جام جم آنلاین گزارش میدهد
خاکستر، بوی اسفند سوخته میدهد. از در نیمسوخته حیاط حسینیه داخل میشوم. در و دیوار و سقف و زمین با لباس یکدست خاکستری پشت در نیم سوخته به استقبال مهمانهای هر هفتهشان نشسته اند. مثل صاحب عزایی که دوست دارد گوشه ای تنها دراز بکشد و بالش را روی صورتش فشار بدهد و زار بزند، اما در کریاس در مینشیند و به مهمانها لبخند میزند. حسینیه با لباس یکدست خاکستری در کریاس در نشسته بود و لبخند میزد. از کنار چایخانه ای که نیست میگذرم. هر هفته چند ساعت قبل از شروع روضه هفتگی بچههای چایخانه قوری چای را میگذاشتند روی سماور و سینی کیک یزدی را میچیدند روی پیشخوان جلوی چایخانه که مردم قبل از ورود به حسینیه گلویی تر کنند.
خاکستر، بوی چای و کیک یزدی سوخته میدهد. از دری که نمانده وارد حسینیه میشوم. زیر پایم نرمی خاکستر سرد شده را عوض فرشها و زیراندازها حس میکنم. مردمی که در فلان شب روضه دلشان و اشکشان ریخته بود و نذر کرده بودند اگر حاجتشان جور بشود فرش و پشتی وقف حسینیه کنند، فکرش را هم نمیکردند نذرشان بشود هیزم و آتشش بیفتد به جان دیوارهای روضه. پنج سال پیش بود که بانیهای هیأت الشهدا اندیشه دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند حسینیه ای بنا کنند که پرچم امام حسین را روی سر شهر بلند کند. پنج سال شبهای محرم و فاطمیه و رمضان و جلسات روضه هفتگی بیش از صدخادم و بانی روضه، وقت و سعی و مالشان را وسط گذاشتند که مردم زیر سیاهی، استخوان سبک کنند و اهتزاز این پرچم هوای شهر را تصفیه کند. پنج سال حسینیه هیأت الشهدا اندیشه با کمکها و نذورات مردمی قد علم کرد تا رسید به مجموعه ای با حدود 500میلیون تومان تجهیزات و امکانات که به خدمت روضه درآمده بود. پولی که از نذرهای مردم جمع شده بود؛ از بانیهای چند میلیونی گرفته تا بچههایی که از پول توجیبی شان میزدند، از خرجی مداد و دفتر مدرسه شان میزدند، از پول فلافل و نوشابه شان میزدند و هزار تومان، هزار تومان برای حسینیه کنار میگذاشتند.
خاکستر بوی مداد و دفتر و فلافل سوخته میدهد. مینشینم روی خاکستر و به همه شبهایی فکر میکنم که روضه در این فضا میوزید. به همه کسانی فکر میکنم که یک شب عاشورا زیر این سقف نیم سوخته توبه کرده اند و سر به راه شده اند. به همه دلهایی فکر میکنم که شبهای رمضان با تکیه به این دیوارهای نیم سوخته گرم میشد. روی خاکستر حسینیه مینشینم و به غروب آتش گرفتن حسینیه فکر میکنم. غروب 25 آبان بود که کم کم اشرار و اراذل قاطی مردم معترض شدند و شهر بوی لاستیکهای سوخته آشوب را نفس میکشید. از هر طرف خبر میرسید فلان بانک و فلان مرکز اداری را آتش زده اند. تا این که جمعی از اشرار با روبند، از دیوارها و ساختمانهای همسایه بالا رفتند و حسینیه را به آتش کشیدند. مردمی که حیرت زده به آتش نگاه میکردند همه شان یا پول نذرشان خرج آجر اینجا شده بود یا لااقل یک بار زیر این سقف گریه کرده بودند.
خاکستر بوی اشک روضه فاطمیه میدهد. تکیه داده ام به دیوار حسینیه هیأت الشهدا که نیست و دارم پای روضه ای که نیست آه میکشم و به این فکر میکنم کسانی که اعتقاد و نذر و اموال خودشان را به آتش میکشند، مردم نیستند.
علیرضا رأفتی
روزنامهنگار
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان