در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
پای صحبتهای هر کارآفرینی که بنشینید، متوجه میشوید که هر کارآفرینی یک داستان شروعی دارد اما مرجان هوشیار این داستان را به شکل متفاوتی برایمان تعریف میکند: «من از زمان دانشجویی کار میکردم؛ گاهی تدریس میکردم و گاهی در شرکتی مشغول به کار میشدم. در واقع در مقاطع مختلفی، کارهای متفاوتی را تجربه کردم اما بعد از تمام شدن درسم، به طور جدیتری وارد بازار کار شدم. از سال 81، در حین کارمند بودن و اینکه تجاربی کسب کرده بودم، کار خودم را شروع کردم. در آن دوره زمانی، من نیاز جدی به پول داشتم و باید کار میکردم. در واقع پول کارمندی کفاف کار من را نمیداد و انگیزهای جدی برای به دست آوردن پول و کار کردن داشتم. اتفاقی که با کارمند بودن و تا ساعت 4، 5 عصر کار کردن، نمیتوانستم به آن برسم.» با چه پشتوانهای تصمیم به راهاندازی کار خودتان گرفتید؟ این سوالی بود که خانم هوشیار یک پاسخ برایش داشت: «شاید باور نکنید اما من هیچپشتوانهای نداشتم و با دستخالی شروع کردم. حرفی که خیلی از کارآفرینها به علاقهمندان این حوزه میگویند اما این جمله، همینجا تمام نمیشود و دیگران بقیهاش را نمیگویند. ادامهاش این است که بیست سی سال پیش واقعا میشد که با دست خالی شروع کرد، اما امروز نمیشود. امروز، جوانها برای راهانداختن کار، واقعا به کمکهای اساسی نیاز دارند." از نظر خانم هوشیار حالا بانکها برای شروع کار، پولهای گرانی به بچهها میدهند که این رسم حمایت کردن نیست.
کار برای خانمها سختتر است
خانم هوشیار همسر و مادر است؛ جایگاهی که در اکثر مصاحبههایش به اندازه کافی و حتی بیشتر از بحث تخصصیاش به آن اشاره میکند. خانهداری، همسرداری و بچهداری، وظایف سنگینی بر دوش یک خانم نمیگذارد که قید کار و حرفهاش را بزند؟: من خیلی از روزها ساعت 5 صبح از خواب بیدار میشدم. ناهار و شام را درست میکردم و ساعت هفت راه میافتم. آن زمان تاکسیهای اینترنتی وجود نداشت، هزینه آژانس بالا بود و من با اتوبوس به سرکارم میرفتم. ساعت دو سه ظهر هم برای ناهار به خانه میآمدم چون واقعا دوست داشتم که ناهارم را در کنار پسرم بخورم. بله، مدیریت کردن همه این فعالیتها به طور همزمان با هم سخت است. خانمی که میخواهد کاری را شروع کند نمیتواند تا نزدیکیهای ظهر بخوابد یا فیلم مورد علاقهاش را ببیند. چنین خانمی باید از خیلی از تفریحاتش بگذرد. او هم در آن زمان دلش میخواسته که به آرایشگاه برود، به کلاسهای ورزشی برود. او هم مهمان داشته، خانواده همسری داشته است، اما با مدیریت توانسته است به چیزی که میخواهد برسد. هیچ خانمی نباید فراموش کند که قبل از مدیر بودن و قبل از کارآفرین بودن، یک همسر است، یک مادر است و برای اینکه به هدفش برسد، باید چندین برابر از همیشه تلاش کند. مطمئن باشید کسی که روی قله ایستاده، با هلیکوپتر به آنجا نرسیده؛ آن آدم سختیهای زیادی را گذرانده که حالا به آنجا رسیده است.
کارآفرینها هم ظرف میشویند
اصلا لازم است که خانمها تا همیشه کار کنند؟ مثلا نمیشود از یکجایی به بعد، یعنی زمانی که به پول و جایگاه و به بعضی از هدفهایمان رسیدیم، دیگر کار را کنار بگذاریم و زندگی کنیم؟ موضوعی که مرجان هوشیار آن را قبول ندارد:" آخر من زندگیام را هم کردم و از لحظههایم در هر شرایطی لذت بردم؛ برای همین است که هیچوقت به چنین موضوعی فکر نمیکنم. البته این هم مهم است بدانید که هدف کسی که کاری را شروع کرده، آن قلهای است که از دور میبیند و وقتی در وسط راه به پشت سرش نگاه کند که چه مسیر سختی را گذرانده و چقدر کم تا قله مانده است، باعث میشود که دلش نیاید آن را نیمهکاره رها کند. اصلا این ذات آدمها است که به هر پلهای که میرسد، هدفش را یک پله بالاتر ببرد. حرف من این است که میشود همهچیز را با هم داشت.» خانم هوشیار خاطره جالبی برایمان تعریف میکند: «همین چند شب پیش، خانمی در یکی از این شبکههای اجتماعی دیده بود که من آنلاین و در دسترس هستم. برای همین پیام زد که وای خانم هوشیار، ساعت 3 نیمهشب هستش و شما بیدارید؛ همه کارآفرینها همینطوری هستند؟ دارید کتاب میخونید یا برنامه فردایتان را میچینید؟ میدانید جوابش را چه دادم؟ گفتم به خدا که مهمان داشتم و ظرف میشویم و خانه را تمیز میکنم. این واقعیت زندگی یک خانم کارآفرین است؛ او پیش از هرچیزی خانم آن خانه، همسر و مادر است.»
توان به توان دو
حرف مشترک خیلی از بچههایی که مادران شاغل دارند این است که مادرمان را کم میبینیم، خسته است، دیر میآید، زود میرود. این حرف را که به خانم هوشیار زدیم، همان موقع از پسر 26 سالهاش پرسید که هیچوقت پیش خودت نگفتی کاش مامان سرکار نمیرفت؟ کلمه نه را از طرف فرزند خانم هوشیار شنیدیم، اما خودش از دلایل این جواب برایمان گفت: «خدا خودش شاهد است که من با آنهمه خستگی که به خانه میآمدم، تازه بازیهایم با پسرم شروع میشد. پابهپای هم بازی میکردیم، آببازی میکردیم، ماشینبازی میکردیم. در واقع تمام تلاشم را میکردم که کار من، بچهام را اذیت نکند. شاید دلیلش این بود؛ فکر میکردم که من یک مادر شاغل هستم، پس باید توان مضاعفتری برای پسرم بگذارم. ما روزهای خوشی را با همدیگر میگذراندیم؛ مثلا دوتایی به نانوایی میرفتیم، نان میخریدیم، داخل پارک مینشستیم و با خوشی و خنده همان نان را میخوردیم. راستش را بخواهید هیچوقت احساس نکردم که به خاطر کارم، برای خانه و زندگی و بچهام کم گذاشته باشم. بله، مادر بودن، این روند را سخت میکند...»
راهت را برو
مرجان هوشیار معتقد است که محیط کار و محیط بازار، عرصهای مردانه است که زنها اگر بخواهند به این ویژگیها توجه کنند، عقب میمانند: «برخی مردها، برخلاف اینکه خیلی به ما کمک میکنند و در زندگی به ما لطف دارند، اما به هر حال نمیتوانند بپذیرند که رئیسشان یک خانم باشد و این خصلت جامعه ما است. شاید به خاطر عقبه تاریخی ما که از همان اول، خانمها در غار بودند و مردها بیرون میرفتند و نان میآورند. تنها راهش نشنیدن و نادیده گرفتن است. ضمن اینکه من همیشه به خانمهایی که به دنبال کارآفرینی هستند یک چیز میگویم؛ اینکه ببینید چقدر به این کار نیاز دارید. یک خانم کارآفرین باید با پوست و گوشت و خونش بخواهد که این کار را انجام بدهد. این تفکر که حالا یک پولی هست و آن را به کار بزنیم و ببینیم چه میشود، از او یک کارآفرین موفق نمیسازد. «بارها پیش آمده که پدری، همسری، برادری و حتی دوستی، یک سرمایهای را در اختیار خانمی قرار داده که حالا این را بگیر و ببین موفق میشوی یا نه»؛ روشی که از نظر خانم هوشیار شدنی نیست و کسی موفق میشود که قلبش برای کاری که انجام میدهد، بتپد.
افسانهای به نام نبودن روزهای سخت
در چنین محیط سخت و شاید مردانهای، اگر کم بیاوریم چه؟: «اصلا مگر میشود کم نیاورد، هرکسی بگوید کم نیاورده، افسانه گفته و آدرس غلط به آدمها داده است. من هم خسته شدم، من هم گریه کردم، من هم پیش خودم گفتم که از فردا سرکار نمیروم ولی رفتم. من چند ورشکستگی سنگین را از سر گذراندهام که آخرینش هم سال 93 بود؛ آنقدر که تا فرش خانهام را بابت این موضوع فروختم چه برسد به خانه و ماشین و هرچیزی که میتوانست تا حدودی بدهیهایم را جبران کند. من کسی بودم که تا دو روز پیش، دو مدل ماشین بنز و لکسوس در پارکینگ خانهاش پارک بوده ولی حالا پول خرید یک پراید را هم ندارد. حالا با تصور چنین اوضاعی، اینکه من چطور به دوران خوب برگشتم، قطعا یک تلاش خیلی زیاد نیاز دارد و من توانستم این کار را انجام بدهم؛ البته که هنوز هم در حال پرداخت بدهیهای همان اتفاق هستم. آن روزها، خیلی سخت گذشت ولی گذشت. یادم است که آن زمان دوستان خوبی داشتم که تلنگرهای خوبی به من میزدند و یادآوری میکردند که چه تواناییهایی دارم. دوستم میگفت که اگر راست میگویی که رانتی نیستی، کارت را با ارثیه و یک پول بادآورده و از جایی رسیده شروع نکردی، پس برایت کاری ندارد که آن را دوباره بدست آوری.» انگار غصه خوردن برای کسی است که پولی از کسی و جایی گرفته و حالا دیگر آن پول را ندارد. این مهمترین حرفی بود که آن سالها، خانم هوشیار را دوباره سرپا نگه داشت.
نرگس خانعلیزاده
جامعه
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد