ایشی گورور چگونه داستان‌هایش را روایت می‌کند ؟

هاراگیری در شام خانوادگی

کازوئو ایشی‌گورو، نویسنده انگلیسی ژاپنی‌تباری است که که خانواده‌اش وقتی پنج‌ساله بود به انگلستان مهاجرت کردند. ایشی‌گورو مدرک کارشناسی خود را در زبان انگلیسی و فلسفه از دانشگاه کنت در سال ۱۹۷۸ و مدرک کارشناسی ارشد را در رشته نویسندگی خلاقانه در سال ۱۹۸۰ از دانشگاه انگلیای شرقی دریافت کرده‌است.
کد خبر: ۱۲۳۹۲۵۲

او یکی از شناخته‌شده‌ترین نویسندگان معاصر انگلستان است و در سال ۱۹۸۶ برای کتاب هنرمندی از جهان شناور برنده جایزه وایت‌بورد و در سال ۱۹۸۹ برای کتاب بازمانده روز برنده جایزه بوکر شد. از بین آثار او کتاب‌های وقتی یتیم بودیم و هرگز رهایم مکن نیز به فهرست نهایی جایزه بوکر راه یافتند. در سال ۲۰۰۸، مجله تایمز او را در رده ۳۲ در بین ۵۰ نویسنده برتر انگلیسی از سال ۱۹۴۵ قرار داده ‌است ایشی‌گورو در سال ۲۰۱۷ برنده جایزه نوبل ادبیات شد و از آن پس هم آشنایی مردم ایران با آثارش سرعت بیشتری به خود گرفت.
مثبت و منفی شخصیت‌پردازی‌های خاص نویسنده
تعدادی از رمان‌های ایشی گورو در زمان گذشته اتفاق می‌افتند. رمان هرگز رهایم مکن بن‌مایه‌های تخیلی و آینده‌گرا دارد، اما در سال‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ روی می‌دهد. به همین دلیل داستان در دنیایی خیالی می‌گذرد. رمان چهارم او، تسلی‌ناپذیر، در شهری بی‌نام در اروپای مرکزی اتفاق می‌افتد. بازمانده روز هم در خانه‌ای اشرافی حول و حوش از جنگ جهانی دوم روی می‌دهد. هنرمندی در دنیای شناور در شهری بی‌نام در ژاپن در دوران بازسازی پس از تسلیم در جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد.
رمانهای ایشی‌گورو اغلب از زبان اول شخص نقل می‌شوند و راوی عموما کاستی‌های شخصیتی دارد. شیوه ایشی‌گورو این است که به راوی اجازه می‌دهد این ویژگی‌ها را به‌تدریج در خلال داستان آشکار سازد. از این رو نویسنده حس شفقتی در خواننده ایجاد می‌کند که باعث می‌شود ایرادهای راوی را ببیند و در عین حال با او حس همدردی داشته باشد. این احساس شفقت غالباً از عمل راوی یا اغلب از انفعال او ریشه می‌گیرد.
داستان‌های او اغلب بدون نتیجه‌گیری مشخص به پایان می‌رسند و مشکلات پیش روی شخصیت‌های داستان‌های او در گذشته مدفونند و حل‌ناشده باقی می‌مانند. به همین دلیل ایشی‌گورو خیلی از داستان‌هایش را با نوعی تسلیم و کنار آمدن غم‌انگیز به پایان می‌برد. شخصیت‌هایش گذشته خود و آنچه حالا شده‌اند را می‌پذیرند و اغلب درمی‌یابند که این پذیرش برایشان آرامش به ارمغان می‌آورد و به آشفتگی‌های ذهنی‌شان را به پایان می‌رساند. این را می‌توان نوعی بازتاب ادبی پدیده مونو نو آواره در فرهنگ ژاپنی دانست.
ایشی‌گورو؛ نگلیسی یا ژاپنی؟
ایشی‌گورو در ژاپن به دنیا آمده و اسمی ژاپنی دارد. حروف اسمش در ژاپنی به معنای سنگ و سیاه هستند. دو رمان اول او در ژاپن اتفاق می‌افتند با این حال خود او در مصاحبه‌های متعدد تأکید کرده که با ادبیات ژاپن آشنایی چندانی ندارد و آثارش شباهتی به ادبیات ژاپن ندارند. ایشی‌گورو در مصاحبه‌ای در سال ۱۹۹۰ می‌گوید: «اگر اسم مستعاری انتخاب می‌کردم و کس دیگری پیدا می‌کردم که از عکسش به جای عکس خودم استفاده کنم مطمئنم کسی به ذهنش نمی‌رسید که بگوید این آدم مرا یاد فلان نویسنده ژاپنی می‌اندازد.» هرچند بعضی نویسندگان ژاپنی تأثیری دورادور بر کار او داشته‌اند، ایشی‌گورو خود تأثیر سینماگران ژاپنی مانند یاسوجیرو ازو و میکیو ناروسه را بیشتر می‌داند.
هنگام بحث درباره میراث ژاپنی و تأثیر آن بر تربیتش ایشی‌گورو می‌گوید: «من کاملا مثل انگلیسی‌ها نیستم، چون پدر و مادری ژاپنی در خانه‌ای ژاپنی‌زبان مرا بزرگ کرده‌اند. پدر و مادرم فکر نمی‌کردند که قرار است مدتی به این طولانی در این کشور زندگی کنیم. آنها احساس مسؤولیت می‌کردند که ارتباط مرا با ارزش‌های ژاپنی حفظ کنند. من پیشینه‌ای متمایز دارم. جور دیگری فکر می‌کنم و دیدگاه‌هایم اندکی با بقیه
فرق دارد.»
وقتی از او پرسیدند تا چه اندازه خود را ژاپنی یا انگلیسی می‌داند گفت: «مردم دو سوم یک چیز و بقیه‌اش چیز دیگر نیستند. اخلاق، شخصیت و دیدگاه چیزی نیست که قسمت بشود. تکه‌ها به وضوح از هم جدا نمی‌شوند. تبدیل به مخلوط یکنواخت بامزه‌ای می‌شوی. این چیزی است که در قسمت اخیر قرن حاضر بیشتر رواج پیدا کرده ـ آدم‌هایی با زمینه فرهنگی و پیشینه نژادی مختلف... دنیا دارد
به این سمت می‌رود.»
آغاز و پایان درخشان در «شام خانوادگی»
یکی از بهترین داستان‌های کوتاه ایشی گورو که در ایران هم شناخته شده است، «شام خانوادگی» نام دارد. داستانی با شروع و پایانی درخشان که هیچ واقعه‌ای را با بیانی مستقیم برایمان روایت نمی‌کند. این مخاطب است که می‌تواند موشکافانه از لابه لای روایت‌های تصویری مه آلود نویسنده به آنچه در داستان می‌گذرد، وقوف پیدا کند.
هر داستان از سه بخش کلی آغاز، میانه و پایان تشکیل شده است. هر چند آغاز و پایان با وضوح بیشتری در ذهن مخاطب می‌ماند، اما این میانه است که او را جذب کرده و نگه می‌دارد تا ببیند پایان داستان چگونه می‌گذرد و چه اتفاقاتی رخ می‌دهد. ایشی گورو این داستان را با آغازی درخشان و با این ماجرا آغاز می‌کند:
«فوگو یک جور ماهی است که در ژاپن، در سواحل اقیانوس آرام می‌گیرد. این ماهی برای من منزلت مخصوصی دارد، چون مادرم با خوردن همین ماهی مرد. زهر این ماهی در غده‌های جنسی اوست، داخل دو کیسه نازک. وقت آماده کردن ماهی، این کیسه‌ها را باید با احتیاط برداشت، چون کوچک‌ترین ناشی‌گری سبب می‌شود زهر به داخل رگ‌ها نشت کند. متأسفانه به این سادگی نمی‌توان گفت که این عملیات با موفقیت انجام گرفته است یا نه. پس از خوردن معلوم
خواهد شد.
زهر فوگو به طرز وحشتناکی دردناک و تقریبا همیشه کشنده است. اگر قربانی ماجرا ماهی را شب خورده باشد، در طول خواب با درد دست و پنجه نرم می‌کند، چند ساعتی بی‌تاب از این دنده به آن دنده می‌غلتد و صبح دیگر مرده است.
این ماهی پس از جنگ در ژاپن شهرت زیادی به هم زد. تا زمانی که قوانین سختگیرانه‌ای وضع نشده بود، انجام دادن عملیات مخاطره‌آمیز درآوردن کیسه در آشپزخانه منزل و بعد
دعوت کردن از همسایگان و دوستان نزدیک برای شرکت در ضیافت شام، کار خیلی طبیعی و متداولی بود.
مادرم که مرد، من در کالیفرنیا زندگی می‌کردم. رابطه من با پدر و مادرم در آن زمان تیره بود و در نتیجه، تا دو سال بعد که به توکیو برگشتم، از اوضاع و احوال مربوط به مرگ او چیزی نمی‌دانستم. ظاهرا مادرم همیشه از خوردن فوگو طفره رفته بود، ولی
در این مورد بخصوص که یکی از همکلاسی‌های قدیمی‌اش او را دعوت کرده بود و او نمی‌خواست دلخورش کند، استثنا قائل شده بود. پدرم در طول راه فرودگاه تا خانه‌اش در ناحیه کاماکورا، این جزئیات را برای من تعریف کرد. غروب بود که رسیدیم ـ غروب یک روز آفتابی پاییز....»
مخاطب باهوش حالا می‌داند داستان شام خانوادگی به فوگو گره خورده است، بعدتر هر چه از آغاز داستان فاصله می‌گیریم در میانه، بیشتر با معضلات خانوادگی راوی روبه رو می‌شویم. پدر ورشکسته پسرش را از آمریکا به ژاپن فراخوانده و دخترش را هم که قصد رفتن از کشور دارد را به خانه می‌کشاند تا با هم شام خانوادگی بخورند، ماهی فوگو! بعد از شام خانوادگی هم پدر از برنامه‌های سال آینده حرف می‌زند و داستان در فضایی آرام به پایان می‌رسد. فضایی که مخاطب می‌تواند در ناتمامی آن صبح فردا را ببیند که اعضای خانواده همگی مرده‌اند.
ایشی گورور در این داستان نشان می‌دهد سنت‌های جامعه ژاپن و فاجعه ورشکستگی و ناامیدی‌های بعد از دوران جنگ جهانی، جامعه را به چه وضعیتی کشانده، وضعیتی که در آن سنت به خود اجازه می‌دهد برای آینده تصمیم بگیرد و حق حیات دیگر اعضای خانواده را هم بگیرد تا ننگ ورشکستگی
بر پیشانی شان حک نشود!

زینب مرتضایی‌فرد

روزنامه‌نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها