجوردی است که با اصابت جسم سخت به سرش جان خود را از دست داده بود.
ماموران برای یافتن سرنخی از قاتل، محل زندگی مقتول را مورد بررسی قرار دادند و متوجه رد خونی شدند که از طبقه دوم خانه - یعنی محل زندگی پسر مقتول و نوعروسش - تا پارکینگ ادامه داشت. به این ترتیب عروس جوان به عنوان تنها مظنون پرونده دستگیر شد و به قتل اعتراف کرد و گفت با همدستی یک وکیل جسد را منتقل کرده است.
چندی بعد پرونده برای محاکمه به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. دو پسر مقتول در دادگاه تقاضای قصاص متهم را کردند و متهم به نام فرناز در دفاع از خود گفت: «اتهامم را قبول دارم. شش ماه بود ازدواج کرده بودم. مادر همسرم با ازدواج ما مخالف بود و با هم اختلاف داشتیم. روز حادثه به او گفتم میخواهیم اسبابکشی کنیم و او ناراحت شد. باز بحثمان شد و من عصبانی شدم و با یک میله چندین ضربه به سرش کوبیدم.»
دادگاه حکم قصاص متهم را صادر کرد و اواخر شهریور امسال حکم وارد مرحله اجرا شد اما درست لحظهای که طناب دار به گردن فرناز آویخته شد، اولیای دم از قصاص گذشت کردند. روز گذشته متهم بار دیگر در شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران از لحاظ جنبه عمومی جرم محاکمه شد.
در ابتدای جلسه رسیدگی کیفرخواست صادر شده از سوی دادسرا قرائت شد که مطابق آن فرناز 38 ساله متهم به اخلال در نظم عمومی به خاطر مباشرت در قتل شد.
سپس متهم در جایگاه دفاع قرار گرفت و گفت: «اتهامم را قبول دارم. اشتباه بزرگی کردم. شرمنده و نادمم. هیچ دفاعی از خودم ندارم. شش سال است در زندان هستم و خیلی عذاب کشیده و تنبیه شدهام.»
متهم در ادامه در مورد روز اجرای حکم گفت: «شب قبل از اجرای حکم، خانوادهام را دیدم. مادرم با یک پرچم عزای امام حسین (ع) پشت در زندان نشسته بود تا به اولیای دم التماس کند که من را ببخشند. ساعت 5 صبح بود که وارد سوله شدیم. همسرم و برادرش که شاکیان پروندهام بودند، برای اجرای مراسم حضور داشتند. به پایشان افتادم و تقاضای بخشش کردم. شش نفر دیگر هم قرار بود همراه من قصاص شوند. به شاکیان آنها هم التماس میکردم رضایت دهند. بعضی از آنها بچه داشتند. میگفتم من اگر قصاص شوم لااقل فرزندی ندارم. صدایی در گوشم میگفت که ناامید نشوم، اما وقتی طناب را گردنم انداختند تشهدم را خواندم. فقط امام حسین (ع) را صدا میزدم که یکدفعه دیدم برادر همسرم رضایتش را اعلام کرد.»
قضات دادگاه بعد از شنیدن اظهارات متهم برای صدور حکم وارد شور شدند.
نامهای به اولیای دم
متهم بعد از اتمام جلسه رسیدگی در گفتوگو با خبرنگار جامجم گفت: «اولیای دم با بزرگواری و بدون قید و شرط گذشت کردند. شرط آنها این بود که دیگر هرگز سراغشان نروم. البته از دوسال قبل که همسرم طلاقم داد دیگر خبری از آنها ندارم، اما دلم میخواهد در یادداشتی از آنها تشکر کنم و حلالیت بطلبم.»
سپس او کاغذ و قلمی در دست گرفت و یادداشتی برای اولیای دم نوشت و درخواست کرد نامهاش چاپ شود تا حرفش به گوش اولیایدم برسد. او نوشت: «سلام جناب آقای علی و احمد. واقعا قلبا از شما کمال تشکر را دارم که به بنده حقیر رضایت دادید و یک فرزند را به آغوش مادرش رساندید. همچنین از خانواده لاجوردی تشکر میکنم که در حق بنده بزرگواری کردند. امیدوارم هر جا هستید سلامت باشید.»
فاطمه شیخعلیزاده
حوادث
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم