گفت‌وگو با زنی که از 7 سال قبل متهم به قتل شوهرش است

یک قسَم تا آزادی

زن جوان متهم است با همدستی دوست شوهرش، همسر خود را به قتل رسانده است، او سه بار در دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه شد و حکم صادر شده درخصوص پرونده‌اش دو بار از سوی دیوان‌عالی کشور نقض شد. دادگاه بار آخر به قسامه رای داد. در «پشت صحنه یک جنایت» این هفته در گفت‌وگو با زن جوان و دو کارشناس این پرونده را بررسی کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.
کد خبر: ۱۲۳۸۴۹۶

به گزارش خبرنگار جام‌جم، هفت سال قبل پرونده قتل مرد 35 ساله به نام مهدی، روی میز ماموران پلیس قرار گرفت. رسیدگی به پرونده با گزارش همسر مهدی به پلیس 110 آغاز شد. مقتول از پنجره خانه‌شان با یک طناب به بیرون از خانه آویزان شده و بر اثر خفگی جان خود را از دست داده بود. همسر مهدی که لیلا نام دارد در اولین اظهارات خود به ماموران پلیس گفته بود: «نزدیک صبح بود که از خواب بیدار شدم و دیدم مهدی خودش را از پنجره خانه، حلق‌آویز کرده است. من و بچه‌هایم در اتاق خوابیده بودیم و متوجه این اقدام همسرم نشده بودیم.»
در ادامه روند رسیدگی، ضدو نقیض‌گویی‌های لیلا ظن ماموران را به او زیاد کرد و او را مورد بازجویی قرار دادند.
بالاخره لیلا لب به اعتراف گشود و در مورد قتل همسرش گفت: «از چند وقت قبل با یکی از دوستان مهدی به نام یوسف ارتباط پنهانی داشتم. مهدی اعتیاد داشت و همین باعث شده بود کار درست و حسابی نداشته باشد و همیشه مشکل مالی داشتیم. از طرفی اعتیاد او باعث بداخلاقی‌اش شده بود. همه اینها من را از زندگی با او خسته کرده بود و برای همین نقشه قتل او را کشیدم و از یوسف خواستم کمکم کند. با کمک او به همسرم داروی خواب‌آور خوراندیم و بعد او را از پنجره آویزان کردیم و سعی کردیم وانمود کنیم خودش را دار زده است.»
با اعترافات لیلا، همدست او بازداشت شد و به قتل اعتراف کرد. یوسف در مورد روز حادثه گفت: «با نقشه‌ای که از قبل کشیده بودیم، لیلا مقدار زیادی قرص خواب‌آور به شوهرش خوراند. بعد که مهدی گیج و خواب‌آلود شد، من به خانه‌شان رفتم و طنابی به گردنش انداختم و او را از پنجره‌هال خانه‌شان به بیرون آویزان کردم.»
با اعترافات صریح متهمان و شکایت اولیای دم، پرونده برای رسیدگی به دادگاه ارجاع شد. اما متهمان به‌‌رغم بازسازی صحنه قتل در هیچ یک از جلسات رسیدگی اتهام خود را نپذیرفتند. اتهام متهمان در کیفرخواست صادر شده از سوی دادسرای جنایی مشارکت در قتل عمدی بود و در اولین رسیدگی متهمان به قصاص محکوم شدند. اما حکم از سوی دیوان‌عالی کشور به دلیل ایراد بر کیفرخواست نقض شد و در دومین رسیدگی لیلا با اتهام معاونت در قتل و یوسف به اتهام مباشرت در قتل
محاکمه شدند.
این بار یوسف به قصاص و لیلا به تحمل 15 سال حبس محکوم شد. اما باز هم دیوان‌عالی کشور حکم را به دلیل ایراد نقص در تحقیقات اولیه نقض کرد و در آخرین محاکمه شعبه چهارم دادگاه کیفری رای به اجرای قسامه داد. اما اولیای دم نتوانستند 50 نفر را برای قسم خوردن درخصوص گناهکار بودن متهمان پرونده به دادگاه معرفی کنند. با این قرار، در رسیدگی بعدی متهمان باید قسم بخورند که گناهکار نیستند تا تکلیف پرونده مشخص‌شود.

فرزندانم به چشم قاتل به من نگاه می‌کنند

بعد از یک محاکمه طولانی روی صندلی پشت در شعبه می‌نشیند. زن و مرد میانسالی که شاید آنها را روزی مادر و پدر صدا می‌زد و حالا شاکی پرونده‌اش هستند، بدون این‌که
نیم نگاهی به او بیندازند از جلوی پایش عبور می‌کنند. دقایقی پای صحبت‌های لیلا می‌نشینیم که چند سالی از عمرش را به اتهام قتل شوهرش در حبس گذرانده است.

چند سال داری؟
متولد سال 59 هستم. یعنی هنوز 40 سالم نشده. اما هفت سال از عمرم را در زندان گذرانده‌ام.
خودت را مقصر می‌دانی؟
نه. من بی‌گناهم. فقط یک بار اعتراف کردم. آن هم به خاطر این‌که تحت فشار بودم و برادرشوهرم به من گفت اگر اعتراف کنم، کمکم می‌کند. او می‌گفت یک سی‌دی دارد که عکس‌ها و صداهای من و یوسف در آن است که با آن می‌تواند ارتباط پنهانی ما را ثابت کند. این‌قدر در گوشم این حرف‌ها را زد که من به دروغ اعتراف کردم.
با یوسف ارتباط پنهانی داشتی؟
نه من با او هیچ رابطه نامشروعی نداشتم. او دوست شوهرم بود و گاهی برایش از رفتارهای همسرم درددل می‌کردم.
پس از چه چیزی می‌ترسیدی که به حرف برادرشوهرت گوش دادی؟
می‌ترسیدم بی‌گناه برایم پاپوش درست شود.
ارتباطت با شوهرت بد بود؟
نه اما خوب هم نبود. خیلی وقت‌ها به خاطر بچه‌هایم دندان روی جگر می‌گذاشتم. اما فکرش را بکنید با مردی زندگی می‌کردم که حتی عقدنامه ازدواج هم با او ندارم. یک بار وقتی دعوایمان شد، عقدنامه را پاره کرد و انداخت دور تا من نتوانم از او تقاضای مهریه کنم. اما با خانواده‌اش ارتباط خوبی داشتم. آنها مرا دوست داشتند.
الان هم دوستت دارند؟
الان دیگر جز مجازات من به چیزی فکر نمی‌کنند. آنها من را مقصر مرگ مهدی می‌دانند. اما مهدی خودکشی کرد.
چرا حرفت را باور نمی‌کنند؟
می‌گویند در گزارش پزشکی قانونی آمده که در بدن مهدی داروی خواب‌آور وجود داشته و معتقدند من آن را به شوهرم خورانده بودم. اما همسرم اعتیاد داشت و خودش مقدار زیادی متادون مصرف کرده بود. بعد هم به خاطر مصرف شیشه توهم زد و خودش را حلق‌آویز کرد.
از بچه‌هایت خبر داری؟
هفت سال است آنها را ندیده‌ام. الان دخترم 12 ساله و پسرم 15 ساله شده است.
به ملاقاتت نیامدند؟
آنها در این سال‌ها با پدر و مادر همسرم زندگی کرده‌اند. شک ندارم آنها هم به چشم یک قاتل به من نگاه می‌کنند؛ برای همین دلم نمی‌خواهد آنها را ببینم. می‌دانم دید خوبی به من ندارند و از این‌که با من رفتار بدی کنند، می‌ترسم.
به نظرت آزادی چه شکلی است؟
شاید شبیه یک پرنده زخمی باشد که روزی پرواز می‌کرده است.
تو به آزادی فکر می‌کنی؟
زندان جای خوبی نیست. تنها نقطه مشترک زندانیان آزادی است.
روزهایت را در زندان چطور می‌گذرانی؟
در آشپزخانه زندان کار می‌کنم. موقع استراحت هم با هم‌بندی‌هایم صحبت می‌کنم و با هم از دردهایمان می‌گوییم. فیلم‌های شبکه‌ ‌آی‌فیلم را هم می‌بینیم.
مثلا کدام سریال را می‌بینی؟
هرچه نشان دهد، نگاه می‌کنیم. چون سرگرم‌مان می‌کند. اما سریالی به اسم زمانه بود که من را یاد آخرین روزهایی می‌انداخت که کنار بچه‌هایم بودم. شب‌ها موقعی که شام بچه‌هایم را می‌دادم، سریال را هم تماشا می‌کردم. دیدن دوباره آن سریال من را به یاد حال و هوای آن روزها می‌انداخت.
هم‌بندی‌هایت هم مثل تو متهم به قتل هستند؟
بعضی‌هایشان بله. یکی از دوستانم متهم به قتل مادرشوهرش بود که خانواده شهید لاجوردی هستند. او تا پای چوبه دار هم رفت و رضایت گرفت. یکی دیگر هم متهم است با همدستی پسرخاله‌اش، شوهرش را کشته که او هم تا پای اجرای حکم رفت و یک شب را در سوییت گذراند. اما او هم رضایت گرفت.
اگر آزاد شوی چه می‌کنی؟
دیگر هیچ چیزی برایم نمانده. باید بروم با مادرم زندگی کنم. باید کار کنم و زندگی‌ام را بچرخانم.

اعتیاد خانواده را از هم گسیخته می‌کند

فرشته ولی‌مراد
جامعه‌شناس
در قانون اساسی در مورد مساله بانوان صحبت‌های زیادی مطرح شده اما نقص در آنجاست که برای رسیدن به اهداف مشخص شده در چارچوب نظام اسلامی، برنامه عملی تبیین نشده است. هر چند من معتقدم اعتیاد سرپرست خانوار موجب از‌هم‌گسیختگی نظام آن خانواده می‌شود اما زن‌ها باید با آموزش‌های فرهنگی بیاموزند مشکلات خانوادگی را در مسیر درست حل کنند. حال آن‌که اگر اسیر هوای نفس شده و وسوسه آنها را به خطا بکشد راهکاری جز مجازات باقی نمی‌ماند.
نخبگان فکری و رسانه‌ها باید سراغ مسؤولان بروند و از آنها در مورد اجرای برنامه‌های عملی درخصوص بانوان بپرسند. باید این موضوع به نقد و چالش کشیده شود تا با فرهنگ‌سازی صحیح اسلامی زنان موفق و مادران شایسته در جامعه بازوی پر قدرت خانواده‌ها شوند.

خشمی به نام قتل

بهمن ابراهیمی
کارشناس ارشد روان‌شناسی
زمانی که بی‌اخلاقی در بدنه یک خانواده جریان پیدا می‌کند و به توقعات افراد پاسخ داده نمی‌شود؛ ناامیدی و در پی آن خشمی فرو‌خورده، افراد خانواده را در برمی‌گیرد. نوع بروز خشم در افراد مختلف سطوح مختلفی دارد. در برخی افراد ممکن است این خشم به شکل قهر کردن بروز پیدا کند و در برخی دیگر شدید‌تر بوده و به صورت وارد کردن آسیب فیزیکی نمایان شود، اما شدیدترین نوع بروز خشم فروخورده این است که فرد دست به قتل می‌زند. زمانی که بروز این قتل از سوی فرد با نقشه قبلی همراه باشد، می‌توان آن را خشمی ریشه‌ای دانست که ریشه آن تنها در مشکلات پیرامون فرد نیست، بلکه ریشه در اختلال شخصیت فرد هم دارد. هر چند قضاوت کار ما نیست و در این پرونده قاضی باید متهم اصلی قتل را شناسایی کند، اما اگر فرض کنیم که این خانم با همدستی فردی که با او رابطه پنهانی داشته نقشه قتل همسرش را کشیده بوده، باید به بحث تکانه‌های درونی او خیلی زیاد توجه کنیم. افراد در جامعه نباید لغزش‌های خود را با نقصان‌های پیرامون خود مثل اعتیاد شریک زندگی‌شان توجیه کنند. چرا که هر فردی مسؤول اعمال خویش است و کمبود در یک فرد به هیچ وجه مجوز بروز جرم در فرد دیگر نیست. توجه به تکانه‌های شخصیتی افراد و رسیدگی به موقع به درمان آن می‌تواند نظام یک خانواده را از نابودی نجات بخشد.

فاطمه شیخ‌علیزاده

حوادث

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها